اصل عليت يكى از مهم ترين مباحث فلسفى است كه به اعتقاد ما تاريخ دقيقى نمى توان براى پيدايش آن ذكر كرد. شايد بتوان ادعا كرد كه پيدايش اين اصل هم زاد با پيدايش بشر بوده است، به اين معنا كه انسان هاى اوليه هم احتمالاً تشخيص مى داده اند كه هر پديده اى نياز به پديدآورنده دارد. اما اين كه اصل عليت از چه زمان و چگونه به عنوان بحث فلسفى مطرح شده، نكته اى در خور تأمل است.
با مراجعه به مكتوبات فلسفى كهن مشاهده مى كنيم كه متفكران پيش از سقراط نيز به نوعى به اين بحث توجه داشته اند. به گفته ارسطو برخى بر اين باور بودند كه در دوران باستان و مدت ها پيش از نسل كنونى، كسانى بوده اند كه درباره خدايان مى انديشيدند و آب را به عنوان اصل يا مبدأ جهان هستى مى دانستند، به همين دليل معتقد بودند كه خدايان به آب - كه آن را استوكس (styx) مى ناميدند - سوگند مى خوردند.
P . ارسطو، متافيزيك (مابعدالطبيعه)، ترجمه شرف الدين خراسانى - شرف، كتاب يكم (آلفاى بزرگ) فصل سوم، ص 12. P(1)
ارسطو چندين فصل كتابِ يكم «آلفاى بزرگِ» متافيزيك را به بررسى عقايد فيلسوفان پيش از سقراط درباره عليت اختصاص داده است. وى بر اين باور است كه فيلسوفان پيش از سقراط، به اصل عليت اعتقاد داشتند. اما از اقسام مختلف عليت برخى تنها با علت مادى آشنا بودند و آن را به عنوان اصل يا مبدأ جهان مى شناختند.
همه فيلسوفان در وجود يا مبدأ اين اصل متفق بودند، اما درباره تعداد و ماهيت آن با يك ديگر اختلاف داشتند.
طالس «آب» را به عنوان اصل و مبدأ جهان هستى معرفى مى كرد، آناكسيمنس و ديوگنس «هوا» را و هيپّاسوس و هراكليتوس نيز «آتش» را. امپدوكلس بر اين سه عنصر، عنصر چهارمى (خاك يا زمين) افزود و گفت: جهان از اين چهار عنصر ساخته شده است.
آناكساگوراس، چون نظريه فيلسوفان قبل از خويش را كافى نمى دانست، پاى عقل را نيز در تحليل عليت به ميان كشيد.
بحث عليت، در واقع، به واسطه ارسطو شكل مشخص و روشنى پيدا كرد و از حالت ابهام و نارسايى گذشته خارج شد. ارسطو در كتاب «متافيزيك» (مابعدالطبيعه) به صورت مفصل و از ابعاد مختلف مسئله P . ر.ك: ارسطو، همان، فصل 3 - 9، 11 - 44 و كتاب پنجم (دلتا)، فصل 1 - 5، ص 127 - 139. P(2)
عليت را مورد بحث قرارداد. افزون بر آن، در كتاب «درباره طبيعت يا فيزيك» نيز به صورت نسبتاً مفصلى درباره عليت بحث كرده است.
P . ر.ك: ارسطو، طبيعيات، ترجمه مهدى فرشاد، كتاب دوم، فصل 2 - 9، ص 82 - 102. P(3)
درواقع، بحث فلسفى عليت به وسيله ارسطو به طور واضح تبيين شده است و همه فيلسوفان بعد از ارسطو تا به امروز مباحث شان درباره عليت، به نوعى مرهون مباحث ارسطو است. بدين معنا كه همه سخنان فيلسوفان بعد از ارسطو درباره عليت به جرح و تعديل، تكميل، اثبات و يا انكار سخنان ارسطو بر مى گردد.
P . براى توضيح بيش تر درباره تاريخچه عليت ر.ك: ژان وال، بحث در مابعدالطبيعه، ترجمه يحيى مهدوى و همكاران، ص 312 - 353. P(4)
در عين حال هم در ميان برخى متكلمان اسلامى و هم در ميان فلاسفه غرب مخالفت هاى جدى نيز در زمينه اصل عليت پيدا شده است. مشهورترين مخالفان عليت در غرب، ديويد هيوم انگليسى است كه آراى او نيز محل نقد و بررسى فلاسفه ديگر غرب چون توماس ريد، جيمز ازوالد، تامس براون و... واقع شد. هم چنين دانشمندان اسلامى مانند علامه طباطبائى (ره)، شهيد مطهرى، و شهيد صدر به نقد آراء هيوم پرداخته اند.
