شيعه شناسي-شماره 3و4
سيّد عبدالقيّوم سجّادى(1)
«جهانىسازى» به عنوان يك پديده نسبتا جديد، دغدغه فكرى زمانه است. دغدغه بودن اين مقوله ناشى از چالشهاى فكرى و هويّتى اين پديده است. آثار و پيامدهاى جهانىسازى در عرصهها و حوزههاى اصلى حيات اجتماعى انسان (سياست، اقتصاد و فرهنگ) با محورهاى مثبت و منفى همراهند و همين امر موجب مىگردد كه داورى مطلقانگارانه، سياه و سفيد دانستن مطلق آن و سطحىانگارانه جلوه كند. دو رويه بودن جهانىسازى از سويى، ناشى از بُعد فنّاورانه آن مىباشد و از سوى ديگر، در ماهيت ايدئولوژيك آن ريشه دارد. جهانىسازى با استفاده از فنّاورى ارتباطى، ميان پديدههاى بومى و جهانى پيوند مىزند، ايدهها و هنجارهاى بومى را جهانگير مىسازد و از طريق تعميمسازى فرهنگى و ارزشى به استحاله و تخريب تمايزها و تفاوتهاى بومى و محلى مىانجامد. از جانب ديگر، به گفته ديويد هاردى، جهانىسازى با فروريختن مرزهاى زمانى و مكانى، جوامع بشرى را دچار بىهويّتى و بحران معنا مىسازد؛ زيرا اين پديده مهمترين عناصر هويّتساز ـ يعنى زمان و مكان ـ را تحت تأثير قرار داده، به فشردگى مكانها و تراكم زمانها مىانجامد.
با توجه به آثار و پيامدهاى جهانىسازى براى جوامع بشرى و با عنايت به وضعيت خاص جوامع اسلامى، چالشها و تعارضات جهانىسازى نسبت به جوامع و انديشه اسلامى تشديد مىگردد؛ زيرا چه جهانىشدن را به عنوان يك پروسه تاريخى تلقّى نماييم يا يك پروژه غربى، در هر دو حالت، مظروف اين ظرف ايدههاى ليبراليسم است و فرهنگ ليبراليستى، گفتمان مسلّط عصر جهانى. اين امر به معناى چالش جدّى هويّت و فرهنگ اسلامى است. به عبارت ديگر، جهانىسازى چالشهاى مدرنيته غرب در برابر سنّت دينى را از لايههاى خاص روشنفكرى و روشنانديشى در حوزه عام جوامع مطرح نموده و تعامل جوامع اسلامى با پديدههاى جديد را به دغدغه عمومى مسلمانان و به ويژه جوانان مسلمان، تبديل كرده است. با الهام از ايده آنتونى گيدنز مىتوان گفت: اگر تجدّد و مدرنيته جوامع سنّتى را با بحران هويّت و تشخّصيابى روبهرو نمود، جهانىسازى اين بحران را در سطح عام و گستره وسيع جوامع سنّتى مطرح كرد. در مواجهه با دغدغه مطرح شده، انديشمندان مسلمان چه پاسخى تدارك ديدهاند؟ انديشه و فرهنگ اسلامى از چه ظرفيتها و توانمندىهايى براى ارائه تعريف جديدى از هويّت انسان مسلمان و تجدّد برخوردار است؟ به طور خاص، در انديشه فقهى ـ كلامى تشيّع، چه ظرفيتها و زمينههايى را مىتوان براى مواجهه منطقى با پرسشهاى برآمده از درون جهانىسازى شناسايى كرد؟
متن حاضر به اين پرسش عنايت دارد كه انديشه فقهى ـ كلامى چه ظرفيتهايى براى مواجهه با پديده جهانىسازى دارد؟ طبعا پرسش از ظرفيتهاى فكرى مقدّم بر سؤال از زمينهها و موانع عينى است. سطح بحثِ نخست عمدتا داراى رويكرد فكرى است، در حالى كه سطح دوم عمدتا داراى رويكرد جامعهشناختى مىباشد. پاسخ احتمالى مورد توجه در اين نوشتار در اين گزاره فرضى مطرح مىشود: انديشه فقهى ـ كلامى شيعى با اهتمام بر جايگاه عرف و عقل در فهم شريعت اسلامى از يك سو، و تأكيد بر عنصر بالنده اجتهاد و تفّقه دينى از سوى ديگر، ظرفيتهاى درونى قابل توجهى در مواجهه با پرسشهاى عصر جهانىشدن در اختيار مىگذارد. براى تبيين پرسش مزبور و پاسخ اسلام شيعى به آن، مطالب اين نوشتار در محورهاى ذيل دنبال مىشوند:
براى كشف ظرفيتهاى موجود در انديشه سياسى شيعى، مقايسه اصول، مبانى و اهداف حكومت جهانى اسلام، كه در چارچوب انديشه شيعى در قالب حكومت مهدوى و جامعه عصر ظهور مطرح مىگردند، با اصول و اهداف جهانىسازى ليبرال و الگوى دموكراسى ليبرال مىتواند راهگشا باشد. بر اساس انديشه مهدويت، ناكامى الگوهاى بشرى در اداره عادلانه جوامع بشرى زمينههاى يأس، سرخوردگى و درماندگى انسان معاصر را فراهم نموده، خود بسترساز پذيرش ايده مهدويت شيعى مىگردد. بنابراين، ناگزير بايد مهمترين اهداف و ويژگىهاى نظام ليبراليسم را به عنوان مظروف و گفتمان غالب جهانىسازى با انديشه حكومت مهدوى مورد مقايسه قرار دهيم:
ـ ماهيت و ويژگىهاى جهانى شدن؛
ـ ماهيت و ويژگىهاى حكومت جهانى اسلام؛
ـ مقايسه جهانى شدن و حكومت جهانى اسلام.
