نويسنده: آية الله محمد تقي مصباح يزدي
يكي از گرايشهاي فطري انسان گرايش به لذّت و خوشي و راحتي است كه با فرار از درد و رنج و ناراحتي، همراه است. معناي فطري بودن اين گرايش آن است كه ساختمان روح انسان طوري است كه نميتواند از لذّت صرف نظر كند و يا اين كه طالب رنج و مشقت و سختي باشد و از اين روي خود به خود جزو قلمرو اخلاق نيست؛ يعني نميتوان كسي را مذمت كرد كه چرا طالب لذّت و خوشي است يا كسي را مدح كرد براي اين كه طالب لذّت است يا از درد و رنج ميگريزد. مسأله سعادت جداي از لذّت نيست حقيقت سعادت، بازگشتش به اين است كه انسان لذّت دائمي و فراگير داشته باشد، خوشبختي و سعادت چيزي جز اين نيست كه انسان بتواند لذّت دائمي و پايدار و همه جانبه ببرد، و اين كه لذّت و سعادت را با هم ذكر ميكنيم به خاطر همين است.
قرآن كريم اين ميل طبيعي انسان را انكار نميكند بلكه يك سلسله از تعاليم خود را بر اساس آن مبتني ميكند؛ يعني وقتي انسان را به پيروي از دستورهاي خدا تشويق ميكند وعده ميدهد كه اگر اين راه را بپيماييد به لذّت و سعادت ميرسيد، و همينطور كساني را كه از اين راه سرپيچي ميكنند به عذاب و درد و بدبختي، تهديد ميكند. سراسر قرآن آكنده از بشارت به سعادت و لذّت، و انذار از عذاب و شقاوت است.
در همه مواردي كه تعبيرهاي سعادت، فلاح، فوز و امثال آنها به كار رفته معنايش همين است كه چون انسان طالب سعادت و فوز و كاميابي و خوشبختي است بايد به دستورهاي ديني عمل كند تا به آن فوز مطلوب برسد.
علاوه بر بيانات كلي كه در اين زمينه هست و نيز انواع بشارتهايي كه به نعمتهاي اخروي و دنيوي داده شده يا انذارهايي كه از عذابهاي دنيوي و اخروي شده، در بعضي از موارد تعبير «لذّت» به كار برده شده است. سوره زخرف آيهء 71 ميفرمايد: «فيها ما تشتهيه الانفس و تلذّ الاعين» و در آيه 15 از سوره محمد(ص) ميفرمايد: «و انهار من خمر لذّة للشاربين». بهشتي كه ما به شما وعده ميدهيم و پاداش كارهاي خيرتان ميباشد جايي است كه هر چه دلتان ميخواهد در آن جا هست هر چه اشتها داريد (اشتها و شهوت از يك ماده است) هر چه دوست داريد و هر چه ميل به آن داريد و هر چه چشمهايتان از آن لذّت ميبرد در آن جا هست «و تلذّ الاعين» پس اين كه شما طالب لذّت باشيد عيبي ندارد و چون شما فطرتاً طالب لذّت هستيد خدا شما را به چيزي كه لذّت فوق العادهاي دارد، وعده ميدهد.
نيز در مدح كساني كه عبادت و شب زندهداري ميكنند ميفرمايد: «فلاتعلم نفس ما اخفي لهم من قرة اعين»1 يك چشم روشني براي ايشان پنهان شده كه ديگران اطلاع ندارند و هيچ كس نميتواند بفهمد كه آن چه چيزي است.
تعبير سعادت هم در يك مورد هست: «اما الذين سعدوا ففي الجنة»2 و در مقابلش هم «اما الذين شقوا ففي النّار لهم فيها زفير و شهيق».3
همين طور در اوصاف بهشت در سوره فاطر، آيه 35 ميفرمايد كه در آن جا رنج و سختي نيست: «لايمسّنا فيهانصب و لا يمسّنا فيها لغوب» آن هم بعد منفي قضيه است. هر يك از اين گرايشها مزدوج هستند: يك جهت اثباتي دارند و يك جهت منفي، يك قطب مثبت دارند و يك قطب منفي. لذّت طلبي در مقابلش فرار از رنج و الم و سختي است. شما كه طالب آن گونه زندگي هستيد كه خالي از رنج و مشقت باشد اين زندگي در آخرت براي مؤمنين فراهم ميشود.
