فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 355
نمايش فراداده

بُغدَدِلى: ساختمانى از چوب و گچ.

بَغْدَدَة: حيا، شرم روئى.

تَبَغْدَدَ: احساس شرم روئى كرد.

(بَغِرَ) الْبَعيرُ بَغَراً، ف م: به بيمارى تشنگى مبتلا شد بَغِر و بَغير، ص بَغارى و بُغارى، ج.

بَغَرَتِ السَّماءُ بَغْراً، م: سخت باريد باران به يكدفعه.

بُغِرَتِ الْاَرضُ، ل: آب داده شد زمين.

بَغَرَ النَّجْمُ بُغُوراً: افتاد ستاره نجم و دليل باران گرديد.

بَغْر و بَغَر: دفعه سخت از باران.

بَغْرَة: زمينى كه بعد باران كاشته شود.

لَهُ بَغْرَةٌ مِنَ الْعَطا: او دائم العطا است، ريزش دست دارد.

بَغَر: تشنگى كه از آب رفع نشود، يا تشنگى شتر كه در آن بميرد، آب ناگوار كه از خوردن آن چارپا بيمار گردد.

تَفَرَّقُوا شَغَرَ بَغَرَ و شِغَرَ و بِغَرَ: متفرق شدند به هر جانب و طرف.

(بَغَزَهُ) بَغْزاً، ن: زد او را به چوب دستى و پا.

بَغْز: بازى كردن شتر، نشاط، سرعت حركت.

باغِز: نشاط، مرد اقدام كننده بر فجور و كارهاى ناشايست و در بدى از حد گذشته، به نشاط آرنده.

باغِزِيَّة: لباسى است مانند حرير يا از خز.

(بُوغاز( - بَواغيز، ج: تنگه معروف )قسمت آبى است كه مابين دو خشكى واقع باشد).

(بَغْس(: سياهى )لغت يمن است).

(بَغَشَتِ) السَّماءُ بَغْشاً: باران نرم و ضعيف باريد.

اَرضٌ مَبْغُوشَة، ص: زمين كه باران ضعيف بر آن باريده باشد.