فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 45
نمايش فراداده

اَخَذْتُ عَلى يَدِ فُلانٍ: بازداشتم او را از آنچه خواسته بود.

اَخَذَ الشَّارِبَ اَخْذاً: كم كرد و بريد موى پشت لب را.

اَخَذَ يَقُولُ كَذا: آغاز كرد چنين گفتن را.

اَخَذَ الْبَعيرَ اِخْذاً: داغ كرد پهلوى شتر را از خوف بيمارى.

اِخْذ: داغى كه بر پهلوى شتر كنند در وقت ترس از بيمارى.

اِخْذ و اَخْذ: سيرت.

ذَهَبُوا وَ مَنْ اَخَذَ اَخَذَهُمْ: رفتند ايشان و آنكه بر سيرت ايشان بود و اختيار كرد خوى ايشان را.

لَوْ كُنْتَ مِنَّا لَاَخَذْتَ بِاَخْذِنا: اگر از ما مى بودى مى گرفتى خوى و عادت ما را.

اُخُذ - اِخاذ و اِخاذَة واحد: درد چشم.

اُخْذَة: افسونيست مانند سحر.

اُخْذَةُ النَّارِ: زمان كمى پيش از نماز مغرب.

اَخَذ: تخامه و بدهضمى كره شتر از شير.

اَخيذ: گرفتار، اسير، پيرمرد غريب.

اِخاذَة - اِخاذ و اِخاذات، ج: جاى جمع آمدن آب باران، آبگير، زمينى كه آن را براى خود جدا كنند، زمينى كه آن را امام به كسى دهد و مِلك كسى نباشد.

اخِذ: شترى كه فربهى آن يا دندان برآمدن آن شروع گرديده باشد، شيرى كه وقت خوردن زبان را بگزد از شدت ترشى.