هم چنين تعبير حيات طيب «ولنحييّنه حياةً طيّبة»4 انسان را تشويق ميكند كه ايمان و عمل صالح داشته باشيد تا خداي متعال حيات طيب و زندگي خوشي به شما عطا فرمايد.
به هر حال شك نيست كه قرآن كريم مردم را به ايمان و عمل صالح دعوت ميكند. و به پاداش اخروي ـ كه لازمهاش سعادت و لذّت است ـ بشارت ميدهد. پس چنين نيست كه لذّت طلبي في حدّ نفسه يك امر نامطلوب باشد. پس مذمت لذّت طلبي براي چيست؟
مذمّتهايي كه درباره پيروي از لذّت ميشود از چند چيز نشأت ميگيرد:
يكي اين كه انسان به لذّتهاي آني و زودگذر توجه كند و از لذّتهاي ارزندهتر و مطلوبتر غافل شود. انسان وقتي لذّتي را درك كرد علاقهمند ميشود كه از آن استفاده كند و توجهاش به طرف آن جلب ميشود و در نتيجه از لذايذ ديگري كه هست و ميتواند از آنها بهرهمند شود محروم ميگردد. به عبارت ديگر، انسان نميتواند در اين جهان از همه لذّتها يك جا استفاده كند و از همه آنچه كه لذّت دارد بهرهمند بشود ناچار بايد انتخاب كند، در اين انتخاب است كه دچار اشتباه و لغزش ميشود: گاهي لذّتهاي كم ارزش را ترجيح ميدهد، چون توجهاش به آنها جلب شده و با آنها انس گرفته است اين يكي از اموري است كه منشأ ارزش منفي ميشود.
ديگر اين كه انسان فكر ميكند كه ميتواند زندگي بدون سختي و زحمت داشته باشد؛ يعني چون به لذّت علاقه دارد ميخواهد از هر چيزي كه موجب رنج و مشقت ميشود فرار كند غافل از اين كه اين زندگي بدون رنج و مشقت نميشود و لذّتهايي كه انسان به دنبال آنهاست مقدماتي دارد و تحصيل آنها توأم با رنج است. قرآن روي اين مسأله تكيه ميفرمايد كه زندگي انسان توام با مشقت است بايد بفهميم و بپذيريم كه زندگي بيرنج ميسّر نميشود: «لقد خلقنا الانسان في كبد»5 پس ناچار بايد بين لذّتها كه همه آنها كمابيش توأم با رنجهايي هستند و مقدمات رنجآوري دارند انتخاب كنيم و آن را كه اصلح و مطلوبتر است برگزينيم.
نكته سوم اين است كه انسان از آغاز پيدايش، لذّتهاي خود را نميشناسد و استعداد درك همه آنها را ندارد. در ابتدا لذّت خوردن و آشاميدن را درك ميكند، سپس لذّت بازي را و آن گاه كه به سن بلوغ ميرسد لذّت جنسي را ميفهمد. اين طور نيست كه از آغاز پيدايش همه لذّتهايي كه براي انسان به طور كلي ميسّر است بشناسد. يك سلسله لذّتهايي است كه به طور طبيعي براي انسان پيدا نميشود انسانهاي متعارف و سالم در سنين خاصي خود به خود لذّتهاي مذكور را درك ميكنند ولي يك سلسله لذّتهايي است كه بايد خود انسان تلاش كند تا استعداد درك آنها را بيابد، مانند لذّت انس با خدا و تقرب يكي از گرايشهاي فطري انسان گرايش به لذّت و خوشي و راحتي است كه با فرار از درد و رنج و ناراحتي، همراه است. معناي فطري بودن اين گرايش آن است كه ساختمان روح انسان طوري است كه نميتواند از لذّت صرف نظر كند و يا اين كه طالب رنج و مشقـت و سختـي باشـد و از ايـن روي خـود بـه خود جزو قلمرو اخلاق نيست.
