فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 3498
نمايش فراداده

غُذْمَة - غُذَم و غَذَم، ج: سخت تيرگى، پاره اى از شتران، شير بسيار.

غَذَم: گياهى است.

غُذَم: نوعى از گياه ترش.

غَذيمَة: زمينى كه گياه غَذَم روياند، چاه گشاده.

غُذَّامَة - غُذَّام، ج: نوعى شوره گياه.

غَذائِم: هر چيز تو بر تو و برهم نشسته.

مُتَغَذِّم: بسيار خورنده كه هرچه يابد به خورد.

(غَذْمَرَ): خشم كرد، نهان داشت سخن را از فخر يا از تهديد، جدا كرد چيزى را، آميخت بعض چيزى را به بعضى، بانگ كرد، به گزاف كار كرد، به گزاف فروخت چيزى را.

تَغَذْمَرَ: بانگ و فرياد كرد، درآميخت كلام را.

غَذْمَرَة - غَذامير، ج: خشم و فرياد، اضطراب آواز وقت خصومت، آميزش سخن و بانگ.

غُذَمِرَة: گياه آميخته.

غُذامِر: آب بسيار.

مُغَذْمِر (مبنيّاً للفاعل): مهتر در امور، آنكه حكم كند بر اهل خود هرچه خواهد از ظلم و عدل و حكمش رد نشود.

(غُذامِس) و غَذامِس: نام شهرى است نزديك زنگيان.

جُلُودٌ غُذامِسِيَّة: پوستهاى منسوب به آن شهر.

(غَذَا) الرَّجُلَ بِالطَّعامِ غَذْواً، ن: خورش داد او را.

غَذَا الْماءُ: روان گرديد آب.

غَذَا الرَّجُلُ: شتافت مرد، سرعت نمود.

غَذَا الصَّبِىَّ: پرورش كرد كودك را.

غَذَا الْبَوْلُ: منقطع گرديد بول.

غَذاهُ و بِهِ و غَذَّا: بريد شتر بول را.