در سراسر اين نوشتار، ما در پى تأييد اين گمانه هستيم كه جهانى شدن داراى دو رويه «ايدئولوژيك» و «تكنولوژيك» است. از نظر ايدئولوژيك، رابطه جهانى شدن و حكومت جهانى اسلام رابطه تعارضى، و از نظر تكنولوژيك، عدم تعارض و همراهى است. ناگفته پيداست كه بر اساس دو ديدگاه ديگر (ايدئولوژيكنگر صرفوتكنولوژيكنگر تنها) رابطه مزبور از تعارض كامل تا انطباقوهمراهى كامل در نوسان مىباشد. با تفكيك دو رويه مزبور،استدلالمىكنيم كه جهانى شدن بذاته و از نظر ماهوى فرايندى تاريخى است كه بر بنيان توسعه و پيشرفت خيرهكننده تكنولوژى ارتباطى شكل گرفته است. بنابراين جهانىشدن ظرفبىمظروفىاستكه هر جمع و جماعتى مىتواند مظروف خود را در درون آن به ديگران عرضه نمايند، هرچند امروزهحجمبيشتر اين ظرف را آموزههاى ليبرال غربى به خود اختصاص داده است. بنابراين، جوامع اسلامى نيز اين فرصت را دارند تا با استفاده از منطق و توانمندىهاى تعاليم و فرهنگ اسلامى، جوامع تشنه و سرخورده بشرى را سيراب سازند، اما ظرف انتقالدهنده اين مشروب «جهانىشدن» مىباشد.
در مورد ماهيت و ويژگىهاى جهانىشدن، اتفاق نظرى وجود ندارد. احتمالاً اين امر تا حدّى طبيعى است؛ زيرا با پديدهاى روبهرو هستيم كه در حال تكوين و «شدن» است و هنوز به «بودن» نرسيده تا توصيف و شرح جامعى از آن ارائه نماييم. عمدتا سه رهيافت فكرى از سه زاويه مختلف به بررسى اين مقوله پرداختهاند: نگاه رئاليستى، ليبراليستى و راديكال. دو نگاه اول و سوم جهانى شدن را پديدهاى ديرينه و مقولهاى قديمى مىدانند، در حالى كه نگاه ليبراليستى آن را يك مقوله جديد مىخواند. واقعگرايانى همچون گيپلين (1987) و هانتينگتون (1993) دوره جديد را ادامه دوره جنگ سرد ارزيابى نموده، تنها تفاوت هر دو مقطع را در دگرگونى چهره قدرت مىدانند. اينان معتقدند: سياست جهانى پس از جنگ سرد با پيش از آن تفاوت جدّى ندارد و تنها حوزه رقابت و چهره قدرت تغيير نموده است. گيلپين معتقد است: آنچه تغيير كرده يك بازى در قلمرو اقتصادى است، اما هانتينگتون بر اينباوراستكهسياست قدرت همچنان ادامه دارد، با اين تفاوت كه جاى بازيگران دگرگون شده و تمدنها به جاى دولت ـ ملتهابازيگراناصلىسياستجهانىاند.[1]
رهيافت راديكال و انقلابى، كه عمدتا ماركسيستهاى تجديدنظرطلب هستند، نيز بسان واقعگرايان مىانديشند و معتقدند كه صحنه جديد صرفا مرحلهاى جديد در ابراز بلندپروازىهاى امپرياليستى است و جهانىشدن شكل جديدى از استعمار است.[2] اما در اين ميان، ليبرالها و فردگرايان پايان جنگ سرد را پيروزى نهايى ليبرال ـ دموكراسى غرب اعلام نموده، آن را مقطع كاملاً جديدى در تاريخ بشرى مىخوانند. در اين تلقّى، جنگ سرد نه دوره خاصى از تاريخ، بلكه پايان تاريخ و نقطه پايانى سير تكاملى ايدئولوژى بشرى و عالمگيرشدن دموكراسى ليبرال غربى و شكل نهايى حكومت بشرى است.[3] نويسندگان مزبور تنها كشورهاى غربى را حوزه حاكميت الگوى دموكراسى ليبرال نمىدانند، بلكه با قاطعيت تمام، از جهانگير شدن آن ياد مىكنند. «اين تركيب به اين معناست كه فرايند بنيادى در كار است تا الگوى تكاملى مشتركى را براى كل جوامع انسانى ديكته كند؛ به طور خلاصه، چيزى شبيه تاريخ جهانى بشر در راستاى نيل به دموكراسى ليبرال.»[4] بنابراين، هر چند فوكوياما از جهانىشدن نمىگويد، اما نظريه «پايان تاريخ» او محتواى جهانىشدن محسوب مىشود.
