فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 71
نمايش فراداده

مُتَّكِئينَ فيها عَلَى الْاَرائِكِ (آيه): در بهشت بر تختهاى مزين تكيه زنند.

ظَهَرَتْ اَريكَتُ الْجُرحِ: رفت و دفع شد خون و ظاهر شد گوشت سرخ.

(اُرلَة): غلاف سر ذَكَر كه در وقت ختنه ميبرند.

(اَرَمَ) ما عَلَى الْمائِدَةِ، ض: خورد آنچه كه در خوان و سفره بود و نگذاشت از آن چيزى را.

اَرَمَ فُلاناً اَرماً: نرم گردانيد آن را.

اَرَمَتِ السَّنَةُ الْقَوْمَ: خورد سال قحط قوم را و نگذاشت از آنها كسى - اَرِمَة، ص.

اَرَمَ الشَّىْ ءَ: بست اين چيز را.

اَرَمَ عَلَيْهِ: گزيد به دندان اين چيز را.

اَرَمَ الْحَبْلَ: سخت تافت ريسمان را.

اَرِمَ الْمالُ اَرَماً، ف: فنا شد مال.

رَاْسٌ مُؤَرَّمٌ: سرى كه قسمتهائى از كله آن ضخيم باشد.

بَيْضَةٌ مُؤَرَّمَةٌ: كلاه خودى است كه بالاى آن گشاد است.

اِرَم و اَرام و اَرِم - ارام و اُرُوم، ج: نام پدر عاد اول يا ثانى و يا نام مادر ايشان يا نام شهر و قبيله ايشان است، نشان و علم كه در بيابان به جهت راه نصب كنند يا نشان عاد است، سنگهائى كه رويهم محكم چينند.

اِرَمُ ذاتِ الْعِمادِ: دمشق يا اسكندريه و يا موضعى است در فارس (صاحب قدرت بودند).

ما بِهِ اَرَمٌ و اَريمٌ: نيست در آن كسى و نه اثرى و نه نشانى.

اَرَمْ وَاللَّهِ و اَرما و اللَّهِ: به معنى اَمْ و اَما وَاللَّهِ يعنى قسم بخداى.

اُرَّم: دندان آسياب، دندانها يا اطراف انگشتان، سنگها و سنگ ريزه ها.

فُلانٌ يُحَرِّقُ عَلَيْهِ الْاُرَّمُ: فلانى دندان مى خايد بر او.