اليالله. اينها هم لذّتهاي انساني است ولي خود به خود پيدا نميشود اگر انسان تلاش نكند و استعداد درك اين لذّتها را پيدا نكند و فقط به لذّتهاي طبيعي دل ببندد منشأ ارزش منفي ميشود.
پس به طور كلي آنچه ميبايست در زمينه لذّت، مورد توجه قرار گيرد يكي اين است كه زندگيِ بيرنج ممكن نيست، پس انسان بايد خود را براي پذيرفتن رنج آماده كند؛ البته رنجي كه به دنبالش لذّتهاي ارزشمندي باشد و هيچ گاه از تحمّل چنين رنجهايي فرار نكند.
ديگر آن كه بايد لذّتها را مقايسه كرد و آنچه مطلوبتر است برگزيد و نيز بايد تلاش كرد تا استعداد درك لذّتهاي متعالي را پيدا كرد و وقتي كه انسان بفهمد كه چنين لذّتهايي وجود دارد هرچند هنوز نچشيده باشد بايد به فكر اين باشد كه به آنها نايل بشود و در هنگام گزينش نبايد از آنها غفلت ورزد. بر اين اساس است كه قرآن كريم ميفرمايد: شما به حسب طبعتان طالب لذّتهاي مادي و دنيوي هستيد در صورتي كه لذّت آخرت بر لذّت دنيا رجحان دارد. و با توجه به اين كه لذّتها متزاحم هستند ميبايست لذّت راجح را انتخاب كنيد. اگر اين كار را نكنيد كار بيارزش بلكه ضدارزشي انجام دادهايد. پس بايد اين را بپذيريد كه لذّتهاي راجح را مقدم بداريد و لذّتهاي مرجوح را فداي لذّتهاي راجح كنيد.
اگر كسي واقعا باور كند كه زندگي دنيا با زندگي آخرت هيچ قابل مقايسه نيست از يك چشم به هم زدن هم كمتر است، زيرا آن نامتناهي، و اين محدود و متناهي است و نيز باور كند كه تحمل بعضي از لذّتهاي اين جهان موجب بهرهمندي از سعادت و لذّت ابدي ميشود، تحمل اين رنجها خيلي برايش سهل خواهد شد.
چون انسان طالب زندگي پايدار است خداي متعال او را راهنمايي ميكند كه زندگي آخرت پايدارتر است. اين مسأله يك بعد ديگر هم دارد و آن اين است كه لذّتها و سعادتهاي اخروي از لذّتهاي دنيا بهتر است. رجحان حيات اخروي در مقام مقايسه با حيات دنيا تنها به خاطر ابدي بودن و پايدارتر بودن آن نيست بلكه مزيت ديگري هم دارد: «خيرٌ و ابقي»6 هم بهتر است و هم پايدارتر. اشاره به اين كه در مقام ترجيح يكي از دو لذّت بر ديگري، دو معيار وجود دارد: يكي دوام و عدم دوام و ديگري كيفيت لذّت و ضعف و شدت آن. انسان كه فطرتاً طالب لذّت است لذّت يك ساله را بر لذّت يك ساعته ترجيح ميدهد. حال اگر فرض كنيم دو لذّت از نظر زمان مساوي باشند اما از نظر شدت و ضعف با هم تفاوت داشته باشند: يكي توأم با آلام است و ديگري چنين نيست و به فرض اين كه هيچ كدام توأم با آلام نباشد يكي شديدتر است و ديگري ضعيفتر، طبعاً انسان لذّت شديدتر را انتخاب ميكند و اگر يكي از دو لذّت مشابه، توأم با آلام باشد و ديگري نباشد لذّتي را برميگزيند كه توأم با رنج نباشد.