صرف نظر از تفاوتهاى لفظى و گاه ماهوى در تعريف جهانىشدن، از ميان تعاريف گوناگون، مىتوان اين نكته را به عنوان مخرج مشترك كليه تعريفها برگزيد كه جهانىشدن، چه به عنوان يك پروسه يا پروژه، بيانگر وضعيتى است كه در درون آن، ارتباطات متقابل، وابستگى متقابل و تأثيرگذارى متقابل به شكل فزايندهاى رشد يافته است، به گونهاى كه شعاع اثرگذارى رفتار واحدهاى سياسى از مرزهاى ملّى عبور نموده، دورترين واحدها را تحت تأثير قرار مىدهد.
آنتونى مك گرو ضمن تأكيد بر بعد ارتباطى «جهانىشدن»، ويژگىهاى ذيل را براى آن مطرح مىكند:
1. فعاليتهاى سياسى، اجتماعى و اعتقادى بر ماوراى مرزهاى ملّى تأثير مىگذارند و از آنها تأثير مىپذيرند؛
2. حجم كنش متقابل افزايش مىيابد و نظام جديد جهانى ايجاد مىگردد؛
3. شدت و وسعت ارتباطات افزايش مىيابند و زمان و مكان فشرده مىشوند؛
4. ارتباطات در حال رشد مسائل جديدى در سطح فراملّى ايجاد مىكنند كه دغدغه عمومى بشر هستند و حل و فصل آنها نيازمند همكارى جهانى مىباشد.
5. شبكههاى به هم فشرده، كه بازيگران ملّى را محدود مىنمايند، شكل مىگيرند و حاكميت و خودمختارى آنان را كاهش مىدهند.
اما جهانىشدن با اين ويژگىها تا چه اندازه احتمال توفيق دارد؟ اين پرسش از نگاه ليبراليسم پاسخ مثبت دارد؛ زيرا جهانىشدن جريانى طبيعى است كه دير يا زود شعاع خود را بر سراسر جهان گسترش خواهد داد. در اين تلقّى، همراه با جهانىشدن، دنيا شاهد عالمگير شدن دموكراسى ليبرال، تجارت آزاد و اصول اعتقادى ليبرال خواهد بود و ديگر فرهنگها در برابر موج توفنده اين جريان رنگ خواهند يافت.
اما در مقابل، نگرش چپ و ديدگاه انتقادى، جهانىشدن را چهره جديدى از قدرت امپرياليستى مىخواند و عمدتا جنبه پروژه بودن آن را مورد تأكيد دارد و معتقداستكهجهانىشدن بامقاومتهايى مخالف در قالب جنبشهاى كارگرى و ائتلافهاىمنطقهاىروبهروخواهد گشت.
از منظر اسلامى، آراء و انديشههاى بشرى داراى جنبههاى صورى و گذرا هستند و از پايدارى و ماندگارى برخوردار نيستند و در برابر انديشههاى دينى رنگ خواهند باخت؛ زيرا اسلام با توجه به ظرفيت و توانمندى ذاتى و انطباق با فطرت انسانى، از جذبههايى به مراتب بيش از ايدههاى بشرى برخوردار است. اما تحقق اين امر نيازمند ارائه منطق دينى در قالب قابل قبول و ترسيم چهره واقعى اسلام نزد افكار جهانى است. در صورت تحقق اين مسئله، جهان در آينده شاهد جهانى شدن اسلام به جاى ليبراليسم غرب خواهد بود.
حكومت جهانى اسلام بر مبناى نگرش جهانشمولى تعاليم اسلامى استوار مىباشد. اين نكته بدان معناست كه اسلام دينى جهانشمول و عالمگير است كه در جهت رفاه دنيوى و سعادت عموم ابناى بشر، برنامههاى خود را مطرح مىنمايد. هدف اسلام در واقع، همان هدف بعثت نبى خاتم و فلسفه نبوّت است كه در بلند مدت، غايت آن را كمال و سعادت بشرى تشكيل مىدهد. اما براى رسيدن به اين هدف نهايى، اسلام از بسط ارزشهاى دينى و به ويژه عدالت اجتماعى از حوزه خاص، آغاز مىكند و تا مرز عدالتگسترى در سطح جهان امتداد مىيابد. بنابراين، تقسيم مكارم اخلاق و بسط عدالت اجتماعى و قيام جامعه به قسط و عدالت از مهمترين اهداف رسالت نبى خاتم مىباشد. در اين زمينه، اسلام سازوكار اجرايى نيل به اهداف مزبور را تحت عنوان «تشكيل حكومت دينى»، كه گستره حاكميت خود را در وراى مرزهاى ملّى و در سطح جهان جستوجو مىكند، مطرح مىنمايد. مهمترين ويژگىهاى حكومت جهانى اسلام عصر ظهور را مىتوان در محورهاى ذيل مطرح كرد:
