اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم، بسماللّه الرحمن الرحيم الحمدللّه رب العالمين والصلاة والسلام علي سيّدنا محمدٍ و آله الطاهرين.
براي بنده توفيقي است كه در خدمت بزرگان و اساتيد و محققان حوزه مقدس قم هستم و از جناب آقاي دكتر تقيزاده تشكر ميكنيم به خاطر كار بسيار ارزشمندي كه در زمينه شيعهشناسي آغاز كردند. از بنده خواستند كه خدمتتان برسم و مطالبي درباره «چالشهاي فراروي شيعه» ارائه كنم. براي بيان اين چالشها لازم است ابتدا به تاريخچه تشيع از منظر سياسي و تاريخ سياسي اسلام نگاهي بيفكنيم.
ما معتقديم خط اصيل اسلام، خط تشيّع است كه از همان آغاز، همواره تحت فشار بوده است. كساني كه در برابر پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله ايستاده بودند پس از اينكه كار آن حضرت بالا گرفت و پيشرفتهاي زيادي حاصل شد بعضي ايمان آوردند و برخي ديگر از اسلام به عنوان يك نقاب استفاده كردند و چهره واقعيشان با آنچه كه در عصر جاهليت بود تفاوتي نكرد.
مطالعه دقيق تاريخ سياسي تشيع نشان ميدهد كه در حقيقت شيعه و تشيع حامل آن خط راستين اسلام است و طبيعي است كه در مقابلِ چهره منافقين بيشترين بارِ اين رسالتِ پايداري را شيعه به دوش ميكشد. پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله هم در اواخر عمرشان با مقاومتهايي از سوي منافقان مواجه شده بودند و لذا شما در سورههاي مدني قرآن كريم، ملاحظه ميكنيد كه بيش از اينكه به كفّار بپردازد، به منافقين پرداخته است.
حوادثي كه در اواخر عمر پيغمبر اكرم رخ داد، بعضي حوادث برجسته آن را كه مورّخان ـ صرفنظر از اينكه متعلق به چه محور فكري بودند ـ ذكر كردهاند، نشان ميدهد كه چه فعاليتهايي براي تغيير مسير اسلام در جريان بوده است؛ مثلاً در ماجراي بيماري شديد پيامبر صلياللهعليهوآله هنگامي كه آن حضرت، قلم و دواتي خواستند تا مطلبي مرقوم فرمايند كه امت گمراه نشوند، يا در قضيهاي كه از راه كوهستاني عبور ميكردند عدهاي در شب سنگ و يا سنگهايي را غلتاندند تا مركب رَم كند و از قبل جبرئيل خبر داده بود كه يكي جلوي مركب را و ديگري پشتش را محكم نگهداشته بود تا اين اتفاق نيفتد، يا اينكه پيغمبر اكرم اواخر عمرشان به قبرستان مدينه ميآمدند و ميفرمودند: گوارا باد بر شما مرگ، كه رفتيد و اين وضعيت را نديديد و يا سرپيچيكنندگان از جيش اسامه. همه اينها، نمونههايي است از آنچه كه در اواخر عمر پيامبر اكرم اتفاق افتاد و براي اهل بصيرت معلوم بود كه بعد از آن ممكن است چه پيش بيايد كه آنچه بعد پيش آمد براي خيليها غيرمنتظره نبود. تأكيد حضرت در حجةالوداع براي اينكه همه افراد حضور يابند تا ابلاغ پيام غدير را بفرمايد همه حكايت از آن نگرانيها ميكرد.
به هر حال ميبينيم كه شيعه از آغاز كارش، بنابر اين طبيعت تاريخي و سياسيِ حاكم بر اواخر دوره پيغمبر اكرم و آنچه كه در مدينه، پنهاني ميگذشت همانند كوه يخي بود كه بخش مرئي آن، كوچك و قسمت نامرئياش بزرگ بود و آثارش را در تاريخ اسلام گذاشت.
بخش مهمي از قريش در حقيقت به لحاظ رفتار و سلوك به جاهليت قريش بازگشتند، نه اينكه كلمه توحيد و شهادتين را پس بگيرند، بلكه رفتارشان همانند قبل شده بود. بني اُميّه در برخوردشان با ملل ديگر خود را برتر ميدانستند و ديگران را موالي ميخواندند و اگر يك اُموي يا فردي عرب، پياده بود و يك غير عرب، سوار بر اسب بود، بايد پياده ميشد و آن عرب را سوار اسب ميكرد، تا به خانهاش برسد. يعني، همان تبعيضهاي جاهلي و همان تفاخرهاي اشرافي گذشته.