ظاهرا واژه «خير» در اين گونه آيات اشاره به اين است كه لذّتهاي اخروي شدت بيشتري دارد و توأم با آلام نيست پس هر دو ملاك را قرآن مورد توجه قرار داده است: هم ضعف و شدت را، و هم دوام و عدم دوام را.
مسأله ديگر اين كه شما براي رسيدن به لذّتهاي ارزشمند بايد سختيهايي را تحمل كنيد، انسان در زندگي روزمرّهاش اين كار را ميكند، زحمتهايي كه كارگران و كشاورزان ميكشند به خاطر اين است كه به دنبال آن به راحتي و خوشي برسند. اگر چنان بود كه انسان هيچ لذّتي از زندگي نميبرد هيچ وقت حاضر نبود كه رنج كار و كوشش را بر خود هموار كند پس تحمل رنج و زحمت به خاطر رسيدن به لذّت بيشتر و بهتر، كاري است كه همه انسانها انجام ميدهند اما در يك حوزه محدود؛ يعني در مورد لذّتهاي مادي و دنيوي اما وقتي نوبت به مسائل اخروي و لذّتهاي معنوي ميرسد غالبا سستي ميكنند؛ يعني حاضر نيستند براي رسيدن به لذات اخروي رنجهاي اين جهان را تحمل كنند. اين ناشي از ضعف معرفت و ايمان است.
اگر كسي واقعا باور كند كه زندگي دنيا با زندگي آخرت هيچ قابل مقايسه نيست از يك چشم به هم زدن هم كمتر است، زيرا آن نامتناهي، و اين محدود و متناهي است و نيز باور كند كه تحمل بعضي از لذّتهاي اين جهان موجب بهرهمندي از سعادت و لذّت ابدي ميشود، تحمل اين رنجها خيلي برايش سهل خواهد شد. ولي در اثر ضعف ايمان و معرفت معمولا انسان توجهاش به همين لذّتهاي دنيوي معطوف ميشود و حاضر ميشود چيزي را كه موجب عذاب آخرت هست انجام بدهد. گناهاني كه اشخاص عاصي انجام ميدهند بر همين اساس است اگر از ايشان بپرسيد كه آيا اين گناه موجب عذاب آخرت ميشود يا نه؟ ميگويند: آري. پس چرا انجام ميدهيد؟ ميگويند چون لذّت دارد مگر ترك اين گناه لذّت آخرت ندارد؟ و مگر آن لذّت ابدي بر اين لذّت گذرا ترجيح ندارد؟ پس چرا اين لذّت را ترجيح ميدهيد؟ اين جاست كه جواب عقل پسندي نميتواند بدهد، خودش هم خودش را محكوم ميكند، ولي عملاً زير بار نميرود. اين به جهت ضعف معرفت و ايمان است. اگر ايمان قوي بشود و به گونهاي باشد كه گويا عذاب آخرت را ميبيند آن وقت تحمل سختيها و صرف نظر كردن از لذّتهاي گناهان برايش آسان ميشود.
اين باب بسيار وسيعي است و اختصاصي به يك يا چند عمل و كار ندارد. بلكه در تمام امور زندگي انسان جريان دارد. بدبختيها، انحرافات، ذلتهايي كه بسياري از مردم و جوامع به آنها مبتلا شدهاند در اثر راحت طلبي و فرار از رنج و زحمت بوده است.