روايات و متون دينى اسلام جامعه عصر ظهور و تحت حاكميت حكومت جهانى امام عصر (عج) را به گونهاى توصيف نمودهاند كه فهم اين تحوّلات جز در پرتو گسترش عينى فنّاورى علم و اطلاعات، كه از آن با عنوان «جهانىشدن» ياد مىشود، دشوار مىنمايد. از اينرو، تفاسير اسلاف و انديشمندان گذشته اين دگرگونى عظيم و بنيادين در زمينه علوم و فنّاورى را از منظر قدرت ماوراى طبيعى و با عنوان «معجزه الهى» مطرح نمودهاند. براى نمونه، از امام صادق عليهالسلام نقل شده است كه فرمودند: «دانش بيست و هفت حرف (شعبه و شاخه) است و مجموع آنچه پيامبران آوردهاند دو حرف است و مردم تا آنروز (عصر ظهور) بيش از آن دو حرف ندانند و وقتى قائم قيام كند، بيست وپنجحرف بقيه رابيرون مىآورد و در ميان مردممنتشرمىسازد. بدينسان، مجموع بيست و هفت جزء دانش را نشر مىدهد.»[5]
بنابراين، طبق مفاد روايت مزبور، نشر و گسترش علوم، اعم از علوم عقلى و طبيعى، در عصر ظهور، در مقايسه با ساير مقاطع تاريخى، از نسبت 2 به 25 برخوردار مىباشد. در پرتو پيشرفت علم و فنّاورى است كه امكان اعمال حاكميت جهانى در اكناف عالم فراهم مىآيد و شهروندان حكومت جهانى با همديگر مرتبط مىشوند. امام صادق عليهالسلام اين مسئله را چنين مطرح مىنمايند: «در زمان قائم، شخص مؤمن در حالى كه در مشرق به سر مىبرد، برادر خود را، كه در مغرب است، مىبيند و نيز آنكه در مغرب است، برادر خويش را در شرق خواهد ديد.»[6]
پيشرفت فنّاورى اطلاعات و ارتباطات، كه از آن به عنوان مهمترين عامل جهانىشدن به مفهوم فشرده شدن فضا و زمان ياد مىكنند، در عصر ظهور به مرحله كمال مىرسد، به گونهاى كه همگان در آنِ واحد، از طريق امواج صوتى پيام را دريافت مىكنند. در روايتى، در اين زمينه مىخوانيم: «چون قائم ما قيام كند، گوش و چشم شيعيان ما را چنان تقويت مىكند كه بين آنها و امام، پست و پيكى وجود نداشته باشد، به گونهاى كه وقتى امام با آنها سخن مىگويد آنان مىشنوند و او را مىبينند و امام در جايگاه خود قرار دارند.»[7]
در اينجا رويه تكنولوژيك جهانىشدن مطرح است كه نه تنها با انديشه حكومت جهانى اسلام تعارض ندارد، بلكه فهمى معقول و قابل قبولى از آن مطرح مىكند. اگر در گذشته، درك مضمون اين حديث با شك و ترديدهاى علمى روبهرو بود، امروزه توسعه و پيشرفت خيرهكننده فنّاورى و اطلاعات ارتباطى اين معانى را مورد تأييد قرار داده، كمترين ترديدى براى آنها باقى نمىگذارد. در پرتو چنين جامعهاى، مردمانى با افكار و انديشههاى بلند و بينش وسيع تربيت مىشوند كه بيش از پيش استقرار حاكميت جهانى اسلام و برخوردارى از يك جامعه همراه با ثبات و عدالت را فراهم مىآورند؛ زيرا شهروندان اين جامعه در پرتو عقلانيت ناشى از تعاليم عصر ظهور و با پشتوانه توسعه علمى، به تعامل و برقرارى روابط اجتماعى در سايه حكومت مهدوى همّت مىگمارند.
«توسعه اقتصادى» به مفهوم برخوردارى از موهبتهاى مادى و بهبود كمى و كيفى زندگى، از ديرباز يكى از دغدغههاى بشر بوده و امروزه نيز جايگاه مهمى در مباحث اجتماعى ـ سياسى به خود اختصاص داده است. اما از سوى ديگر، «عدالت اجتماعى» نيز مقولهاى است كه در كنار توسعه اقتصادى به عنوان گمشده جوامع بشرى از ديرزمان مطرح بوده است. اگر توسعه اعتقادى را از كار ويژههاى مهم دولتها بدانيم، به يقين برقرارى عدالت اجتماعى و ايجاد فرصتهاى برابر براى كليه شهروندان از مهمترين وظايف آنان محسوب مىگردد. در ميان دو مقوله توسعه و عدالت، دومى از اهميت بيشترى برخوردار بوده و در عين حال، كمتر مورد توجه قرار داشته است. ثروتمندان و توانمندان منابع اقتصادى را در انحصار خود دارند و روند رو به ازدياد و انباشت ثروتشان را با تشديد فقر در جوامع ضعيف و فقير دنبال مىكنند. امروزه علىرغم ظهور صورى توسعه اقتصادى، عدالت در وراى اميال و منافع صاحبان قدرتهاى اقتصادى و سياسى كنار زده شده و كمترين نمودى از آن به چشم نمىخورد. در جهانى كه 80% موهبتهاى مادى تنها در اختيار 20% از جوامع بشرى قراردارد، صحبت از عدالت گفتمانى يوتوپيايى (آرمانشهر) را مىماند كه در سطح خواست درونى جوامع بشرى باقى مىماند.
