فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 338
نمايش فراداده

اِسْتِبْطان: در نهان داشتن.

اِسْتَبْطَنَ: دريافت، به كنهش رسيد، پى برد.

بَطْن - اَبْطُن و بُطْنان و بُطُون، ج: شكم، گروه كمتر از يك قبيله، زمين گودال، شكم هر چيز، جانب.

ذُوالْبَطْن: پليدى، آنچه در شكم است.

اَلْقَتِ الْمَراَةُ ذا بَطْنِها: زن زائيد.

اَلْقَتِ الدُّجاجَةُ ذا بَطْنِها: مرغ تخم نهاد.

بَطَن: بيمارى شكم.

بَطِن، بِطان، ج: توانگر متكبر، بنده شكم، شكم بزرگ پرخوار.

بِطْنَة: تكبر و نازش، سيرى و پرى شكم از خوراك.

باطِن - بَواطِن، ج: پنهان.

- اَبْطِنَة و بُطْنان، ج: نامى از اسماء خداى تعالى، داخل هر چيز، زمين پست، گودال.

- بُطْنان، ج: راه آب در زمين درشت.

بَطْنُ الرَّجْل: كف پا.

بَطْنُ الْمُلعَقَة: گودى قاشق.

بَطْنُ وَلَدَة: زايش، تولد، بچه هاى جانوران.

وَلَدَتْ ثَلاثَةً فى بَطْنٍ واحِدٍ: سه قلو زائيد.

اِبْنُ بَطْنِهِ: پرخور، شكم پرست، شكمو.

بَطْناً لِظَهْرٍ: وارونه، سروته، معكوس.

اَلتَّكَلُّمُ الْبَطْنى: سخن گفتن شكمى.