اَذىّ و اَذى: مرد بسيار اذيت شده و آزار رساننده.
اذىّ - اَواذى، ج: موج دريا.
لَمْ يُصِبْهُ اَذِيَّةٌ: صحيح و سالم ماند، آسيبى به او نرسيد.
تَاَذٍّ: رنجش، آزردگى، ناخشنود، خشم.
مُؤْذٍ: ضرررسان، زيان آور، لطمه زن، گزندرسان.
غَيْرُ مُؤْذٍ: بى آزار، سربراه، ساده، بى تزوير.
لَنْ يَضُرُّوكُمْ اِلاَّ اَذىً (آيه): شما را زيان نرسانند لكن آزار كنند.
اَذىً: ناپسند.
بِالْمَنِّ وَالْاَذى (آيه): صدقات خود را باطل نكنيد به منت و كار ناپسند.
(اَرَّ) النَّاقَةَ اَرّاً، ن: عمل اِرار كرد با ماده شتر.
اَرَّ الْمُقامِرُ: آواز كرد قماركننده به لاف و به خود باليد وقت غلبه.
اَرَّ: راندن، دفع كردن، جماع نمودن، غايط انداختن و افتادن آن، آتش افروختن.
اِئْتَرَّ: شتابانيد.
اِرار و اَرّ: شاخى از درخت خاردار كه بر زمين زده نرم كنند و تر كرده نمك بر آن پاشند و در رحم ماده شتر داخل نمايند تا مانع لِقاح دفع گردد.
اِرَّة: آتش.
اَراَر: كلمه اى است كه گوسفندان را به آن خوانند.
اَرير: آواز يا فرياد استهزاءكننده در وقت قمار و غلبه.
مِئَرّ: بسيار جماع كننده.
(اَرارُوط): نشاء گياه سهام.
(اَراوِيَة، اَراوِلَة): گل داودى.
(اَرَبَ) الْعَقْدَ اَرباً، ض: محكم كرده گِره را.
اَرَبَ فُلاناً: زد بر فرج او.
اَرِبَ بِهِ اَرَباً، ف: حريص گشت به آن.