در پرتو حكومت جهانى اسلام، عدالت اجتماعى در شكل كامل آن عينيت مىيابد؛ رفاه مادى و توسعه اقتصادى شكوفا مىگردد و همگان از اين شكوفايى منتفع مىگردند. توسعه اقتصادى در حكومت جهانى شكاف فقير و غنى را از ميان برمىدارد و مرزبندى شمال و جنوب را يكباره كنار مىگذارد. روايات اسلامى توسعه مزبور را اينگونه توصيف مىكند.[8] و يا طبق حديثى از پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله «رفاه و برخوردارى اقتصادى در جامعه عصر ظهور بىسابقه است و امّت من در زمان مهدى از چنان نعمتى برخوردار مىشوند كه مانند آن را هرگز برخوردار نشده باشند؛ آسمان باران بر سر آنان فرو مىريزد و زمين هيچ گياهى را نگاه نمىدارد، مگر اينكه آن را مىروياند.»[9]
اما اين وفور و توسعه بىسابقه چگونه توزيع مىگردد؟ احتمالاً در اينجا مهمترين نقطه امتياز حكومت جهانى اسلام از مقوله «جهانىشدن» است؛ زيرا چرخ جهانى شدن اگر توسعه علم، فنّاورى و حتى بازار آزاد اقتصادى را با خود حمل مىكند، تنها به نفع صاحبان ثروت مىچرخد و همگان از آن منتفع نمىگردند. اما در سايه حكومت جهانى اسلام، دستاورهاى بشرى و موهبتهاى اقتصادى بهگونهاى توزيع مىگردند كه كمترين اجحاف و تعدّى نسبت به حقوق افراد صورت نگيرد: «امّت او چنان نزدش پناه جويند كه زنبورهاى عسل نزد ملكه خود؛ زمين را پر از عدل و داد كند، همانگونه كه از جور و ستم مالامال شده باشد، به طورى كه مردم همچون جامعه نخستين خود گردند. وى خفتهاى را بيدار نمىكند و خونى را نمىريزد.»[10]
احتمالاً مقصود از «جامعه نخستين» در حديث مزبور، اشاره به اين نكته باشد كه جامعه عصر ظهور همانند جوامع اوليه، بر اساس صلح و صفاى برخاسته از فطرت انسانى و به دور از هر نوع زيادهخواهى و امتيازطلبى است و همگان همانند دانههاى تسبيح، يكرنگ و يكصدا جامعه واحدى را شكل مىدهند كه همان جامعهاى است كه قرآن از آن به جامعه واحد و «امّة واحدة» ياد مىكند.[11]
گستره عدالت حكومت جهانى اسلام بر رسالت جهانشمول اين دين انطباق دارد و از مرزهاى تصنّعى عبور مىكند. عدالتگسترى امام عصر(عج) از موهبتهاى الهى است كه همانند اصل اسلام و پيامآور وحى، كليه جوامع بشرى را منتفع مىسازد. بنابراين، به همانسان كه جامه عصر ظهور جامعه جهانى است، عدالت حاكم بر آن نيز جهانى خواهد بود. از رسول گرامى صلىاللهعليهوآله نقل شده است كه فرمودند: «شما را به مهدى بشارت مىدهم كه او هنگام اختلاف و تزلزل مردم، در امّت من مبعوث شود و زمين را از عدل و داد پر كند؛ چنانكه از ظلم و ستم پر شده باشد و اهل آسمان و زمين از وى خشنود و راضى شوند.»[12]
از ديگر ويژگىهاى حكومت جهانى اسلام، حاكميت جهانى است؛ «حاكميت» به مفهوم اعمال نظريه حكومت جهانى و تحقق عينى آن در مديريت و ساماندهى جوامع بشرى. حكومت جهانى اسلام صرفا يك پديده نظرى نيست، بلكه در فرايند تاريخى خود، از طريق حاكميت تعاليم و آموزههاى دينى بر كليه جوامع بشرى تحقق عينى مىيابد. بنابراين، در پرتو حاكميت جهانى اسلام، همه حاكميتهاى ملّى رنگ مىبازند و مرزهاى تصنّعى از ميان برداشته مىشوند.
در حديثى از پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله در اين زمينه آمده است: «اِنّ خُلفائى و اوصيائى و حججُ اللّهِ على الخلقِ بعدي الاثنى عشرَ اوّلُهم علىٌّ وآخرُهم ولدى المهدىُّ ... و تشرقُ الارضُ بنورِ ربِّها و يَبلغُ سلطانَه المشرقَ و المغربَ»؛[13] جانشينان پس از من دوازده نفرند كه اولشان على و آخرش مهدى است ... وى [مهدى] زمين را با نور الهى روشن خواهد كرد و حكومت او در تمام شرق و غرب زمين گسترش خواهد يافت.
در واقع، حاكميت جهانى اسلام، كه در آيات قرآن كريم و روايات رهبران دينى با عنوان برترى اسلام نسبت به ساير اديان و عالمگير شدن اين دين آسمانى با مفاهيم و عبارات گوناگون بيان شده است، در پرتو حكومت جهانى امام عصر(عج) تحقق مىيابد. جمعى از مفسّران در تفسير آياتى ناظر به عالمگير شدن اسلام مانند آيه «لِيُظهرهُ علىَ الدينِ كلِّه و لو كَرِه المشركونَ» (توبه: 14)، گفتهاند: تحقق اين امر با استقرار حكومت جهانى اسلام در عصر ظهور صورت مىگيرد. بنابراين، حكومت جهانى اسلام با حاكميت تعاليم اسلام در سراسر جهان همراه است.
