فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 345
نمايش فراداده

بَعَجَ بَطْنُهُ لَكَ: مبالغه كرد در خيرخواهى تو.

بَعَّجَهُ تَبْعيجاً: شكافت آن را.

بَعَّجَ الْمَطَرُ الْاَرضَ: ريخت باران و شكافت زمين را.

تَبَعَّجَ و اِنْبَعَجَ السَّحابُ: باز شد ابر و ايستاد باران.

اِنْبَعَجَ: شكافته شد.

رَجُلٌ بَعِج: مرد سست رفتار گويا شكم او كج است.

باعِجَة: جاى فراخ از رودخانه.

بَعيج و مَبْعُوج: شكم شكافته.

اِمْرَاَةٌ بَعيج: زنى كه در محبت شوهر مبالغه كند.

(بَعُدَ) بُعْداً و بَعَداً، ك ف: دور شد و مُرد.

بَعيد و باعِد و بُعاد، ص - بُعْداء و بُعُد و بُعْدان، ج: دور.

بَعُدَ: فاصله پيدا كرد.

بَعَّدَ، اَبْعَدَ: در جاى دور قرار دارد.

اَبْعَدَ: جدا كرد، كنار گذاشت، سوا كرد، روانه كرد، بيرون كرد، راند، برداشت، برطرف كرد، از ميان برد، محو كرد.