بَعَجَ بَطْنُهُ لَكَ: مبالغه كرد در خيرخواهى تو.
بَعَّجَهُ تَبْعيجاً: شكافت آن را.
بَعَّجَ الْمَطَرُ الْاَرضَ: ريخت باران و شكافت زمين را.
تَبَعَّجَ و اِنْبَعَجَ السَّحابُ: باز شد ابر و ايستاد باران.
اِنْبَعَجَ: شكافته شد.
رَجُلٌ بَعِج: مرد سست رفتار گويا شكم او كج است.
باعِجَة: جاى فراخ از رودخانه.
بَعيج و مَبْعُوج: شكم شكافته.
اِمْرَاَةٌ بَعيج: زنى كه در محبت شوهر مبالغه كند.
(بَعُدَ) بُعْداً و بَعَداً، ك ف: دور شد و مُرد.
بَعيد و باعِد و بُعاد، ص - بُعْداء و بُعُد و بُعْدان، ج: دور.
بَعُدَ: فاصله پيدا كرد.
بَعَّدَ، اَبْعَدَ: در جاى دور قرار دارد.
اَبْعَدَ: جدا كرد، كنار گذاشت، سوا كرد، روانه كرد، بيرون كرد، راند، برداشت، برطرف كرد، از ميان برد، محو كرد.