از امام باقر عليهالسلام نقل شده كه فرمودند: «قائم به سبب ترس و رعبِ به وجود آمده در دل دشمنان پيروز مىگردد و با يارى خداوند تأييد مىگردد و ... گنجهاى زمينى برايش آشكار مىگردد و حكومت وى شرق و غرب جهان را فرا مىگيرد و خداوند دين خود را به وسيله او بر تمام مكاتب جهان پيروز مىگرداند، هرچند مشركان ناخشنود و مخالف باشند؛ ويرانىهاى زمين آباد مىگردد و عيسى روحالله عليهالسلام به زمين فرود مىآيد و پشت سر آن حضرت نماز مىگزارد.»[14]
محورهاى يادشده به عنوان ويژگىهاى حكومت جهانى اسلام به نحوى در فرايند جهانى شدن نيز به چشم مىخورند. اما در اين ميان، چند نقطه تمايز جدّى وجود دارند. اين نقاط از جهاتى بيانگر ناتوانى «جهانىشدن» در عالمگير نمودن فرهنگ ليبراليسم غرب نيز مىباشند. مقايسه اجمالى محورهاى مزبور از ديدگاه دو رويكرد اسلام و جهانىشدن، مىتواند بازگوكننده توانمندى و پويايى انديشه حكومت جهانى اسلام و كاستىهاى جهانى شدن نيز باشد.
آنچه در فرايند جهانىشدن در حال شكلگيرى است، رشد چشمگير علم تجربى و فنّاورى بشرى است، اما آيا در پرتو اين ترقّى و توسعه عقلانيت، اخلاق نيز توسعه يافته است؟ اين پرسش احتمالاً مهمترين تمايز عصر جهانىشدن با عصر ظهور است؛ زيرا ويژگى عصر ظهور، توسعه علم و فنّاورى، اعم از علوم طبيعى و عقلى، است و در واقع، در اين عصر، عقول و اخلاق بشر نيز به توسعه و كمال مىرسند و همين نكته خود به عنوان زمينهساز پذيرش حاكميت جهانى اسلام مطرح گرديده است. رواياتى كه در اين زمينه آمدهاند، به وضوح اين نكته را يادآور مىشوند كه در عصر ظهور، عقول بشرى به كمال مىرسند و روابط سالم، عادلانه و انسانى در پرتو چنين عقلانيتى شكلمىگيرند.رواياتمتعددىاين مضمون را تصريح مىكنند كه: «... وَضعَ اللهُ يَده على رؤوسِ العبادِ فجَمع بها عقولَهم و كَمَلتبِهاَخلاقَهم.»[15] درجامعهعصرظهور، عقول آدميان تمركز مىيابد و اخلاق به كمال مىرسد. نتيجه اين امر در روابط اجتماعى دوستانه و به دور از كينهورزى و حسادت، كه از ريشههاى اساسى تعارض محسوب مىشوند، بازتاب مىيابد.
يكى از مهمترين چالشهاى جهانىشدن تشديد شكاف فقير و غنى است، به گونهاى كه برخى از صاحبنظران معتقدند: جهانىشدن روندى است كه به نفع نظام سرمايهدارى و در جهت خواستها و منافع ثروتمندان حركت مىكند. همين مسئله باعث شده است كه عدهاى از نويسندگان مانند سمير امين و پل سويزى از آن به عنوان چهره جديد امپرياليسم سرمايهدارى ياد كنند. در فرايند جهانىشدن، هرچند بشر دوره درخشان توسعه و رفاه اقتصادى و اوج پيشرفت اقتصادى را نظارهگر خواهد بود، اما همه اين دستاوردها در اختيار معدودى از جوامع خواهند بود. بنابراين، عصر جهانى شدن دوره شكوفايى اقتصادى و تجارت همراه با تشديد فقر و محروميت در جوامع حاشيهاى خواهد بود. نابرابرى شگفتانگيز اقتصادى در عصر جهانى شدن، كليه مواهب اقتصادى و رفاهى را در اختيار تنها 20% از جوامع بشرى مىگذارد و برخوردارى چشمگير اينان را به بهاى محروميت بىشمارى از انسانها جستوجو مىكند.
اما در عصر حكومت جهانى اسلام، آنگونه كه روايات دينى توصيف مىكنند، جوامع همراه با برخوردارىهاى مادى، از عدالت و برابرى بىسابقهاى نيز برخوردار خواهند بود. در اين جامعه، نه تنها حقى از كسى ضايع نمىگردد، بلكه كليه امكانات و موهبتهاى معنوى و مادى به صورت برابر در اختيار همگان قرار مىگيرند. منطق استدلالى اين گزاره نيز با عقلانيت و كمال بشرى و وفور امتيازات مادى به انجام مىرسد. اگر همه ابناى بشر در جامعهاى برخوردار از مواهب مادى و همراه با وفور اقتصادى زندگى كنند و بر اساس عقلانيت كامل به تعامل بپردازند، ديگر انگيزهاى براى تعدّى به حقوق ديگران وجود نخواهد داشت.