در قرآن كريم روي دو طايفه تكيه شده كه راحت طلب بودهاند و به جهت همين لذّت طلبي و راحت طلبي تن به انجام كارهاي سخت و مشكل و رنج آور نميدادند در صورتي كه به مقتضاي عقلشان ميبايست اين كار را ميكردند تا به لذّتها و خوشيها و سربلنديها و بالأخره به سعادت ابدي برسند. يك دسته بنياسرائيل هستند كه مكرر قرآن كريم درباره آنان بحث فرموده و ابعادي از زندگي و بينشها و منشهاي ايشان را يادآوري كرده تا مؤمنين پند بگيرند، از جمله در سوره مائده، آيه22 ـ 24 آمده است: بعد از خلاص شدن از چنگ فرعونيان به آنان دستور داده شد كه وارد شهري بشوند و با مشركان و دشمنان خدا بجنگند و در آن جا سكونت گزينند و سيادت و آقايي داشته باشند. در جواب گفتند: «قالوا يا موسي انّ فيها قوما جبّارين و انّا لن ندخلها حتي يخرجوا منها فان يخرجوا منها فانّا داخلون» گفتند ما حوصله درگيري با آنها را نداريم و مادامي كه آنان در اين شهر هستند ما هرگز وارد اين شهر نميشويم اينها بايد بيرون بروند تا ما به راحتي وارد شهر بشويم و آن شهر را تصرف كنيم.
«قالوا يا موسي انّا لن ندخلها ابدا ماداموا فيها فاذهب انت و ربّك فقاتلا انّا هيهنا قاعدون؛ اي موسي، تو با خدايت با هم برويد با ايشان بجنگيد و بيرونشان كنيد وقتي شكست خوردند و بيرون رفتند آن وقت ما ميآييم.»
حالا چه تصوري از اين داشتند كه موسي با خدا به جنگ آنان بروند؟ روشن نيست اين خوي راحت طلبي است، با اين كه ميدانند به دنبال اين مبارزه عزّت، عظمت، راحتي، سيادت و حرّيّت هست، ولي از همه اينها صرف نظر ميكنند كه راحت باشند. اين يكي از مظاهر زشت راحت طلبي است كه در امّتي ظهور ميكند و آنها را از بسياري از سعادتها محروم ميسازد.
دسته ديگر منافقين هستند. تعبير «منافقين» در سورههاي مختلف و درباره طايفههاي متعددي به كار رفته است: بعضي از منافقين يهودياني هستند كه با مسلمانان و مشركان ميگفتند ما با شما هستيم. بعضي از منافقين گروهي از مشركان بودند كه در ظاهر اسلام آورده بودند و به مسلمانان ميگفتند ما اسلام آوردهايم و تابع پيغمبر و دين شما هستيم، ولي در باطن ايمان نداشتند. و بعضي از كساني كه تعبير «منافق» درباره آنان به كار اگر سراسر دنيا هم با خوشي و لذّت ميگذشت و به دنبال آن عذاب ابدي بود بايد از لذايد دنيا صرف نظر كنيد چون لذّت محدود با عذاب نامحدود قابل مقايسه نيست چه رسد به اين كه لذّات دنيا هم توأم با رنجها و سختيها و گرفتاريها و ناراحتيهاست.
رفته مؤمنين ضعيف الايماني بودند كه واقعا ايمان هم آورده بودند اما ايمانشان بسيار ضعيف بود؛ يعني آنقدر نبود كه كاملاً تسليم پيغمبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ باشند و دستورات اسلام مخصوصا تكاليف سخت و مشقت بار را بپذيرند؛ از جمله زير بار جهاد نميرفتند هر وقت به جهاد فراخوانده ميشدند بهانه جويي ميكردند، و حال آن كه جان دادن در راه خدا يكي از روشنترين مظاهر ايمان است. آيات فراواني در قرآن هست كه منافقين زير بار جهاد نميرفتند و شانه از اين تكليف الهي خالي ميكردند، از جمله بخش عظيمي از سوره توبه از آيه 38 به بعد درباره منافقين و ضعيف الايمانها است كه براي رفتن به جنگ بهانهگيري ميكردند، هم چنين در سوره احزاب آيه 13 آمده است كه: گاهي ميگفتند: هوا گرم است، زماني ميگفتند حالا فصل ميوه و كشاورزياست،وقتي ميگفتند خانههايمان حافظ و نگهباني ندارد و در معرض خطر است. و در سوره فتح آيه 11 آمده است كه: ميگفتند: «شغلتنا اموالنا و اهلونا» اموال ما و كسانمان، ما را گرفتار كردند.