اما مؤمنان واقعي مثل عمار ياسر، ابوذر و ديگران ايستادند و مشكلات فراوان را تحمل كردند. در مناطقي كه دور از حجاز و جزيرة العرب بود و در ميان مردماني كه از اقوام غيرقريش و انصار بودند، تشيّع بيشتر رشد كرد؛ مثلاً در ايران، يمن و يا شام بعد از اينكه سايه امويها برچيده شد ميبينيم كه ما حكومت بنيحمدان را داريم، در ايران آل بويه، در شمال آن، زيديه و علويها را داريم، در شمال آفريقا، ادرسيها را داريم. اينها همه شيعه بودند و بعد هم كه فاطميها آمدند. در هند سلاطين بهمني و ديگران در جنوب هند، شيعه بودند. اينكه در هند جاهايي به نام حيدرآباد هست و مكانهايي به نام علي ابن ابي طالب عليهالسلام نامگذاري شده است، همه اينها حكايت از اين ميكند كه تشيع، بيشتر در خارج از سرزمين اوليه اسلام رشد داشته است. در همين قُهستان ـ بيرجند فعلي ـ يا در الموت، اسمهاي ديگر را داريد، در بخارا و در بخشي از حكومت سامانيان ـ شايد از نصر بن احمد به بعد ـ اينها اسماعيلي بودند، پدر ابن سينا كه خودش از ديوانيان سامانيان بود از اسماعيليان بوده است.
اين ايرانيها بودند كه بنياميه را از تخت به زير كشيدند. بيترديد، راهنمايي خواجه نصيرالدين براي هلاكوخان در سرنگوني آخرين خليفه عباسي مؤثر بود. و متقابلاً آنها هر جا كه فرصت يافتند، شيعه را سركوب كردند. بنياميّه مَثَل اعلاي كساني است كه احساسات ضد شيعي را از ابتداي اسلام هدايت كردند، در هر جايي كه توانستند ادامه دادند و درصدد تخريب نمادهاي شيعي و مراسم آن برآمدند؛ آيةالله تسخيري نقل ميكنند كه در شمال آفريقا و در مراكش درست روز عاشورا، عيدي را درست كردند تا مردم لباس نو بپوشند؛ ميگويند امروز مثلاً روز به زمين نشستن كشتي نوح است و لذا جشن ميگيرند. همزمان امويهاي آندلس هم چنين رسمي را معمول كردند. محمود غزنوي در ري صدها دار بر پا كرد و بزرگان از علما و سادات شيعه را به دار كشيد كه اغلب اين سادات و علما، مازندراني بودند و فرخي سيستاني هم قصيدهاي در مدح او سروده است.
هر گاه، شيعه در حال نُضج گرفتن بوده، مجموعه نيروهايي متحد شدند و شيعه را به بدترين و سختترين شكل ممكن، سركوب كردند؛ مثلاً در شهر «حَلَب» صخرهاي است به نام صخرة الدم كه در همانجا چند هزار نفر از شيعيان و علماي برجسته شيعه منطقه حلب، به دستور صلاحالدين ايوبي سر بريده شدند. و در زمان صفويه، همه متحد شدند براي اينكه اين حكومت را ساقط كنند. شما ميبينيد كه ميان خان ازبك و سلطان عثماني، اتحاد محكمي عليه حكومت شيعي صفويه بسته ميشود. شورش افغانهاي ابدالي عليه حكومت صفويه، قابل تأمل است؛ موقعي كه اينها به اصفهان ميرسند، محمود افغان به سلطان عثماني نامه مينويسد و اعلام ميكند كه ما با شما بيعت ميكنيم، نيمه غربي ايران را به سلطان عثماني ميبخشد، متقابلاً سلطان عثماني هم مشروعيت حكومت افغانها را بر نيمه شرقي ايران امضا ميكند.