يكى از محورهاى تشابه جهانىشدن و حكومت جهانى اسلام مفهوم «حاكميت جهانى» است. اگر اسلام از نخستين روزهاى طلوع در شامگاه جاهليت و عينيت عربى مقولهاى موسوم به «حاكميت جهانى» و «حكومت جهان وطنى» را مطرح نمود و حصارهاى تنگ قومى، نژادى و سرزمينى را در نورديد، امروزه «جهانىشدن» پس از فروپاشى رقيب ديرينهاش، كمونيسم، داعيهدار جهانگيرشدن گرديده و از گسترش حاكميت جهانى ليبراليسم و دموكراسى ليبرال غربى داد سخن مىدهد.
اما در اين ميان، يك نقطه تمايز جدّى وجود دارد و آن اينكه جهانىشدن با تحميل آموزههاى فرهنگى ليبراليسم بر ديگر جوامع، نوعى «هژمونى فرهنگى» با خود حمل مىكند كه به صورت طبيعى، در برابر خود مقاومت و واكنش ايجاد مىكند. جنبشهاى اجتماعى موسوم به «فمنيسم»، جنبش كارگرى، سبزها و در نهايت، جنبشهاى اسلامى از نمودهاى مقاومت در برابر جهانىشدن مىباشند. منطقهگرايى به مفهوم همسويى و اتحاد كشورهاى منطقه خاص و يا حوزه تمدنى و فرهنگى خاص، امروزه مهمترين گزينه قابل توجه در برابر جهانىشدن است كه به عنوان نقطه مقاومت مورد توجه قرار گرفته.
حاكميت جهانى اسلام با توجه به ماهيت انسانى و فطرى خود، از زمينههاى ذهنى و عينى قوى براى پذيرش برخوردار مىباشد. پذيرش حاكميت جهانى اسلام از يك سو، ريشه در سازگارى تعاليم اسلامى با خواستهاى درونى و فطرى بشر دارد و از سوى ديگر، در يأس و سرخوردگى جوامع بشرى از مكاتب و نظامهاى موجود. يأس و سرخوردگى ناشى از تعارض فرهنگى، سياسى و اقتصادى در جامعه ليبراليسم، زمينههاى پذيرش آموزههاى اسلامى را بيش از پيش مهيّا مىسازد. احتمالاًبه همين دليل است كه روايات دينى ما بر اين نكته اذعان مىكنند كه در عصر ظهور، كليه جوامع بشرى اسلامى مىگردند و صداى اسلام در اكناف عالم مىپيچد. در برخى از روايات اسلامى، اين مضمون چنين آمده است: «هيچ چيزى در روى كره زمين نمىماند، جز اينكه مطيع حكومت حضرت مىشود.»[16] اين بيان نه تنها گستره جغرافياى حاكميت جهانى اسلام، بلكه استيلاى قوانين اسلامى بر سراسر نظام هستى را مطرح مىكند.
بنابراين، در حالى كه جهانى شدن به مفهوم «يكسانسازى فرهنگى» و تحميل ايده ليبراليسم با مقاومتها و نارضايتى بيشتر جوامع ديگر، به ويژه جوامع شرقى و مسلمان، روبهرو مىباشد، حاكميت جهانى اسلام با اقبال و رضايت عمومى بشر روبهرو خواهد بود. در واقع، از اين منظر، يكى از ويژگىهاى حكومت جهانى اسلام حاكميت فراگير و جهانى است كه «يرضى بِها اَلسمواتُ و الارضُ»[17] (كليه ساكنان زمين نسبت به آن اعلام رضايت و پذيرش مىنمايند)؛ حكومتى است كه كليه جوامع بشرى آن را دوست دارند[18]و از سر رضايت آن را مىپذيرند.
در يك جمعبندى مقدّماتى، مىتوان به اين نتيجه رسيد كه اگر در روايات و منابع دينى از دولت امام عصر(عج) به عنوان «دولت كريمه» ياد شده است، اشاره به حاكميت قوانين اسلام و شريعت وحيانى دارد كه از مصاديق بارز دولت كريمه است. عدالتگسترى اين دولت و رفع تعدّىها و نابرابرىهاى تبعيضآلود از ديگر جنبههاى ماهيت كريمانه اين دولت است و در نهايت، وفور اقتصادى و بهرهمندىهاى چشمگير بشر از موهبتهاى الهى و ذخاير طبيعى و الهى بيانگر بُعد ديگرى از كريمانه بودن دولت امام عصر هستند كه با حاكميت جهانى اسلام تحقق مىيابند.
با توجه به ويژگىهاى حكومت جهانى اسلام و عناصر شكلدهنده جهانى شدن، چند نكته را مىتوان به عنوان نتيجه نهايى استنباط نمود:
1. حكومت جهانى اسلامى شيعى با ويژگىهايى همچون رشد و ترقّى علوم و فنون بشرى و شكوفايى عقلانيت، بسط و گسترش عدالت اجتماعى همراه با رفاه و توسعه اقتصادى و در نهايت، حاكميت فراگير و جهانشمول تعاليم و قوانين اسلامى بر سراسر جهان توصيف مىگردد.
2. جهانىشدن، چه به عنوان يك پروژه غربى و يا يك پروسه طبيعى و مرحله تاريخى، داراى ويژگىها و آثار چندى است كه مهمترين آن را در محورهايى همچون رشد علم و فنّاورى ارتباطى، فشردهشدن فضا و زمان، گسترش روابط فراملّى و شكلگيرى نهادها و شبكههاى بينالمللى مىتوان مطرح كرد.