خلاصه به صورتهاي مختلفي بهانه جويي ميكردند كه در قرآن كريم به اين بهانهها اشاره شده است.
آنچه منشأ انحراف و فساد و بدبختي و انحطاط ايشان ميشد همين روح راحت طلبي و دلبستگي به لذّتهاي آني و زودگذر بود، و علاجش تقويت معرفت و ايمان است تا بدانند كه اين لذّتها زودگذر و ناپايدار است و در مقابلش لذايذ اخروي بهتر و پايدارتر است. اگر ايمانشان را تقويت بكنند و معرفتشان بيشتر بشود به اين نتيجه خواهند رسيد ولي آنان زحمت فكر كردن را هم به خود هموار نميكنند همين كه دلشان ميخواهد از اين لذّتها استفاده كنند توجهشان معطوف به آنها ميشود چيزهاي ديگر را پشت گوش مياندازند.
گفتيم كه قرآن، اصلِ التذاذ را بد نميداند بلكه ترجيح لذّتهاي آني را محكوم ميكند، در آيه 32 از سوره اعراف ميفرمايد: «قل من حرّم زينة اللّه التي اخرج لعباده والطيبات من الرّزق» چه بقيه در صفحه 27
كسي استفاده از زينتها و طيبات را منع كرده است؟ «قل هي للذين آمنوا في الحياة الدنيا خالصة يوم القيامة» كساني كه ايمان داشته باشند اين لذّتها و زينتها را به طور كامل و بدون اين كه مشوب به آلام و سختيها باشد در آخرت خواهند داشت. كلام در اين است كه آيا به همين لذّتهاي زودگذر اكتفا كنيد و دل به همينها ببنديد هر چند مانع از لذّتهاي آخرتتان بشود يا اين كه در مقام تزاحم بايد لذّتهاي ابدي را مقدم بداريد. اگر در استفاده از طيّبات و زينتها محدوديتي قائل شديم كه از جهت لذّت و زينت و طيب بودن آنهاست (حرام عنوان ذاتي براي اين موضوعات نيست) بلكه از اين جهت تحريم شده كه مانع از طيبات اخروي ميشود؛ يعني آن عنواني كه اصالتا حرمت و ممنوعيت، يا قبح و مذمت دارد عنوان «مانع از سعادت آخرت و لذّت ابدي» است چون اين لذّتهاي دنيوي مانع آنها ميشود از اين جهت مذموم است نه از اين جهت كه لذّت و زينت است.
در آيه 13 سوره آل عمران ميفرمايد: «زيّن للناس حبّ الشّهوات من النّساء والبنين والقناطير المقنطرة من الذّهب والفضّة والخيل المسوّمة والانعام والحرث ذلك متاع الحياة الدّنيا واللّه عنده حسن المآب» بعد ميفرمايد: «قل أؤنبّئكم بخير من ذلكم للذين اتّقوا عند ربّهم جنّات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها و ازواج مطهّرة و رضوان من الله» مردم علاقهشان به اين شهوات دنياست: از مال، فرزند، زنان و همسران، و... اما بايد بدانند «والله عنده حسن الماب» سرانجامِ نيكو، نزد خداست. بعد به لسان روشنتر ميگويد: اينها را شما خير ميدانيد و دوست داريد، اما بهتر از اينها هم هست، آيا ميخواهيد آن را به شما معرفي كنم؟ آن بهشت برين و همسران پاك و پاكيزه و بالاتر از همه رضوان الهي است و اين همه مخصوص مردم باتقواست. اگر كسي لحظهاي از موادّ مخدّر يا از مسكرات لذّت ببرد لذّتي برايش حاصل شده است اما به دنبالش يك بدبختي هميشگي دارد و يك موجود عاطل و باطل و بدبخت ميشود. هر عاقلي ميفهمد كه اين كار صحيح نيست و بايد از آن لذّت آني صرفنظر كند تا اين كه اين بدبختيها به دنبالش نيايد. عين همين مطلب را نسبت به كلّ دنيا و آخرت بسنجيد. اگر سراسر دنيا هم با خوشي و لذّت ميگذشت و به دنبال آن عذاب ابدي بود بايد از لذايد دنيا صرف نظر كنيد چون لذّت محدود با عذاب نامحدود قابل مقايسه نيست چه رسد به اين كه لذّات دنيا هم توأم با رنجها و سختيها و گرفتاريها و ناراحتيهاست. اين جاست كه پاي انتخاب پيش ميآيد و وارد حوزه اخلاق ميشود.