موقعي كه در تاريخ معاصر، مرحوم ميرزاي شيرازي، فتواي تحريم تنباكو را ميدهد، استعمار انگليس در اوج اقتدار بود؛ آنها ميگفتند آفتاب در امپراتوري بريتانيا غروب نميكند و هر جا بر كره زمين بتابد بر امپراتوري بريتانيا تابيده است. در تاريخ آن زمان، اين كار، بيسابقه بود كه يك روحاني با فتوايي، اقتدار انگليس را خُرد كند، براي انگليسها داشتن و يا نداشتنِ توتونِ ايران مهم نبود، چون ثروت آنها حد و حصري نداشت، اما براي آنها، اين مهم بود كه صولت و منزلت آنها شكسته نشود و ميرزا، منزلت آنها را شكست. آنها همه تلاششان را براي شكستن سطوت روحانيت به كار بستند، لذا به دست يپروم خان ـ مهاجر ارمني قفقاز ـ مرحوم شيخ فضلاللّه نوري را به دار آويختند. بسياري از مورخان گفتند به دار كشيدن شيخ فضل اللّه، انتقام آن اقدامي بود كه مرحومِ ميرزاي شيرازي، عليه انگليسها كرد، آنها حتي جسد مرحوم شيخ فضلاللّه را به خانوادهاش بازنگرداندند، خانوادهاش نزد عضدالملك ـ نايب السلطنه و پير سلسلهي قاجار ـ رفتند. و او به يپرم خان گفت: جسد را بده، گفت نميدهم، ميخواهم بسوزانم، گفت: اگر چنين كني، چون شيخ، از علماي شيعه است عليه تو شورش ميشود، بالاخره جَسد را برگرداندند. جسد را بردند در خانه مرحوم شيخ و در طاقنمايي گذاشتند و رويش را گچ گرفتند، براي اينكه به جسد آن مرحوم بياحترامي نكنند چند تا سنگ در تابوتي گذاشتند و فرستادند در منطقهاي از تهران دفن شود بعد از مدتي، جسدي كه در ديوار امانت گذاشته بودند، درآوردند و در قم دفن كردند.
مرحوم ميرزا محمدتقي شيرازي معروف به ميرزاي دوم، عليه انگليسها، فتواي جهاد داد. پس از شكست عثماني، هيچ عالم و مصلحي در كشورهاي اسلامي كه زير سلطه عثماني بود و از متفقين شكست خورده بود جرأت نكرد اين كار را بكند. با همه مشكلاتي كه علماي شيعه با عثماني داشتند، تنها مجموعهاي كه عليه انگليسها فتواي جهاد دادند ميرزا محمدتقي شيرازي، مرحوم سيدمصطفي كاشاني ـ پدر آيةاللّه كاشاني ـ بودند. طلبهها، تفنگ به دوش گرفتند و با انگليسها جنگيدند. آنها هم بالاخره، انتقام اين را از مرحوم آقاي كاشاني گرفتند و دستور تبعيد ايشان را دادند. بعدا در قضيه نفت هم باز همين طور شد؛ يعني هر جا كه علماي شيعه و شيعيان حكومتي بر پا كردند و اقتداري نشان دادند، همه مخالفان، دست به دست هم داده و با شيعه، مقابله كردند، چون حضور شيعه در عرصه سياست، كارآمد ميباشد.
شك نيست، كه اين انقلاب چند كار بزرگ صورت داد:
يعني زنده كردن نام دين و معنويت، اعم از اسلام و مسيحيت، چند نمونه ميآورم تا مطلب روشنتر شود: زماني، بنده به لهستان سفر كردم، آقاي لخ والسا، رئيس جمهور وقت لهستان، در ملاقاتي كه با او داشتم، به من گفت: كاري كه در كشور شما اتفاق افتاد باعث احياي دين و دينداري و اعتقاد به دين در دنيا شد و در كشور ما هم اين اثر را داشته است، خود او از كاتوليكهاي معتقد بود و گفت «اينجا اگر كسي نخستوزير شود قبل از اينكه كار خودش را شروع بكند به واتيكان ميرود و با پاپ بيعت ميكند.»
