فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 363
نمايش فراداده

بَقَرَ الْهُدْهُدُ الْاَرضَ: ديد آب را در زير زمين.

بَقَرَ فيهِمْ: تفتيش كرد و پى برد به امور ايشان.

بَقِرَ الْكَلْبُ بَقَراً، ف: شگفت داشت سگ به ديدن گاو.

بَقِرَ الرَّجُلُ بَقْراً و بَقَراً: فروماند بينائى او از ديدن دور.

بَقَّرَ تَبْقيراً: بازى بقيرى كرد و آن بازى با گل است و كچل كچل گويند.

تَبَقَّرَ تَبَقُّراً: گشاده شد.

تَبَقُّر: وسعت در مال و علم.

بَيْقَرَ الرَّجُلُ: هلاك گردانيد و فاسد ساخت، متكبرانه رفت، درمانده شد، شك كرد در چيزى، بمرد، گروه را در بيابان گذارد و خود به شهر مقيم شد، جائى رفت كه خبرش معلوم نيست، سرجنبان با شتاب رفت، حريص گشت، بازداشتن مال از مردم، هجرت از جائى بجائى كرد.

بَيْقَرَ الدَّارَ: فروكش شد در خانه.

بَيْقَرَ الْفَرَسُ: برداشت دست را، شگفت داشت اسب به ديدار گاو.

تَبَيْقَرَ: گشاده و وسيع شد.

بَقَرَة - بَقَر و بَقَرات و بُقُر و بُقْران و بَقَّار و اُبْقُور و بَواقِر، ج: گاو نر يا ماده به شكل.

باقِر و بَقير و بَيْقُور و باقُور و باقُورَة: (اسم جمع) پرنده اى است ابلق يا خاكسترى يا سفيد.

بُقَر: بلا، دروغ واضح.