اَبْرَقَتِ النَّاقَةُ: بلند كرد دم را ماده شتر و آبستن نبود
ناقَةٌ مُبْرِق، ص - مَباريق، ج.
اَبْرَقُوا و اَرعَدُوا: رسيد ايشان را رعد و برق.
اَبْرَقَ الْماءَ بِزَيْتٍ: قدرى روغن زيت بر آب ريخت.
اَبْرَقَتِ السَّماءُ و اَرعَدَتْ: رعد و درخش آورد آسمان.
اَبْرَقَ: درخشانيد شمشير را.
اَبْرَقَ عَنِ الْاَمْرِ: ترك داد آن را از آن كار.
اَبْرَقَتِ الْمَراَةُ عَنْ وَجْهِها: ظاهر كرد زن روى خود را.
اَبْرَقَ الصِّيْدَ: برانگيزانيد شكار را.
اَبْرَقَ الْمُضَحّى: قربان كرد گوسفند قربانى را.
بَرَّقَتِ الْمَراَةُ تَبْريقاً: آراسته شد و زينت گرفت آن زن.
بَرَّقَ عَيْنَيْهِ: نيكو گشاد هر دو چشم را و تيز نگريست.
بَرَّقَ فُلانٌ: سفر دور كرد.
بَرَّقَ مَنْزِلَهُ: زينت داد خانه را.
بَرَّقَ فِى الْمَعاصى: خودرائى كرد در گناهان.
بَرَّقَ بِىَ الْاَمْرُ: دشوار شد بر من كار.
بَرق - بُرُوق، ج: درخش، نور.
بُرق: سوسمار.