در آمريكاي لاتين، تحوّلي در كليسا اتفاق افتاد، چون آنها نوعا كاتوليك هستند، اما به لحاظ سياسي، حسابشان را تا حدود زيادي از واتيكان جدا كردند، چون واتيكان را مدافع دين اشراف ميدانند و معتقدند كه واتيكان كاري به خوب و بد و زشت و زيبايي كه در دنيا ميگذرد و نيز آنچه بر سر مردم دنيا ميآيد، ندارد. گاهي پاپ سخنراني ميكند و از برخي وقايع اظهار تأسفي ميكند، اما به همين حد، بسنده ميكند. بحث اين نيست كه پاپ براي مسلمانها دلسوزي كند، بلكه اگر تنها براي همان مسيحيان دلسوزي كند، عالي است. پرسش اين است كه موضع واتيكان در برابر هشتصد هزار آدمي كه در منطقه درياچههاي بزرگ در آفريقا كشته شدند چه بود؟ توتسيها و هوتوها نوعا يا بتپرست بودند يا مسيحي، به ندرت مسلمان در ميان آنها بوده، واتيكان در قبال جنگ ميان آنها هيچ كار و هيچ اعتراضي نكرد. يا موضع واتيكان در قضيه جنگ بين حاميان معدندارهاي زئير ـ كنگوي امروز ـ جنگي بين طرفدارهاي فرانسه و طرفداران آمريكا و سوسياليستهاي مسيحي طرفدار آقاي نايرره (جنگ بين سه طرف يك مثلث) كه در آنجا قريب به يك ميليون نفر آدم كه بيشترشان هم مسيحي بودند كشته شدند، هيچ صداي اثر بخشي از واتيكان برنخاست.
در كشورهاي اسلامي، از ابتدا اولين كاري كه انقلاب اسلامي كرد احياي فكر ديني بود؛ هم بنا به قرائني كه وجود دارد و هم به اقرار كساني كه پرچمدار اين كار بودند.
با اين پيام كه اسلام، كارآيي دارد و داروي شفابخش براي درد انسان عصر حاضر است، در بعد سياسي، احزاب پرشماري با شعار اسلامي ظهور يافتند. از حزب پاس مالزي تا جماعت اسلامي پاكستان. براي نمونه، بعد از انقلاب اسلامي ايران هر چه حزب در افغانستان تأسيس شد، همه اسلامي بودند و همه چپها و مائوئيستها به طاق نسيان سپرده شدند. در تركيه، حزب رفاه (سابقا سلامت ملي) و در الجزاير، جبهه نجات اسلامي ظهور يافتند، در سودان، حزب جنبش قومي ـ اسلامي سودان به رهبري حسن ترابي و در مصر، اخوان المسلمين نشاط سياسي فزايندهاي يافت؛ بعد از اعدام سيد قطب، اخوان المسلمين ضعف شديدي پيدا كرده بود و نمودي نداشت، اما بعد از انقلاب اسلامي ايران احيا شد. احزاب اسلامي در جاهاي مختلف با اقبال عمومي مردم مواجه شدند و در عرصه مبارزه انتخاباتي آراء زيادي كسب كردند؛ جبهه نجات اسلامي، حزب پاس مالزي، جماعت اسلامي پاكستان و جمعيت اسلامي افغانستان، نمونهاي از احزاب موفق بودند.
پيش از انقلاب اسلامي، بسياري از خارجيها و نيز داخليهاي شبه خارجي ميگفتند كه دين اسلام، جوابگوي نيازهاي امروز ما نيست و اين دين، متعلق به قرنهاي گذشته است و با دنياي صنعتي و مدرن سازگاري ندارد، در ايران افرادي مثل ميرزا آقا خان كرماني و ميرزا فتحعلي آخوندزاده، اين طرز تفكر را داشتند. عدّهاي هم ميگفتند، به درد ميخورد اما بايد اصلاحاتي در آن صورت بگيرد؛ مثل ميرزا زينالعابدين مراغهاي. مشابه همين طرز فكر را در مصر و پاكستان و جاهاي ديگري داشتيم. مثلاً فرض كنيد كسي مثل پسر سيد احمد خان معتقد بود اگر اصلاحاتي در اسلام بشود خوب است. كسي هم مثل شيخ محمد عبده، اصلاحطلبي بود، كه معتقد بود اسلام، پاسخگوي مقتضيات عصر حاضر است، اما فردي همانند رفاعه طمطاوي بر اين باور بود، كه بايد ليبراليسم را در چارچوب اسلام ببينيم.
پس انقلاب اسلامي در عمل، موجب تقويت اين فكر شد كه اسلام، با دنياي روز، سازگار است و دارويِ امروز ماست. خاصيت ديگرش اين بود كه اسلام كارآيي سياسي و توان تشكيل حكومت دارد.
