نويسنده: جةالاسلام والمسلمين محمد محمدي اشتهاردي
قرآن پيرامون پنجمين ويژگي ممتاز بندگان خالص خداوند رحمن چنين ميفرمايد: «وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا»1 آنان كساني هستند كه هرگاه انفاق كنند، نه اسراف كنند و نه سختگيري، بلكه در ميان اين دو، اعتدال ميورزند.»
اين آيه بيانگر يكي از مهمترين مسايل زندگي است كه رعايت آن موجب آسايش و آرامش فرد و جامعه شده و باعث گشودن گرههاي مشكلات و برطرف كردن بسياري از نابسامانيهاي اجتماعي و اقتصادي ميگردد. و ميتوان آن را به عنوان معجزه زندگي خوشبختانه ياد كرد، و آن مسأله اعتدال در انفاق و مصرف است.
اعتدال يعني ميانهروي و حدفاصل بين افراط و تفريط، كه چنين كاري از نظر اسلام در همه چيز، محبوب و مطلوب است، قرآن مسلمانان را به خاطر پيروي از اسلام، به عنوان «امّت وسط» يعني امت معتدل خوانده وميفرمايد: «وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا»2 اين گونه شما را امّت ميانه قرار داديم.
اميرمؤمنان علي(ع) آنان را كه از راه اعتدال به سوي افراط يا تفريط كشانده ميشوند، جاهل خوانده ميفرمايد: «لاتَرَي الجاهل إلاّ مُفرطا أو مفرّطا»3 هميشه جاهل را نمينگري جز اين كه يا زياده روي ميكند، و يا كم ميآورد.
در آيه مورد بحث كه بيانگر پنجمين نشانه بندگان ممتاز خدا است، از يكي از شاخههاي مهم اعتدالي، كه مربوط به امور اقتصادي و زندگي اجتماعي است، سخن به ميان آورده كه نقش مهمي در اصلاح زندگي و سامان يافتن شؤون اجتماعي و خانوادگي دارد، و آن رعايت اعتدال در مصرف است، يعني انسان مسلمان، در انفاق و مصرف، نه اسراف ميكند و نه سختگيري، بلكه راه ميانه بين اين دو را برميگزيند.
اسراف به معني هرگونه زيادهروي و تجاوز از حد اعتدال در هر چيزي است كه انسان آن را بجا ميآورد، مثلاً براي يك وعده غذا و سير شدن، معادل 600 گرم غذا كافي است، اينك اگر كسي براي خود، يك كيلو غذا درست كند، و 800 گرم آن را بخورد، و بقيه بماند و آن را دور بريزد، چنين كسي در يك وعده غذا دوگونه اسراف نموده، نخست اين كه 200 گرم بيشتر خورده، دوم اين كه 200 گرم ديگر را كه بيشتر درست كرده به دور ريخته است، به اين ترتيب در يك وعده غذا 400 گرم غذا بيهوده مصرف شده است. با توجه به اين مثال، و جريان دادن آن در جهات و ابعاد مختلف زندگي، به روشني ميفهميم كه در جامعه ما چقدر اسراف در چهرههاي گوناگون وجود دارد.
اسراف مصاديق مختلف دارد، يكي از شاخههاي آن كه در آيه مورد بحث از آن نهي شده اسراف در مصرف است، مانند: اسراف در خوردن و آشاميدن، اسراف در به دور ريختن غذاهاي اضافي، اسراف در صرف هزينههاي گزاف در امور تجمّلي و تزييني و تشريفات بيمحتوا و... حتّي اگر در عبادت زيادهروي شود مثلاً در وضو يا غسل، آب بيش از حدّ عقلي و طبيعي مصرف گردد، اسراف است، بر همين اساس پيامبر(ص) فرمود: «في الوضوء اسرافٌ، و في كلِّ شيء اسرافٌ»4 در وضو و در هر چيزي ميتواند اسراف راه يابد.