3. از مقايسه ويژگىهاى ياد شده در دو محور مزبور، نكات ذيل قابل استخراج مىباشند:
الف. آنچه در فرايند جهانىشدن به عنوان رشد علوم و ترقّى بشرى، توسعه اقتصادى و گسترش روابط فراملّى با آن روبهرو هستيم، تنها نمود ضعيفى از جامعه جهانى است كه شهروندان آن با آرامش روانى و فيزيكى در يك اجتماع آرام به تعامل و همزيستى مىپردازند. هنوز در عصرجهانىشدن،حساسيتهاى ملّى، قومى و حتى نژادى در سطح جوامع بشرى كاملاً محسوسند و بعضا در قالب جنگهاى محلى و منطقهاى در قبال جهانىشدن بروز مىيابند.
ب. جهانىشدن هرچند فرضهاى جديدى براى جوامع بشرى ايجاد مىكند، اما ـ همچنانكه ذكر شد ـ اين فرصتها به صورت برابر توزيع نگرديدهاند و در نهايت، به تشديد فقر و محروميت در برخى جوامع به نفع تراكم ثروت در دست ثروتمندان مىانجامند. اين شكاف طبقاتى از يك سو و مقاومت بر سر ارزشهاى بومى و فرهنگى از سوى ديگر، مجال لازم براى پذيرش جهانىشدن را از ميان برمىدارند. بنابراين، جوامعى كه عمدتا جهانى شدن آنان را به حاشيه و محروميت مىكشاند و از نظر فرهنگى و هويّتى موجب استحاله آنها مىشود، در آينده به عنوان نيروهاى معارض در برابر جهانىشدن ايفاى نقش خواهند كرد.
ج. از برخى جنبههاى جهانىشدن، بخصوص رويه فنّاورانه آن، مىتوان براى فهم و تحليل بهتر و عالمانه حكومت جهانى اسلام بهره جست. با استفاده از فنّاورى ارتباطى جهانىشدن، مىتوان در جهت جهانى نمودن فرهنگ و تعاليم اسلامى بهره گرفت و منطق قدرتمند و سازگار با فطرت اسلام را به اكناف عالم انتقال داد. بنابراين، هرچند رويه ايدئولوژيك جهانىشدن به نفى حكومت جهانى اسلام مىانديشد و تعارض جدّى با آن دارد، اما از رويه تكنولوژيك آن مىتوان ابزار كارآمدى براى بسط تعاليم و انديشههاى دينى ساخت و زمينههاى فراگيرى و جهانشمولى ايده اسلامى را فراهم نمود.
1ـ دانشجوى دكترى و عضو هيأت علمى دانشگاه مفيد قم.
[1] . ر. ك: فرهنگ رجالى، نظريه «روابط بين الملل در دنياى جهانى شده»، محمدكاظم سجّادپور. جهانىشدن؛ برداشتها و پيامدها، تهران، دفتر مطالعات سياسى، 1381، ص 406. [2] . پل سويزى، سمير امين و ديگران، جهانى شدن با كدام هدف، ترجمه ناصر زرافشان، انتشارات آگه، 1380، ص 7، «نگاه كمتر يا بيشتر درباره جهانى شدن». [3] . Froncis Fukuyama, The End of History and The Last Man (New York, Free Press, 1992 ), P. 4. [4] . Ibid, P. 45. [5] . محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 52، ص 336. [6] . همان، ص 291. [7] . همان، ص 236. [8] . همان، ج 51، ص 68. [9] . على كورانى، جامعه عصر ظهور، سازمان تبليغات اسلامى، 1379، ص 364، به نقل از: نسخه خطى ابن حماره، ص 98ـ99. [10] . على كورانى، جامعه عصر ظهور، سازمان تبليغات اسلامى، 1379، ص 364، به نقل از: نسخه خطى ابن حماره، ص 98ـ99. [11] . قرآن مىفرمايد: «كان النّاسُ اُمّةً واحدةً.» (بقره: 213) [12] . عن ابى سعيد الخدورى، قال: قال رسول الله صلىاللهعليهوآله : «اُبشّركُم بِالمهدىِّ يُبعَثُ فِى اُمّتى على اختلافٍ مِن الناسِ و نزال، يملاءُ الارضَ قِسطا و عدلاً كَما مُلئت جَورا و ظُلما، يرضَى عنهُ ساكنُ السماءِ و الارضِ.» (ر. ك: ينابع المودة، ص 431 و نيز اثبات المهدى، ج 7، ص 8.) [13] . ينابع المودة، ص 447 به نقل از: محمود شريعتزاده خراسانى، حكومت جهانى حضرت مهدى از ديدگاه قرآن و عترت، قم، دارالسعادتين، بىتا، ص 161. [14] . محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 52، ص 191 [15] . «خداوند دست لطف و رحمت بر سر بندگان نهد كه خردهاشان جمع شود و به بلوغ فكرى و عقلى نايل گردند.» (محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، دارالكتب اسلاميه، ج 5، ص 25) [16] . محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 52، ص 307 [17] . محمدمحمدى رى شهرى، ميزان الحكمة، ج 1، ص 187، ج 1240. [18] . «يُحبّه اهل السماواتِ و الارضِ.» همان.