براي نشان دادن تأثير انقلاب اسلامي از بُعد «احياي اسلام سياسي و حكومتي» ميتوان:
الف: به تشكيل احزاب سياسي در جهان اسلام ـ كه طالب تشكيل حكومت اسلامي بودند ـ اشاره كرد. مثلاً در اندونزي احزاب بزرگ اسلامي تشكيل ميشود؛ براي نمونه در همين «آچه سوماترا» كساني كه در حقيقت محور اصلي فعاليتهاي سياسي هستند؛ معتقدين به كارآيي اسلام و تشكيل حكومتاند. همينطور در مالزي و افغانستان. قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، احزاب سياسي كه در افغانستان تشكيل ميشد؛ احزاب خلق، پرچم و تنظيم نسل نو هزاره بودند، دو حزب اوّلي، ماركسيسم روسي و تنظيم نسل نو هزاره، مائويسم بودند. يعني، احزابي كه آنجا تشكيل ميشد، انگيزه اسلامي نداشند. آقاي ظاهر شاه، آن زمان در رأس سكولارهاي آنجا بود، داوود خان هم، سوسيال دموكرات بود. اما بعد از انقلاب اسلامي هر چه حزب در افغانستان تشكيل شده، همه اسلامي بودند؛ چه شيعه و چه سني نوعا پسوند اسلامي داشتند. اگر اهل سنت حزب درست ميكنند آقايان ربّاني و حكمتيار، «جمعيت اسلامي» را تأسيس ميكنند، آقاي حكمتيار از او انشعاب كرد و حزب اسلامي را بنا نهاد. آقاي يونس خالص حزب اسلامي تشكيل ميدهد، آقاي مولوي محمد نبي محمدي حزب «حركت انقلاب اسلامي» را درست ميكند. بعضي كه مقداري مليگراتر بودند مثل آقاي پير سيداحمد گيلاني حزب «محاذ ملي» را تأسيس كردند. در ميان شيعيان افغانستان نيز احزابي هست كه همه با پسوند «اسلامي» شناخته ميشوند.
در تركيه كه نماز خواندن در محل كار جرم به حساب ميآمد آقاي اربكان حكومت را به دست گرفت و در محل كار نخستوزيري، نماز جماعت برگزار ميكند. در الجزاير كه اسم حكومتش، جمهوري دموكراتيك خلق الجزاير بود بعد از استقلال، در آنجا آقاي عباس مدني و آقاي علي بِلحاج، جبهه نجات اسلامي را به وجود آوردند و در تمام انتخابات شهرداريهاي سراسر الجزاير پيروز شدند. در سودان عليه آقاي جعفر نُميري كه سكولار بود كودتا شد و آقاي عمر البشير امور را به دست گرفت، وي به لحاظ آرماني از آقاي حسن ترابي كه خودش يك اخواني با تأثير سوداني است، كمك ميگيرد و حكومت اسلامي را بنا مينهد.
ب: تأثير ديگر انقلاب اسلامي، احياي اسلام جهادي و مبارزهجو به سياق ايراني بود. كاري كه الان در فلسطين به «انتفاضه» معروف است، الگويي از شكل مبارزه شيعيان ايراني است. انتفاضه اوّل به پيروزي رسيد. اما انتفاضه دوم چيست؟ اين انتفاضه همراه اسلحه است و مبارزان فلسطيني، سلاح به دست گرفتند؛ اين سلاح از سنگ شروع شد و زن، مرد، كوچك و بزرگ به سوي اسرائيليها سنگ پرتاب ميكنند، زماني آقاي ادوارد سعيد، از متفكران مسيحي فلسطيني و استاد دانشگاه نيويورك، به جنوب لبنان كه تازه آزاد شده بود، آمد و از باب فاطمه، آن نقطهاي كه طرفين (فلسطيني و يهودي) به هم خيلي نزديك هستند، سنگي به آن سوي مرز و به طرف اسرائيليها پرتاب كرد. اگر ادوارد سعيدِ پيرمرد يك سنگ به طرف اسرائيليها پرتاب كند، خيلي مؤثر نيست، اما اين اكنون، نماد مبارزه همگاني شده است.
اين تودهاي شدن مبارزه، روشي است كه امام خميني رحمهالله به مسلمانان آموزش داد. در بحبوحه انقلاب، بعضي از منصبداران نيروهاي مسلح، به امام پيشنهاد كردند كه كودتا كنيم، آقا فرمود: نه، شما اگر ميخواهيد كمك كنيد ارتش را رها كنيد و به مردم بپيونديد، كه همينگونه نيز شد و خيلي از ارتشيها فرار كردند.