شخصي به نام عباسي به محضر امام رضا(ع) مشرّف شد و پيرامون شيوه صحيح مصرف در خانه نسبت به هزينه زندگي همسر و فرزند و ساير شؤون سؤال كرد، حضرت رضا(ع) در پاسخ فرمود: «بايد مصرف تو به گونهاي باشد كه بين دو كار ناپسند (اسراف و سختگيري) قرار گيرد.»
عباسي پرسيد: منظورتان از اين سخن چيست؟ فرمود: آيا سخن خدا در قرآن را نشنيدهاي كه اسراف و سختگيري را ناپسند ميشمرد و (در وصف بندگان ممتاز خداوند) ميفرمايد «والّذين إذا أنفَقوا...»5 بندگان خداي رحمان كساني هستند كه هرگاه انفاق كنند، نه اسراف كنند و نه سختگيري، بلكه ميان اين دو (حداعتدال) را ميگيرند» بنابراين در مورد معاش و هزينه زندگي اعضاي خانواده، در خريد و مصارف، ميانهرو باش.6
مطابق روايت ديگر، يك روز امام صادق(ع) در نزد شاگردان، همين آيه (67 فرقان) را تلاوت فرمود، آنگاه مشتي سنگريزه از زمين برداشت و محكم در دست گرفت و فرمود: اين همان بخل و سختگيري است (كه در آيه از آن نهي شده است) سپس مشت ديگري برداشت و چنان دست خود را گشود كه همه آن بر روي زمين ريخت و فرمود: اين همان اسراف است، بار سوم مشت ديگري برداشت و كمي دست خود را گشود، به گونهاي كه مقداري فرو ريخت، و مقداري در دستش باقي ماند و فرمود: «اين همان اعتدال بين سختگيري و اسراف است.»7
در قرآن در آيات متعدد از اسراف در مصرف و انفاق نهي شده است به عنوان نمونه نظر شما را به چند آيه جلب ميكنيم:
1 ـ «كلوا واشرَبُوا و لاتُسْرِفوا»8 و بخوريد و بياشاميد ولي اسراف نكنيد.
2 ـ «و آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصادِه و لاتُسرفوا»9 هنگام درو، حق زكات (غلاّت و...) را بپردازيد، ولي (در انفاق) اسراف نكنيد.
3ـ روايت شده فقيري به محضر پيامبر(ص) آمد و تقاضا كرد كه آن حضرت پيراهنش را به او ببخشد. پيامبر(ص) پيراهنش را از تن خود بيرون آورد و به او داد، و چون پوشش ديگر نداشت، در خانه به طور عريان نشست و حتي براي نماز جماعت بيرون نرفت، كافران در غياب، آن حضرت را سرزنش كردند و به او چنين تهمت زدند كه خواب و لهو، آن حضرت را از نماز بازداشته است. در اين هنگام اين آيه نازل شد: «ولاتَجعَل يَدَكَ مَغْلُولَةً إلي عُنُقِكَ و لا تبْسُطها كلّي البَسْط فتقعد ملوما محسورا»10 هرگز دستت را برگردنت زنجير نكن (بخل نورز) و بيش از حد (اعتدال نيز) دست خود را مگشاي تا مورد سرزنش قرار گيري و از كار فروماني.
براساس همين آيات و دستورهاي الهي، پيامبر(ص) فرمود: «ما مِنْ نَفَقَةٍ احبَّ اِلَي اللّه مِنْ نفقةِ قَصْدٍ، و يبْغُضُ الإسراف»11 هيچ انفاقي در پيشگاه خدا محبوبتر از انفاق معتدلانه نيست، خداوند اسراف در انفاق را دشمن دارد.
نيز بر همين اساس پيامبر(ص) و اميرمؤمنان علي(ع) و ساير امامان(ع) بسيار ساده ميزيستند، و از هرگونه تجملگرايي و تشريفات پرهيز جدّي مينمودند.