با توجه به اهميت بحث عليت در فلسفه قديم و جديد و تأثير شگرف آن در نوع نگرش انسان به جهان و وابستگى تام معقوليت عقايد دينى به اين بحث، اين موضوع در اين كتاب براى بحث و بررسى برگزيده شده است.
سؤال هاى عمده اين تحقيق عبارت اند از:
1 - معناى لغوى و اصطلاحى علت و معلول چيست؟
2 - آيا همه انديشوران اسلامى تفسير واحدى از عليت ارائه داده اند؟ در صورت منفى بودن پاسخ، چه اختلافاتى ميان انديشوران اسلامى درباره عليت وجود دارد؟ علل پيدايش اين اختلافات چيست؟
3 - آيا قواعد ديگرى از قاعده عليت استنباط شده اند؟ مهم ترين آن قواعد كدام اند؟
4 - معناى تجربه گرايى چيست؟ ريشه هاى تاريخى و مبانى آن كدام است؟
5 - آيا جان لاك، باركلى و هيوم پايه گذاران تجربه گرايى، ديدگاه واحدى درباره عليت دارند؟ در صورت عدم هماهنگى اختلافات آن ها چيست؟
6 - نتايج تحليل هيوم درباره عليت چيست؟
7 - تأثير هيوم بر فيلسوفان بعد از خودش چه بوده است؟
8 - آيا نقاط اشتراك و اختلافى ميان تحليل انديشوران اسلامى و فيلسوفان تجربه گرا درباره عليت وجود دارد؟ آن نقاط اشتراك و اختلاف كدام است؟
9 - آيا نقاط ضعفى در تحليل انديشوران اسلامى و فيلسوفان اسلامى درباره عليت وجود دارد؟ آن نقاط ضعف كدام اند؟
بخش اول اين كتاب كه مشتمل بر نه فصل است، در صدد پاسخ به سه سؤال اول است. در فصل اول ما تعاريف و اقسام مختلف علت را از نظر انديشوران اسلامى بيان كرده ايم تا مراد از علت و معلول دقيقاً مشخص شده و زمينه براى مباحث بعدى آماده شود.
در فصل دوم تفسيرهاى مختلفى درباره عليت از سوى انديشوران اسلامى، يعنى متكلمان، جمهور فلاسفه و پيروان حكمت متعاليه مطرح شده است. در ضمن به طور مستند توضيح داده شده كه ملاصدرا در بيان نظريه اش متأثر از فيلسوفان متقدم اسلامى بالاخص ابن سينا بوده است.
چون حكيمان مسلمان، بخشى از نظريات خود را درباره عليت در ذيل بحث «جعل» بيان كرده اند، براى تبيين كامل تر نظرياتشان، آراى مختلف آن ها درباره مجعول (معلول) در فصل سوم مورد نقد و بررسى قرار گرفته است.
فصل هاى چهارم، پنجم و ششم به سؤال سوم تحقيق پاسخ مى دهند، يكى از مهم ترين موضوعات مورد اختلاف ميان فلاسفه و متكلمان اسلامى درباره بحث عليت، «قاعده ضرورت علّى» است. اين قاعده يكى از قواعد فرعى اصل عليت است، ولى پذيرش يا انكار اين اصل، تأثير مهمى در جهان بينى و انسان شناسى يك فيلسوف دارد، به همين دليل، ما ادله طرفداران و مخالفان اين قاعده را در فصل چهارم مورد بررسى قرار داديم.
دلايل بطلان دور و تسلسل، در واقع، از قواعد فرعى عليت است، ولى به علت اهميتى كه اين دو بحث در اثبات وجود خدا دارد، مورد توجه قاطبه متكلمان و فلاسفه اسلامى واقع شده است. در مورد اصل بطلان دور و تسلسل اختلافى ميان فلاسفه و متكلمان اسلامى وجود ندارد، فقط در برخى جزييات ميان آن ها اختلاف است فصل پنجم نيز عهده دار اين مباحث است.
قاعده الواحد نيز يكى از مهم ترين مواضع اختلاف ميان فلاسفه و متكلمان مسلمان است. اين قاعده نيز يكى از فروعات اصل عليت است، و چون پذيرش يا انكار اين قاعده تأثير بسيار مهمى در نگرش انسان نسبت به جهان هستى دارد، لذا سعى شده كه مواضع موافقان و مخالفان اين قاعده تا حد مقدور در فصل ششم توضيح داده شود و متعاقب آن در فصل هفتم تأثيرى كه پذيرش قاعده عليت و برخى قواعد فرعى آن در جهان شناختى فلاسفه دارد، آمده است.