آري، اين فرمول و روش مبارزه، كارآيي خود را در دنيا نشان داده و امروز هم ميبينيد كه بالاخره آمريكاييها و اسرائيليها در مقابل انتفاضه، عقب نشستند و امتيازاتي هم به فلسطينيها ميدهند تا به نحوي آن را مهار كنند. اين هم، تسرّي روشِ مبارزات خاص جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي ايران به دنيا است.
اگر بخواهيم چالشها و موقعيت شيعه را در دنيا مطرح كنيم و مشكلات را شناسايي كنيم، از روي همين عناوين ميتوانيم پي ببريم. همانطور كه در گذشته با علماي اسلام و پيشتازان شيعه كه توانستند عليه ظالمان و حاكمان ستم پيشه مبارزه كنند مقابله شد و نوع مقابلهها هم متناسب با شيوه مبارزه و تاكتيكي بود كه آنها داشتند، در اينجا در مورد احياي فكر ديني هم، كه اولين اثر انقلاب اسلامي بود نيز چارهاي انديشيدند و در واقع ضد حمله اين كار را به ما زدند؛ به اين ترتيب كه در اُمالقراي احياي فكر ديني ـ ايران ـ عدهاي با خودِ فكر ديني، در حال مقابلهاند، تا فكر ديني را زير سؤال ببرند. اين حركت به صورت مرئي و نامرئي توسط بيگانگان حمايت ميشود. ميبينيد كه اگر كسي در يك روزنامه مهجور، مقالهاي عليه دين و دينداري بنويسد، شب راديو بي بي سي آن مقاله را ميخواند. اگر فرضا از گردانندگان راديو بي بي سي سؤال شود كه چرا اين مقاله را خوانديد؟ حتما بعد از يك دو سه بار رد و بدل شدن صحبت به اين نتيجه ميرسيم كه غرض اين است كه اين تفكر را حمايت بكند. اگر شمارگان اين روزنامه مثلاً، پنج هزار تا است بي بي سي ممكن است، صدهزار شنونده مستقيم و چند صد هزار هم شنونده غيرمستقيم داشته باشد، كه همه براي هم نقل ميكنند.
اين حركتي كه ظرف اين سالها در داخل كشور ما، به خصوص به عنوان امالقراي احياء فكر ديني، عليه دين و دينداري ايجاد شده در حقيقت يك كار متقابلي است از سوي كساني كه از احياي فكر ديني صدمه ميبينند. بر همين قياس عليه اسلام و مباني فكري و اعتقادي آن سخن ميگويند و يك جانبه به ميدان ميروند و كلمات ديگران را عليه دين و اسلام ترجمه ميكنند و به نام انديشههاي توليدي و بكر خودشان، ارائه ميكنند. امروز خدمت آيتاللّه سبحاني بوديم، ايشان دو نسخه از شمارههاي جديد مجله كلام شيعه را آوردند. در يكي از مقالههاي آن، يكي از محققان، كار ارزشمندي كرده بود، به اين صورت كه جملهها و عبارتهاي دو نفر از پيشتازان مقابله با فكر ديني و فكر اسلامي را كه مقالاتشان در داخل كشور، به وفور يافت ميشود و عليه تفكر حاكم ديني و اسلامي قلم ميزنند، از كتابهايشان آورده و بعد نشان داده، كه اينها از كجا و چه كساني اقتباس شده است جملات آن شخص غربي را به طور مستند از كتابش آورده و كنار جمله دو نفر از دگرانديشانِ داخلي ما گذاشته است، كسي كه آن را مطالعه كند فورا درمييابد، كه اين جملهها و عبارتهاي متفكران داخليِ ما، عينا از فلان متفكر غربي كه چندين سال پيش گفته، گرفته شده است.
اين رفتارها به روشني نشان ميدهد، كه ريشه اين كارها قطعا سياسي است. با كمي تأمل پي ميبريم كه بسياري از چالشهاي كنونيِ فكري و كلاميِ فرا روي شيعه، ريشه در چالشهاي سياسي دارد.
