فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 303
نمايش فراداده

بَزَمَ الْقَوْسَ، ن: گرفت زه كمان را با سبابه و ابهام و رها كرد و فرستاد آن را.

اَبْزَمَهُ اَلْفاً: داد او را هزار.

هُوَ ذُو مُبازَمَةٍ فِى الْاَمْرِ: او صاحب عزيمت بر كار است.

اِبْتَزَمَ الْيَوْمَ كَذا: سبقت كرد به آن كار.

بَزْم: عزيمت، قصد بر كارى، سخن درشت.

بَزْمَة: يكبار خوردن، وزن و مقدار سى درم.

بَزيم: دسته سبزى، ته مانده توشه، شورباى بى گوشت در ته ديگ مانده.

مَبْزَم: دندان.

(بِزْمُوت): بيسموت.

(بَزْمَخَ) بَزْمَخَةً: تكبر كرد.

(بازَنَ) بِالْحَقِّ: آورد حق را.

(بَزا) بَزْواً، ن: تطاول كرد و برجست، اُنس گرفت.

بَزَاالرَّجُلَ: غلبه كرد بر آن مرد، سخت گرفت او را.

بَزْوَا الشَّىْ ء: مانند و مثل آن چيز.

بَزاً: كجى پشت نزديك نشيمنگاه، يا كجى وسط پشت يا بيرون آمدگى سينه و داخل آمدن پشت يا بيرون آمدگى نشيمنگاه.

بازى - بَوازى و بُزاة و اَبْؤُز و بُؤُوز و بَيْزان، ج: باز شكارى.

(بَزِىَ) الرَّجُلُ بَزىً، ف، ن: برابرى كرد آن مرد.

اَبْزى و بَزْواء، ص: مذكر و مؤنث.

بَزِىَ الرَّجُلُ بَزىً: سينه مرد جلو آمد و پشتش فرو رفت (به عكس قوزى).

اَبْزى بِهِ: غلبه كرد او را و سخت گرفت بر او.

اَبْزى اِبْزاءً: بلند كرد نشيمنگاه خود را، شير داد.