شـخص ديگري که دوست, همسايه و... داراي زندگي و منزل مساوي با اوست; امـا ميهمان کم تري به خانه او مي آيد, اگر اين شخص بخواهد خانه خود را بـا خـانه اي بزرگ تر عوض کند و بگويد شان من خانه بزرگ تري است, عـرف نـمي پذيرد, بلکه خريد خانه بزرگ تر را بر چشم وهم چشمي, حسادت و مانند آن حمل مي کند.
و همچنين اگر شخص در اثر شغل زياد, موقعيت اجتماعي, اهميت وقت و عمر او, تـرس از ترور يا ربودن او, لازم باشد در حال و وضع ويژه اي به سر بـرد, شايد عرف بپذيرد که او شانش اين است که از تواناييها و برنامه هـاي ويـژه اي برخوردار باشد, ولي براي فرزندان, بستگان و خويشان او چـنـيـن شـانهايي را قأل نيست, مگر اين که خود آنان نيز, حال و وضع ويژه اي داشته باشند.
بنابراين, قضاوت عرف در جاها, حال و وضعها, زمانها و افراد گوناگون, فـرق دارد و قـاعـده مـنـد ساختن اين امور کاري بس مشکل است. به طور فـشرده و خلاصه مي توان گفت: شانهايي که بر خاسته از نيازها باشد, چه نـيـاز مـعـنوي, چه مادي, چه اجتماعي و سياسي و... را عرف مي پذيرد, ولـي آنـچـه فـرد سعي مي کند خود را نيازمند آن بداند و با توجيه به خـود بـبـنـدد چـه با نسبت دادن خود به مقام و موقعيتي باشد و چه با نـسـبـت دادن بـه فـرد صاحب جاه و مقام و چه به رخ کشيدن مال و منال باشد, از ديد عرف پذيرفته نيست.
با توجه به مثالهاي مطرح شده, معناي امروزي شان, افزون بر آن شـانهاي پذيرفته شده و پذيرفته نشده از نظر عرف, تا حدودي روشن شد و بـه دسـت آمد عرف ترکيبي از مقام و منزلت همراه با احتياج و نياز را در نظر مي گيرد و براساس آن حکم مي کند.
امـا اين که عرف بين مال شخصي و مال عمومي و بيت المال, چقدر فرق مي گذارد نياز به دقت افزون تري است.