فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 313
نمايش فراداده

تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما كَسَبَتْ (آيه): به هلاكت آمد نفس به آنچه كسب كرد.

بَسَّلَهُ تَبْسيلاً: كراهت و ناخوش داشت او را.

حَنْظَلٌ مُبَسَّلٌ: حنظلى كه ناخوش دارند مزه آن را.

تَبَسَّلَ: تُرُش روى گرديد از شجاعت يا از خشم و كراهت داشت ملاقات و ديدار را.

مُتَبَسِّل: شير درنده.

اِبْتَسَلَ الرَّاقى: مزد گرفت افسونگر.

اِسْتَبْسَلَ نَفْسُهُ لِلْمَوْتِ: بر مرگ دل نهاد.

اِسْتِبْسال: بر جنگ دل نهادن تا بكشد يا كشته شود مُسْتَبْسِل، ص: جنگجو.

اِسْتَبْسَلَ: مبارز طلبيد، شير شد.

بَسْل: (يكسان است در او مذكر و مؤنث( حرام حلال )از اضداد)، عصاره حنا، مرد زشت روى، اسم فعل است به معنى آمين.

بَسْلاً بَسْلاً: آمين آمين، عذاب.

بَسْلاً و اَصلاً: دعاى بد.

بَسَل: مانند اجل به معنى آرى.

بَسِل و بَسيل: زشت و تُرُش روى از خشم يا از شجاعت.

بُسْلَة: اجرت افسون گر.

باسِل - بُسْلاء و بُسُل، ج: (بقولى بَواسِل ج): شير درنده، شجاع، سخن زشت و سخت، شير و شراب تُرش و تُند، مرد زشت و ترش روى از خشم يا از شجاعت، نترس.

بَسالَة: دلاورى، مردانگى.

بَسِلَّة: نخود، خلر، نخودسبز، نخودفرنگى، ارزن، لپه، نخود شيرين يا اتابكى.