به دليل تفاوت عليت به معناى فلسفى با موضع عرفا در اين زمينه و توضيح اين نكته كه عليت فلسفى با نظريه «وحدت وجود» عرفا ناسازگار است فصل هشتم نگاشته شده است. در پايان اين فصل اشاره اى نيز به تلاش ملاصدرا در تقريب دو حوزه فلسفه و عرفان صورت گرفته است.
در فصل نهم كه آخرين فصل بخش اول است به برخى شبهات در مورد اصل عليت در جهان اسلام و پاسخ آن ها اشاره شده است.
بخش دوم اين كتاب، مشتمل بر هفت فصل است، در فصل اول، به سؤال چهارم تحقيق پاسخ داده و ريشه هاى تاريخى تجربه گرايى و واكنش هاى متعارض با آن را از فيلسوفان يونان قديم تا عصر حاضر به صورت اجمالى و فهرست وار بيان كرده ايم.
در فصل دوم تا فصل پنجم به سؤال پنجم تحقيق پاسخ داده ايم. در فصل دوم نظريه جان لاك، در فصل سوم نظريه باركلى و در فصل چهارم و پنجم نظريه هيوم رادرباره عليت توضيح داده ايم.
در اين چهار فصل سعى بر اين بوده كه علاوه بر تبيين ديدگاه جان لاك، باركلى و هيوم به اختلافات و اشتراكات آن ها نيز اشاره شود، هم چنين توضيح داده ايم كه جان لاك و باركلى هر كدام تا چه حد و چگونه زمينه را براى تحليل هيوم درباره مسئله عليت آماده كرده اند.
در فصل ششم براى پاسخ به سؤال ششم تحقيق به برخى نتايج تحليل هيوم درباره عليت، از جمله «عليت چيزى بيش از توالى و تعاقب حوادث نيست، برهانى نبودن اصل عليت، و رابطه عليت با معنادارى...» اشاره كرده ايم.
در فصل آخر بخش دوم به تأثيراتى كه هيوم بر فلاسفه بعد از خود گذاشته، اشاره شده است. مراد از تأثير اعم از تأثير مثبت يا منفى است. به همين دليل، حتى نظريات مخالفان هيوم نيز در اين فصل به صورت مختصر مورد بررسى قرار گرفته است؛ چون اگر نظريه هيوم نبود، احتمالاً نظريات مخالف او هم به منصه ظهور نمى رسيد، اين فصل پاسخ به سؤال هفتم تحقيق است.
در بخش سوم، به تطبيق و نقد و بررسى آراى انديشوران اسلامى با فيلسوفان تجربه گرا پرداخته ايم، اين بخش مشتمل بر سه فصل است:
فصل اول پاسخ به سؤال هشتم است. در اين فصل گرچه از تحقيقات ديگران بهره برده ايم، ولى چون محققانى كه قبلاً در اين باره تحقيق كرده اند - تا آن جا كه اين جانب آگاهى دارم - اشارات كوتاه و مختصرى بدان كرده بودند، ما اين بحث را به صورت نسبتاً مفصل مورد بررسى قرار داديم.
در فصل دوم به نقد و بررسى مبانى تجربه گرايى و تحليل هيوم درباره عليت پرداخته ايم. بخشى از اين نقادى كه منبعى براى آن ذكر نشده از مؤلف است. موارد ديگر را كه از منتقدان ديگر بهره گرفته ايم، با ذكر منبع در پاورقى بيان كرده ايم.
در فصل پايانى هم به برخى ابهامات و اشكالات كه در تجزيه و تحليل هاى فيلسوفان مسلمان درباره عليت وجود دارد، اشاره شده است، در اين دو فصل اخير نيز به سؤال آخر تحقيق پاسخ داده شده است.
در پايان از اساتيد ارجمند، آقايان دكتر احمد بهشتى، دكتر رضاداورى و دكتر غلام حسين ابراهيمى دينانى كه با راهنمايى هاى سودمند خود در پيراستن نقايص اين اثر مرايارى رسانده اند، صميمانه سپاسگزارى مى كنم.
هم چنين از تلاش همه دوستان عزيز و ارجمند پژوهشكده فلسفه و كلام اسلامىِ مركز مطالعات و تحقيقات اسلامى كه زمينه نشر اين اثر را فراهم كردند قدردانى مى نمايم و توفيق همه آنان را از خداى بزرگ مسئلت دارم. در پايان لازم مى دانم كه از خانواده گرامى خود، همسر و فرزندانم، به دليل فراهم ساختن فضاى مناسب براى تحقيق و تأليف اين اثر سپاس گزارى كنم.
عين الله خادمى