مخالفانِ احياي اسلام سياسي ـ كه نمادش تشكيل حكومت است ـ با همه توان و با هر نوع ابزار و وسيله ـ حتي با كودتا و يا دخالت مستقيم نظامي ـ به جنگ اين انديشه آمدند؛ براي نمونه به الجزاير نگاهي بيفكنيد، زماني كه انقلاب الجزاير پيروز شد اولين رئيس كشورش آقاي احمد بن بلا بود، همان يكي ـ دو سال اول آقاي بومدين ـ كه ژنرال ارتش بود ـ عليه او كودتا كرد. آقاي بومدين سر كار بود تا فوت كرد. بعد آقاي شاذلي بن جديد به رياست جمهوري رسيد كه او هم ارتشي بود. آمريكاييها در ترويج دموكراسي هدايتشدهشان به همه جا فشار آوردند از جمله به الجزاير كه شما بايد دموكراسي را برقرار كنيد، امريكاييها آقاي شاذلي بن جديد را به آمريكا دعوت كردند و او با آقاي ريگان در كاخ سفيد، مصاحبه مطبوعاتي مشترك انجام داد، ايشان اندكي به مردم آزادي داد و انتخابات شهرداريها برگزار شد و در همه شهرها «جبهه نجات اسلامي» برنده انتخابات شد. ناگهان آمريكاييها به خود آمدند و به صراحت گفتند كه ما از رواج دموكراسي، اين نتيجه را نميخواستيم. بعضي از نظريهپردازان آمريكايي به صراحت گفتند، كه هدف ما از برقراري دموكراسي، شكل گرفتن حكومت سكولار است و اگر حاصل اين دموكراسي، يك حكومت ديني و اسلامي باشد، نتيجه را قبول نداريم. لذا مستقيم، حمايت كردند تا كودتا شد و آقاي عباس مدني و آقاي بلحاج و سران جبهه نجات اسلامي را دستگير و به زندان انداختند. از آن زمان تاكنون، هم قتل عام عجيبي عليه مردم به راه انداختهاند چون جُرمشان اين بود كه به اسلامگرايان رأي دادند. بر اساس آخرين آماري كه ما داريم از آن زمان تاكنون، حدود يكصد هزار نفر الجزايري كشته شدهاند. آري، آن مردم مظلوم، غرامت اين را دادند كه حكومت اسلامي ميخواستند.
همان اتفاقي كه در شيلي، عليه آلنده و در ونزوئلا، عليه چاوز صورت گرفت در الجزاير هم عليه جهبه نجات اسلامي و آقاي عباس مدني رخ داد اينها نشان ميدهد كه غربيها ـ آمريكاييها و فرانسويها ـ مثل هم هستند و فرقي ندارند، چون هر دو نميخواستند كه حكومت اسلامي در آنجا روي كار بيايد.
مشابه همين، در تركيه اتفاق افتاد، منتهي يك كودتاي سفيد بود؛ يعني آقاي «اربكان» پيش رفت بالاخره در تركيه لائيكي كه آقاي آتاتورك درست كرده بود او به عنوان رئيس حكومت در ساختمان نخستوزيري ايستاد و عرقچيني بر سر گذاشت و جلو ايستاد و كارمندان نخستوزيري و وزرا، پشت سرش نماز جماعت خواندند، اين صحنه در يكي از روزنامههاي آنجا چاپ شد و نوشتند كه: آتاتورك كجايي كه ببيني در آن جايي كه تو بودي، نماز برگزار ميشود! بالاخره ژنرالها به ميدان آمدند و او را بركنار و بعدها محاكمه و سپس محكوم به زندانش كردند و حزب رفاه را منحل نمودند. يكي از نظريهپردازان آمريكايي اخيرا گفت: همه كشورهاي اسلامي تروريست هستند، فقط يك كشور در بين آنها خوب است و آن هم تركيه است. چرا؟ چون تركيه ژنرالهاي مطيع و فرمانبري دارد و هرگاه آمريكاييان بخواهند، حكومتهاي مردمي را ساقط ميكنند.
نگاهي به سودان بيفكنيد و ببينيد كه با اين حكومت كه نميخواهد مطيع آمريكا باشد چه ميكنند: محاصره اقتصادي، بمباران كارخانه توليد دارو، تحريك شورشيان جنوب، تحريك اريتره براي صفآرايي در كنار مرز سودان، تحريك مصر براي اشغال منطقه شمال سودان و دهها و صدها مشكلآفريني ديگر، چرا؟ زيرا سودان كشوري اسلامي است كه ميخواهد شريعت را به اندازه فهم و توان خود پياده كند.
