فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 285
نمايش فراداده

اَبْرَقَتِ النَّاقَةُ: بلند كرد دم را ماده شتر و آبستن نبود

ناقَةٌ مُبْرِق، ص - مَباريق، ج.

اَبْرَقُوا و اَرعَدُوا: رسيد ايشان را رعد و برق.

اَبْرَقَ الْماءَ بِزَيْتٍ: قدرى روغن زيت بر آب ريخت.

اَبْرَقَتِ السَّماءُ و اَرعَدَتْ: رعد و درخش آورد آسمان.

اَبْرَقَ: درخشانيد شمشير را.

اَبْرَقَ عَنِ الْاَمْرِ: ترك داد آن را از آن كار.

اَبْرَقَتِ الْمَراَةُ عَنْ وَجْهِها: ظاهر كرد زن روى خود را.

اَبْرَقَ الصِّيْدَ: برانگيزانيد شكار را.

اَبْرَقَ الْمُضَحّى: قربان كرد گوسفند قربانى را.

بَرَّقَتِ الْمَراَةُ تَبْريقاً: آراسته شد و زينت گرفت آن زن.

بَرَّقَ عَيْنَيْهِ: نيكو گشاد هر دو چشم را و تيز نگريست.

بَرَّقَ فُلانٌ: سفر دور كرد.

بَرَّقَ مَنْزِلَهُ: زينت داد خانه را.

بَرَّقَ فِى الْمَعاصى: خودرائى كرد در گناهان.

بَرَّقَ بِىَ الْاَمْرُ: دشوار شد بر من كار.

بَرق - بُرُوق، ج: درخش، نور.

بُرق: سوسمار.