جست وجوى حقيقت، تفكّر و تأمّل درباره آن، يكى از مهم ترين كارهاى بشر و در عين حال راهى براى كاميابى و ارضاى غريزه جست وجوگرى اوست. البتّه اگر كاميابى بشر را در تمكّن مادّى او منحصر كنيم، پرداختن به فلسفه و مسائل اساسى آن وجهى ندارد، امّا ساحات وجودى انسان چنين انحصارى را برنمى تابد، و بر اهل نظر پوشيده نيست كه نقش اساسى تفكر فلسفى ايجاد زمينه فكرى و عقلى مناسب براى تمدّن و حيات واقعى انسان است كه هيچ نوع فعاليت ديگر بشرى نمى تواند جايگزين آن شود. علم با همه پيشرفت هاى خيره كننده اش كه ذهن ها و قلب ها را به طور سحرآميزى تسخير كرده است، نمى تواند ما را از انديشه فلسفى بى نياز كند. هيچ آزمايشگاه علمى نمى تواند به انسان بگويد كه آيا داراى روح است يا نه و اگر روح دارد به چه معنا است؟ آيا زندگى انسان غايتى دارد يا نه؟ آيا انسان مختار است؟ و اگر مختار است، اختيار او به چه معنا است؟ گرچه فلسفه نيز ممكن است مانند علم نتواند مسائلى چون روح، غايت انسان واختيار او را حل كند، امّا دست كم درباره قابل حل بودن آن ها به پژوهش مى پردازد.
در ميان مسائل فلسفى، اصل عليت از لحاظ سبقت و قدمت اولين مسئله اى است كه فكر بشر را به خود مشغول كرده است. اين اصل هم در حوزه فلسفه و هم در حوزه علم، همواره به مثابه اساس و پايه هر نوع معرفتى تلقى شده، به گونه اى كه بطلان و تزلزل آن، منشأ تزلزل معرفت بشرى است.
گر چه در ابتدا به نظر مى رسد اصل عليت و اين كه هر پديده اى علتى دارد، اصل بديهى و روشنى است، امّا پس از اندكى تأمّل معلوم مى شود كه مسئله چندان هم كه به نظر مى رسد واضح و متمايز نيست، دست كم بداهت آن نيازمند تبيين است، به ويژه اگر به اين نكته توجه كنيم كه اصل عليت از جانب فيلسوفان و متفكران بزرگى چون غزالى در عالم اسلام و هيوم در جهان غرب مورد ترديد قرار گرفته است.
بى ترديد فيلسوفان همواره تلاش كرده اند تا در نخستين گام، راه خود را از شكاكان جدا كنند، بدين منظور تفكر و تأمّل فلسفى خود را بر پايه اصل عليت بنا نهاده اند و انكار آن را به مثابه فرو ريختن بنيان تفكر و هرگونه ترديد در آن را به منزله گرفتار آمدن در ورطه شكاكيت دانسته و منكر عليت را شكاك ناميده اند.
بنابراين، طبيعى است كه فيلسوفان و متفكران تلاش هاى بسيارى را به منظور توضيح و تبيين اين مسئله و پاسخ گويى به تشكيك هاى ايجاد شده منكران اين اصل، به ويژه فلاسفه تجربى مسلكى، چون هيوم، صورت دهند.
به راستى عليت به چه معناست و تصور آن چگونه براى آدمى به وجود مى آيد؟ بحث عليت چه سيرى را در سنت هاى فكرى - فلسفى ما مسلمانان داشته است؟ تلقى متفكران مغرب زمين از آن چه بوده و چه سيرى را در تفكر غربى سپرى كرده است؟ موضع نحله ها و مكاتب مختلف فكرى فلسفى در اين باره چيست؟ آيا قانون عليت قانونى حقيقى و واقعى است يا اين كه صرفاً توالى زمانى و نوعى تداعى معانى است؟ اين همه، پرسش هايى است كه خوانندگان مى توانند پاسخ آن ها را در كتابى كه پيش روى دارند، بيابند.
اميد است اين اثر تحقيقى، كه به خامه جناب آقاى دكتر عين اللّه خادمى تأليف گرديده، گامى در جهت اعتلاى فرهنگ نظرى و تفكّر فلسفى باشد.
مركز مطالعات و تحقيقات اسلامى
پژوهشكده فلسفه و كلام اسلامى