اميرمؤمنان علي(ع) براي كارگزاران خود چنين نامه مينوشت:
«آدِقّوا اقلامَكُمْ، و قارِبُوا بَيْنَ سُطُوركُمْ، و اَحْذِفُوا عَنْ فُضُولِكُمْ، وَاقْصُدُوالمعانيَ، و ايّاكُمْ والإكْثارَ، فَاِنَّ اموالَ الْمُسْلِمينَ لاتَحْتَمِلُ الضَّرَر»12 سر قلمها را نازكتر كنيد، و بين سطرها را نزديك نماييد، و از استخدام واژههاي زايد بپرهيزيد، و معاني را هدف قرار دهيد، و از پرچانگي و زيادهروي دوري نماييد، زيرا نبايد به ثروت مسلمانان آسيب برسد.
نيز فرمود: «آگاه باشيد؛ بخشيدن مال در جاي ناروا، بريز و بپاش و بيهوده نمودن آن است، اين گونه بخشش، بخشنده را در دنيا بالا ميبرد، ولي در روز رستاخيز به پايين ميكشاند، و در پيش مردم او را محترم ميكند، ولي در پيش خدا خوار ميگرداند، هركس مال خود را در جاي نادرست و نزد ناشايستگان گذاشت، خداوند شكر آن مال را به او حرام مينمايد.»13
«مَنْ اَنْفَقَ شَيْئا في غَيْرِ طاعَةِ اللّهِ فَهُوَ مُبَذِّرٌ»14 كسي كه چيزي از مال خود را در راه غير خدا مصرف كند، چنين كسي اسراف كار است.
ياسر خادم ميگويد: روزي غلامان امام رضا(ع) ميوه ميخوردند، ولي هنوز آن را به طور كامل نخورده، به گوشهاي ميانداختند، آن حضرت اين كار اسراف كارانه آنها را ديد و خشمگينانه به آنها فرمود: «سبحان اللّه! اگر شما به اين ميوهها نياز نداريد، انسانهايي هستند كه نياز دارند، چرا دور ميريزيد؟ آنها را نگه داريد و به نيازمندان بدهيد.»
و امام صادق(ع) در ضمن نهي از دور افكندن هسته خرما، و نكوهش اسراف كاران فرمود: «حتي ته مانده آب ظرفي را به دور نريزيد كه اسراف است.»15
حضرت امام خميني قدّس سرّه، كه در عمل به دستورهاي اسلام، بسيار جدّي و نمونه بودند، در مورد اسراف در همه ابعادش و به ويژه در مصرف، حساسيت مخصوصي داشتند، به عنوان نمونه نظر شما را به سه مورد زير جلب ميكنم:
1ـ يكي از مسؤولين دفتر امام خميني قدّس سرّه مينويسد: يك بار مسؤول امور مالي، پشت يك پاكت چيزي نوشت و به امام داد، امام در يك كاغذ كوچك جواب آن را داد و در زير آن چنين نوشت: شما در اين قطعه كوچك نيز ميتوانستيد بنويسيد.»
از اين رو آن برادر كاغذهاي خوردهها را جمع و جور ميكرد و در كيسهاي ميگذاشت، و هنگامي كه ميخواست، براي امام چيزي بنويسد، روي آن كاغذ پارهها مينوشت، امام هم زيرش جواب مينوشتند.16
2ـ سركار خانم زهرا مصطفوي (دختر امام) از خاطرات دوران كودكي خود، چنين ميگويد: درس امام در ساعت يازده و نيم تمام ميشد، ايشان در اين هنگام بيست دقيقه با ما (كه كودك بوديم) بازي ميكرد، سپس ده دقيقه به ظهر، براي انجام مقدمات نماز حاضر ميشد، امام با خريد اسباب بازي خيلي مخالف بودند و ميگفتند: اين پول باطلي است، با وسايلي مانند گِل، تيله درست ميكرديم، بعد ميچيديم و ميگفتيم هر كس به اين تيلهها بزند برنده است، بازي بيست دقيقه ما اين گونه ساده بود...17
3ـ يكي از اعضاء دفتر امام خميني قدّس سرّه نقل كرد: يك روز بر طبق وظيفهاي كه هر ماه بر عهده داشتيم، در پايان ماه صورت مخارج ماهيانه را (در جماران) به خدمت امام فرستاديم، و در ضمن آن مخارج خانه امام از مهمانيها، رفت وآمدهاي امام، پول برق خانه را نوشته بوديم، هنگامي كه صورت مخارج را نزد امام ميفرستاديم، پس از نيم ساعت حاج احمدآقا (فرزند امام) تلفن زد و گفت: از وقتي كه صورت حساب دادهايد، امام مرتّب در لب باغچه قدم ميزند و سخت ناراحت است، زيرا مخارج خانه امام در اين ماه از ده هزار تومان (آن عصر) تجاوز كرده است لذا امام ميفرمايد:
«اگر خرج خانه من از ده هزار تومان تجاوز كند، من اصلاً از اين جا ميروم.»
