فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی

احمد سیاح

نسخه متنی -صفحه : 5263/ 86
نمايش فراداده

اَسير - اُسَراء و اَسارى و اَسْرى و اُسارى، ج: گرفتار و دربند قيد و زندان، گياه درهم پيچيده.

اَسارُون: بيخ گياهى با كمى عطريت و تندى.

اُسْر: بيمارى حبس بول.

عُودُ اُسْرٍ و عُودُ يُسْرٍ: چوبيست كه گذارده مى شود بر شكم كسى كه شاش بند شده.

اُسُر: پايه هاى تخت.

اُسْرَة - اُسَر، ج: زره محكم - دوال و تسمه، خويشاوندان نزديك مرد.

اِسار - اُسُر، ج: چيزى است كه بسته مى شود به آن، چپ و يسار.

مَاْسُور: گرفتار و محبوس، كسى كه مبتلا بمرض شاش بند شود.

تَاْسيرُ السَّرجِ: بندها و تسمه هائى كه به آن زين را بندند.

(اِسْرائيل): فرزندان اسرائيل، يهود، كليمى، نام يعقوب پيامبر، قدرت خدا.

(اُسْرُب) و بشد باء و اُسْروُب: سُرب.

(اِسْطَبْل) - اِسْطَبْلات، ج: محل آسايش چهارپايان.

(اُسْطُرلاب): آلتى كه به آن ارتفاع كواكب را تعيين مى كنند.

(اَسْطَقِس) و بكسر همزه - اِسْطَقِسات، ج: اصول اربعه و چهار عنصر اصلى آب و خاك و هوا و آتش.

(اُسْطُورَة) - اَساطير، ج: افسانه، داستان.

(اُسْطُول) - اَساطيل، ج: يكدسته از كشتيهاى جنگى، ناوگان جنگى هواپيمابر.

(اُسْطُوانَة) - اَساطِنَة و اَساطين، ج: حجم عمودى كه سر و ته آن را دائره تشكيل دهد مانند مناره بلند مدور.