فرهنگ خدمت و احسان

جواد محدثی

نسخه متنی -صفحه : 7/ 2
نمايش فراداده

فرهنگ جهاد ـ شماره 31 ، بهار1382

فرهنگ خدمت و احسان

جواد محدّثى


  • دانى كه خدا چرا تو را داده دو دست؟ يك دست به كار خويشتن پردازى بادست دگر ز بى‏كسان گيرى دست

  • من معتقدم كه اندر آن سرّى هست بادست دگر ز بى‏كسان گيرى دست بادست دگر ز بى‏كسان گيرى دست

حسّ بشرى

دنيا، بسترى براى ساختن خانه آخرت است.

كار نيك، احسان به مردم، خدمت صادقانه به ديگران، لذّت بردن از كمك رسانى به محتاجان، ابزار و مصالحى است كه «سراى آخرت» را براى انسان بنيان مى‏نهد و آباد مى‏سازد و اين توفيقى است كه در همه كس نيست و لطفى است الهى كه بر دست برخى از بندگان شايسته جارى مى‏شود و به مردم مى‏رسد.

سيادت و سرورى نيز به فرموده حضرت رسول ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ در سايه خدمت به مردم و دلسوزى براى آنان است: «سيّد القوم خادِمُهم»[1]

گاهى بعضى از اعضاى بدن «بى حسّ» مى‏شود و هيچ درد و جراحت و آزارى را درك نمى‏كند. اين «عصب مُردگى»، گاهى هم در اندام روح بشر پديد مى‏آيد. آدم‏ها هم گاهى «احساس» خويش را از دست مى‏دهند و از رنج ديگران و محروميّت فقيران و نيازهاى نيازمندان، تأثر و و تألّمى در خود حسّ نمى‏كنند و عضوى جدا شده از پيكره جامعه مى‏شوند. اين نيز نوعى «عصب مردگى انسانى» است.

اگر سعدى مى‏گويد: «بنى آدم اعضاى يك پيكرند ...»، الهام از فرموده حضرت رسول ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ است كه آدمى‏زادگان را همچون اعضاى يك جسد دانسته كه همه با هم پيوند دارند و «چو عضوى به درد آورد روزگار دگـر عضـوهـا را نمـانـد قـرار».

حال اگر با درد يك عضو، عضو ديگر احساس درد نكرد، يا جدا شده از آن پيكر است، يا دچار «بى حسّى» است، يعنى نوعى «مُردگى»!

  • تو كز محنت ديگران بى غمى نشايد كه نامت نهند آدمى

  • نشايد كه نامت نهند آدمى نشايد كه نامت نهند آدمى