حاج احمد آقا به من گفت: شما ببينيد كه خرج اضافي در اين ماه چه بوده است. تا به آقا بگوييم و خيال امام راحت شود.
ما پس از جستجو در دفاتر، سه قلم خرج اضافه آن ماه را يافتيم كه ابدا مربوط به خانه امام نبوده است، مثلاً:
1ـ گازوئيلي كه از خانه امام زياد آمده بود ما گفتيم كه آن را در انبار حسينيّه جماران بريزند.
2ـ به ماشيني كه خانواده حضرت امام را ميبرد، و براثر بيتوجّهي راننده خسارتي به آن وارد شده بود، و هزينهاي پيدا نموده بود.
3ـ ملامين برزنتي براي خانه حضرت امام، تهيه شده بود تا داخل منزل ايشان از بالاي پشت بام ديده نشود، زيرا پاسداران در آنجا پاس ميدادند.
صورت اين چند قلم اضافه خرج را خدمت امام فرستاديم، و در نتيجه ايشان احساس آرامش كرده و آسوده خاطر شدند.18 از همين يك نمونه ميتوان شدّت پرهيز امام از اسراف و زيادهروي در مخارج خانه را به دست آورد.
اعتدال در مصرف كه يكي از ويژگيهاي بندگان ممتاز الهي است، كه در ميانه دو چهره قرارگرفته است، نخست جنبه افراطي آن است كه از آن به اسراف و تبذير ياد ميشود كه بيان گرديد، دوم جنبه تفريطي آن است كه چهره تفريط اعتدال در مصرف است كه از آن به تقتير يا سختگيري و زندگي رنجآور تعبير ميگردد، اسلام دين سمحه و سهله است، هرگز حاضر نيست كه مسلمانان در سختي و رنج اقتصادي زندگي كنند، بايد با كار و كوشش و سرپنجه تدبير، شكل زندگي را به شيوهاي تبديل كرد كه موجب وسعت در زندگي و آسايش گردد.
پيامبر اكرم(ص) همان گونه كه از اسراف جلوگيري ميكرد، به موازات آن از اقتار و سختگيري در زندگي، نهي مينمود. رسول
اكرم(ص) فرمود: «انَّ مِنْ سعادَةِ المَرْءِالمُسْلِم أن يُشْبِهَهُ وَلَدُهُ، والْمَرأَةُ الجَملاء ذاتُ دِينِ، وَالْمَرْكبُ الهَنيّ والمَسْكَنُ الْواسِعِ.»19
از سعادت و خوشبختي انسان مسلمان آن است كه داراي فرزندي كه در نيكي، شبيه به خود بوده و نيز داراي همسر زيبا و ديندار، و مركَب راهوار و خانه وسيع باشد.»
