فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 36
نمايش فراداده

اَجَرتُ الْعَظْمَ اَنَا: بستم استخوان شكسته را بر كجى.

اَجَرَهُ فُلانٌ اَجْراً، ن: مزدور او شد فلان.

اَجَرَالْمَمْلُوكَ: به كرايه داد مملوك را.

اُجِرَ فُلانٌ فى اَوْلادِهِ، ل: فرزندانش مردند پاداش او گشتند.

اُجِرَتْ يَدُهُ: بسته شد شكستگى دست او.

آجَرَهُ ايجاراً: پاداش عمل داد او را.

آجَرَتِ الْمَراَةُ: مباح كردن زن نفس خود را به اجرت.

آجَرتُهُ: به مزد خواستم او را.

آجَرَهُ الرُّمْحُ: در دهن او نيزه زد.

آجَرَهُ ايجاراً و مُوأجَرَةً: به كرايه داد او را - مُؤجِر، ص.

اِئْتَجَرَ: صدقه داد به طلب پاداش.

اِئْتَجَرَ عَلَيْهِ بِكَذا: اينقدر اجرت بر آن گرفت.

اِسْتَاْجَرتُهُ: به مزد خواستم او را - مُسْتَاْجِر، ص.

اَجْر - اُجُور و آجار، ج: پاداش عمل، مزد، ذكر نيكو، كابين زنان (مهريه).

اُجْرَة: مزد و كرايه.

اُجْرَةُ التَّعْليم: شهريه.

اُجْرَةُ السَّفَر: كرايه سفر.

اُجْرَةُ الطَّبيب: ويزيت.