فلسفه دین (32)

احمد بهشتی

نسخه متنی -صفحه : 6/ 2
نمايش فراداده

حوزه ها و قلمروها

مشكل بزرگي كه در تبيين قلمرو فلسفه دين وجود دارد، خلط مبحثهائي است كه معمولاً صورت گرفته و مسائل فلسفه علم دين وارد در قلمرو فلسفه دين شده يا بالعكس.

بايد توجه داشته باشيم كه هرگاه -مثلاً- عرفان را به فلسفه عرضه كنيم، فلسفه عرفان پديد مي آيد. چنان كه شيخ الرئيس در آغاز نمط نهم اشارات مي گويد:

«يستنكرها من ينكرها و يستكبرها من يعرفها»1.

«منكران، مسائل عرفاني را غير قابل قبول و عارفان، آن را بزرگ مي شمارند».

اين سخن به معناي ورود شيخ الرئيس در فلسفه عرفان است؛ تا معلوم دارد كه آيا از ديدگاه فلسفه و از منظر فيلسوف، مسائل عرفاني قابل قبولند يا نه؟ آيا آن چه عارف، مدعي شهود آن از راه رياضيات و سير و سلوك است، خيال و پندار است يا واقعيت غير قابل انكار؟

حافظ مي گويد:

  • صوفي نهاد دام و سر حقه باز كرد بازيّ چرخ بشكندش بيضه در كلاه فردا كه پيشگاه حقيقت شود پديد اي كبك خوش خرام كجا مي روي بايست غرّه مشو كه گربه عابد نماز كرد

  • بنياد مكر با فلك حقه باز كرد زيرا كه عرض شعبده با اهل راز كرد شرمنده رهروي كه عمل بر مجاز كرد غرّه مشو كه گربه عابد نماز كرد غرّه مشو كه گربه عابد نماز كرد

حافظ مكن ملامت رندان كه در ازل ما را خدا ز زهد ريا بي نياز كرد گويا حافظ مي خواهد صوفي را از عارف تفكيك كند. بنابراين استنكار او متوجه نيرنگ بازان و استكبار او متوجه بي نيازان از زهد ريائي است2.