در ماجراي ابولُبابه كه به خاطر كشف يك راز نظامي حكومت اسلامي در نزد يهوديان، به گناه خود پي برد و توبه حقيقي كرد و پس از مدتي آيه 102 سوره توبه در پذيرش توبه او از جانب خداوند نازل شد، پيامبر(ص) با تلاوت آن آيه، به او بشارت داد. ابولُبابه به پيامبر(ص) عرض كرد: اجازه بده به شكرانه قبول شدن توبهام، نصف اموالم را انفاق كنم، پيامبر(ص) اجازه نداد، او عرض كرد: اجازه بده يك سوم آن را انفاق كنم، پيامبر(ص) اجازه داد.20
اين كه پيامبر(ص) اجازه انفاق نصف اموالش را نداد، براين اساس بود كه او و خانوادهاش گرفتار سختي و تنگنا در معيشت نگردند.
در روايت ديگر آمده: يكي از مسلمانان مدينه داراي چند كودك بود، و شش غلام داشت، در بستر مرگ قرار گرفت، قبل از مرگ خود به خاطر جلب پاداشهاي الهي، شش غلامش را آزاد نمود. پس از آن كه از دنيا رفت، مسلمانان پس از غسل و تكفين، او را به خاك سپردند، سپس ماجراي او را در مورد آزادسازي غلامان، و فقر فرزندانش به آن حضرت خبر دادند، پيامبر(ص) فرمود: «لَوْ علمتُ ما دَفَنْتُهُ مَعَ اهْلِ الاِسْلامِ، تَرَكَ وُلْدَه يَتَكَفَّفونَ النّاس؛ اگر من اطلاع مييافتم نميگذاشتم جنازه او را در قبرستان مسلمانان دفن كنيد، زيرا او كودكان خود را از ثروتش بينصيب نمود، و آنان را فقير و بيپناه گذاشت، تا دست گدايي به سوي مردم دراز كنند.»21
اين ماجرا در عين آن كه بيانگر نكوهش اسراف در انفاق است، نيز حاكي از آن است كه نبايد موجب سختي و فشار در زندگي اعضاء خانواده شود. بلكه بايد اعتدال در مصرف را با توجه به همه جوانب رعايت نمود.
ماجراي انتقاد شديد حضرت علي(ع) در شهر بصره از يكي از شيعيان به نام «عاصم» كه از جامعه دوري نموده و گرفتار اقتار و سختگيري به خود و خانوادهاش شده بود22 نيز شاهد گويايي بر نكوهش سختگيري در شؤون اقتصادي و معيشت زندگي است، و مسلمانان بايد از هرگونه افراط و تفريط اجتناب نمايند.
اين بحث را با ذكر ماجراي جالب زير به پايان ميبريم:
امام كاظم(ع) خانهاي براي غلام آزاد شده خود خريداري كرد، به او فرمود: «به آن خانه برو و در آنجا زندگي كن، زيرا خانه تو تنگ و كوچك است.»
غلام گفت: «همين خانهاي كه در آن سكونت دارم كافي و خوب است، گرچه تنگ و محقّر است، ولي از پدرم به يادگار مانده، از اين رو در همين خانه ميمانم.» امام كاظم(ع) به او فرمود: «اِنْ كانَ ابُوكَ اَحْمقٌ ينْبَغي أن تكُون مِثْلَهُ»23 آيا اگر پدرت احمق بود، تو هم ميخواهي مثل او باشي؟
يكي از اصحاب مطبوعات ايران نظر يك پدر بزرگوار دو شهيد لبناني را درباره جمهوري اسلامي ايران استفسار كرد و او كه خود يكي از قهرمانان ميدان جهاد و مقاومت اسلامي لبنان است پاسخ داد جمهوري اسلامي ثمره تاريخ اسلام و مجاهدتهاي ائمه معصومين و تمام شهداي تاريخ شيعه است. جمهوري اسلامي محصول پهلوي شكسته زهرا(س)، فرق شكافته علي مرتضي، پارههاي جگر سبط اكبر و قطره قطره خون شهداي كربلا، سر بريده امام حسين و اسارت زينب كبري است. جمهوري اسلامي دستاورد خون ميليونها شهيد تاريخ اسلام و انقلاب اسلامي است.