راحت طلبي صفت مذمومي است، زيرا با اين واقعيت كه خوشيها و سعادتهاي زندگي بدون رنج فراهم نميشود، منافات دارد. شخص راحت طلب ميخواهد هميشه خوش باشد، هيچ رنجي نكشد اگر لذّتي هم نميبرد اقلاً سختي هم نداشته باشد. ولي اين با اين واقعيت كه سعادت انسان بدون رنج ميسر نميشود منافات دارد: «لقد خلقنا الانسان في كبد» خلقت انسان در اين زندگي توأم با رنج و سختي است پس راحت طلبي در اين جهان بد است، زيرا او را از كمال و سعادت و راحتي ابدي باز ميدارد. ولي اگر آدم در بهشت استراحت كند و صبح تا شب مشغول تماشاي درختان بهشت و گلها باشد و گوش به آواز بلبلهاي بهشتي فرا دهد و از غذاهاي خوب تناول بكند اين بد نيست، چون مزاحمتي با كمال و سعادت ديگري ندارد. البته بدي و خوبي راحت طلبي و لذّت طلبي مراتبي دارد و ارزشهاي مثبت و منفي كه از اختيار و گزينش بعضي از لذّتها بر بعض ديگر، ناشي ميشود مراتبي دارد. بر اساس بينش اسلامي، كه حيات ابدي و اخروي اصل است و زندگي دنيا مقدمه آن است، اگر چيزي مزاحم با لذّت اخوري و موجب عذاب اخروي باشد ارزش منفي صد در صد دارد و به هيچ وجه تجويز نميشود، زيرا لذّت محدود قابل مقايسه با عذاب نامحدود نيست علاوه بر اين كه از نظر شدت و ضعف هم قابل مقايسه نيستند. چنين التذاذاتي است كه از نظر شرع مقدس تحريم شده است.
بعضي چيزهاست كه انسان را از لذايذ بيشتر آخرت محروم ميكند ولي موجب عذاب نميشود اصل ورود در دار سعادت و بهشت مفروض است اما در مراتب نازل بهشت قرار ميگيرد و از مراتب عاليتري محروم ميگردد اين جا هم عقل ميگويد كه چنين لذّتي مرجوح است اما نه چنان مرجوحيتي كه موجب حرمت باشد. چنين التذاذي از نظر فقهي مكروه، يا ترك آن مستحب ميشود.
و بالاخره ميرسد به اموري كه مزاحم با لذايذ خاص اولياي خدا و انسانهاي متعالي كامل است و افراد عادي استعداد دركش را ندارند و از حد نعمتهاي محسوس بهشت از قبيل خوردنيها و آشاميدنيها خيلي فراتر ميرود، و اين جاست كه قرآن كريم ميفرمايد: «فلاتعلم نفس ما اخفي لهم من قرة اعين»7. طبعاً چيزهايي هم كه مزاحم با چنين لذّتها و مقاماتي باشد ارزش منفي خاصي خواهد داشت هر چند شرعاً مباح باشد. و از اين جا راز امتناع و پرهيز اولياي خدا حتي از التذاذات مباح و تجملات مشروع، روشن ميشود.
1 ) سجده (32) آيه17.
2 ) هود (11) آيه108.
3 ) همان آيه106.
4 ) نحل (16) آيه97.
5 ) بلد (90) آيه4.
6 ) اعلي(87) آيه17.
7 ) سجده (32) آيه17.