فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 67
نمايش فراداده

(اَرشيدُوق): لقب شاهزادگان سلطنتى.

(اَرشيدُوقَة): اطريش.

(اَرَضَتِ) الْاَرضُ اَرضاً، ن: گياهناك شد زمين.

اَرَضْتُ الْاَرضَ: يافتم گياهناك زمين را.

اُرِضَ فُلانٌ، ل: زكام زده شد فلان.

اُرِضَتِ الْخَشَبَةُ، ل: خورده شد چوب از موريانه.

اَرِضَتِ الْقَرحَةُ اَرَضاً، ف و اِسْتارَضَتْ: ورم كرد جراحت و فاسد گشت.

اَرُضَتِ الْاَرضَ اَراضَةً، ك: پاكيزه شد زمين، خوش آمد در چشم و سزاوار خير گرديد.

اَرضٌ اَريضَةٌ، ض: زمين پاك و خوب.

هُوَ ارَضُهُمْ بِهِ: او سزاوارتر آنان است به آن چيز.

ارَضَةُ اللَّهُ ايراضاً: زكام دار گرداند او را خدا.

اَرَّضَ تَاْريضاً: چرانيد گياه زمين را و طلب نمود آن را.

تَاْريض: نيت روزه كردن، آماده شدن براى روزه، آراسته نمودن كلام، سنگين كردن، اصلاح نمودن، درنگ كردن، دَرِ مشك آب يا شير يا روغن يا رب انداختن براى اصلاح مشك.

تَاَرَّضَ لَهُ: متصدى و متعرض وى شد.

تَاَرُّض: لازم گرفتن زمين را، درنگى كردن، نمو و باليدن گياه كه ممكن شود بريدن آن.

فَسيلٌ مُسْتَاْرِضٌ: نهال خرما كه ريشه در زمين دوانيده باشد.

وَدِيَّةٌ مُسْتَاْرِضَةٌ: نهال خرما كه نو بر زمين رسته باشد.