پدر بزرگوار شهيد در حالي كه با روضه حماسي خود اشك همنشينان را در آن جلسه جاري كرده بود ادامه داد: تمام اين مجاهدتها و خونها براي اين بود كه اسلام و احكام قرآن در جامعه تحقّق بيابد و با تشكيل جمهوري اسلامي در ايران براي اولين بار راه رسيدن به اين آرزوي بزرگ هموار گرديد پس قداست ارزش جمهوري اسلامي براي ما تجلي قداست و ارزش كليت اسلام و تشيّع و تماميّت خون شهداي راه خداست. وي افزود جمهوري اسلامي رگ زندگي و سرچشمه عزّت و اقتدار و اميدهاي بزرگ ما براي آينده تمام مسلمانان و بشريت است و به همين نسبت نيز دغدغه و نگراني بزرگ ما از توطئههايي است كه عليه جمهوري اسلامي در جريان است و ... توطئههايي كه ميخواهد جاي ارزشها و ضد ارزشها را عوض كند و دشمنان را به جاي دوستان بنشاند و دوستان را در جاي دشمنان قرار دهد و وحدت را به تفرقه تبديل كند.
يقينا زبان حال اين پدر فرزانه زبان حال و سخن دل هزاران هزار انسان حقيقتبين و حقجو در داخل و خارج است اما... فاصله و تفاوتي است بين نگاه آسماني اينان كه از بالاي گود و از فراز تاريخ و جغرافيا به جمهوري اسلامي مينگرند با آنان كه در گود معركه قدرت طلبي و چاه ظلماني «حبّ دنيا» كه سر نخ تمام خطيئات و فتنهها است24 مصداق اين سخن حق شدهاند كه : «لهم قلوبٌ لايفقهون بها و لهم اعينٌ لايبصرون بها و لهم آذانٌ لايسمعون بها»25 آنان را قلوبي (عقلهايي) است كه با آن نميفهمند و چشم دارند ولي نميبينند و گوش دارند اما نميشنوند و... و غافلند كه بُن شاخهاي را ميبُرند كه خود بر آن نشستهاند.
1 ) رأس كل خطيئة حبّ الدنيا (امام صادق عليه السلام، بحار، ج7، ص273.
1 ـ فرقان (25) آيه67.
2 ـ بقره (2) آيه143.
2 ) سوره اعراف آيه 179.
3 ـ نهج البلاغه، حكمت70.
4 ـ كنزالعمال، حديث26248.
5 ـ فرقان (25) آيه67.
6 ـ محدّث قمي، سفينةالبحار، ج1، ص615، علامه مجلسي، بحار، ج71، ص347.
7 ـ محدّث خبير عبد علي بن جمعه حويزي، تفسير نورالثّقلين، ج4، ص29.
8 ـ اعراف (7) آيه 31.
9 ـ انعام (6) آيه141.
10 ـ اسراء (17) آيه 29، علامه طبرسي، مجمع البيان، ج6، ص411.
11 ـ آيت الله علي مشكيني، قصار الجمل، ص305.
12 ـ علامه مجلسي، بحار، ج41، ص105.
13 ـ نهج البلاغه، خطبه126.
14 ـ علامه مجلسي، بحار، ج72، ص302.
15 ـ محدّث قمي، انوار البهيّة، ص339، بحار، ج71، ص346.
16 ـ فراخوان رهبري، نشريه فرهنگي دفتر پيگيري فرمايشات مقام معظّم رهبري، ص29.
17 ـ برداشتهايي از سيره امام خميني، ج1، ص36.
18 ـ نقل از آيت اللّه رسولي محلاّتي.
19 ـ علامه مجلسي، بحارالانوار، ج76، ص149. و در بعضي از روايات به جاي فقره اول، فرزند صالح ذكر شده است (بحار، ج76، ص155)
20 ـ همان، ج22، ص94.
21 ـ شيخ صدوق، علل الشّرايع، ص558، بحار، ج103، ص197 و 198.
22 ـ اين داستان در نهج البلاغه، خطبه 209 آمده است.
23 ـ المحاسن برقي، ص611، بحار، ج76، ص153.