فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 381
نمايش فراداده

بَلْبالَة: سختى و شدت اندوه.

بَلابِل: سختى غم و وسوسه.

بُلابِل - بَلابِل، ج: مرد سبك گير.

بُلْبُلُ الشَّمّير: پرنده توكا.

بُلْبُل: فِرفِره.

بُلْبُلَة: دهنه، سر لوله.

پِلاتين: طلاى سفيد.

بَلاش: مفت، مجانى، ارزانى.

(بُلْأَز): شيطان، مرد كوتاه، كودك سخت ضخيم.

بِلْئِز: كودك ضخيم.

بَلْاَز: گريخت و دويد، سير خورد.

(بَلْاَصَ) بَلْاَصَةً: گريخت و دويد.

(بَلَتَهُ) بَلْتاً، ض: بريد آن را.

بَلِتَ بَلَتاً، ف ن: بريده گرديد.

بَلُتَ، ك: دانا و خردمند گرديد.

اَبْلَتَهُ يَميناً: سوگند داد او را.

مُبَلَّت: سخن آراسته، مهر با ضمانت.

اِنْبَلَتَ: بريده گرديد.

بَلْتَيْتُهُ بَلْتاةً: بريدم آن را.

بُلَت: پرنده اى است كه اگر يك پر او بر پرهاى پرندگان افتد بسوزاند آنها را.

بِلّيت: بسيار خاموش، مرد خردمند و دانا.

(بَلْبُوعَة): حب، دانه.

(بَلْتَع) و بَلَنَتَع: دانا و ماهر هر چيز.

بَلْتَعَة و بَلَنَتَعَة: زن زبان دراز پرگوى.