همين بلا را بر سر افغانستان آوردند. البته افغانستان خيلي سناريوي پيچيدهاي دارد، تا زماني كه كمونيستها بودند هر دو طرف راحت بودند يعني غربيها، نجيباللّه را حتما به آقاي رباني ترجيح ميدادند. بالاخره خارج از محاسبات اينها، آقاي رباني آمد، حكومت نجيب اللّه را ساقط كرد و حاكم شد. جرمشان اين بود كه اعلام كردند دولت اسلامي افغانستان و پرچمشان آرم خدا و اسلام داشت. در اينجا غربيها، شگرد تازهاي پياده كردند و طالبان را به وجود آوردند، طالبان حكومت رباني را عقب زدند و گفتند آنها، اسلام را پياده نميكنند و ما ميخواهيم پياده كنيم، بعد غربيها كه ديدند بالاخره اين غولي كه از داخل شيشه درآوردند، بلاي جان خودشان شده، به شدت سركوبش كردند و اكنون ميكوشند در افغانستان، حكومتي روي كار بيايد كه نمونه حكومت زمان ظاهرخان باشد. البته اينكه چقدر موفق ميشوند حرف ديگري است. ولي سخن بنده اين است كه مقابله با حكومتهاي اسلامي و حكومتهايي كه تحت نام اسلام و در چارچوب احياي اسلام سياسي تأسيس ميشود به روشهاي گوناگون صورت ميگيرد از تهاجم فرهنگي گرفته تا حد مداخله نظامي و بمباران با بمبهاي هفت تني و يا كودتاي نظامي.
راه ديگر مقابله مخالفان تشكيل حكومت اسلامي اين است كه گروههاي افراطي را تقويت كنند، مثل آنچه كه در مورد بعضي از اين سلفيها در افغانستان و با حمايت از حكومت طالبان كردند. و شگفت اينجاست كه طالبان با تحصيل و شغل و حضور اجتماعي زنان مخالف بودند اما خانم بينظير بوتو ـ نخست وزير آن زمان پاكستان ـ كه خود يك زنِ تحصيل كرده، سياسي و اجتماعي است از طالبان حمايت ميكند! هنگامي كه خبرنگاران از او انتقاد ميكردند گفت: چرا به من انتقاد ميكنيد؟ ما با آمريكا، عربستان سعودي و انگليس شريك بوديم كه طالبان را روي كار بياوريم.
مخالفان تشكيل حكومت اسلامي از روي كار آوردن طيف افراطي، دو هدف داشتند. 1. بدنام كردن اسلام تا هر كس كه ميخواهد به اسلام روي بياورد و حكومت اسلامي تشكيل دهد، بگويند كه نمونه و نتيجه آن، اين خشنها هستند. 2. مبارزه با انديشه شيعي و فشار بر حكومت جمهوري اسلامي است.
آينده كارآيي سياسي و تأثيرگذاري حكومت شيعي در ايران در حكومتها و حركتهاي سياسي جهان را با توجه به حركتهاي سياسي و جناحهاي داخلي چگونه ارزيابي ميكنيد، آيا افول دارد يا خير؟
اتفاقا اين نشان حيات سياسي كشور و جامعه ما است. امروز خدمت يكي از آقايان عرض ميكردم كه تا مخالفين، ايجاد شبهه نكنند ما به حركت نميآييم. بعد ايشان يك كلمهاي را از امام نقل كردند كه امام فرمودند بعد از نوشتن كتاب كشف الاسرار، نويسنده كتاب اسرار هزار ساله به من پيغام داده بود كه من خودم عقيدهام اين نيست كه در كتاب آوردهام بلكه ديدم شما تكان نميخوريد لذا اين را نوشتم كه شما همين جوابها را بدهيد. شما ميبينيد شبهههايي را داخل كشور مطرح كردند در مورد درگيريهاي جناحهاي سياسي، بالاخره دموكراسي همين است و اولين تجربه دموكراسي ديني در تاريخ جهان، همين حكومت ما است، چون در جاي ديگر سابقهاي ندارد و ما از تجربه ديگران هيچ بهرهاي نداريم و همه چيز را بايد بر اساس آزمون و خطا پيش ببريم. اما بنده گمان نميكنم اين موجب افول ما بشود، شايد علتش خوشبيني بنده است ولي تجربه اين ربع قرني هم كه بر ما گذشته به ما ميگويد كه ما اگر هوشيار باشيم و به وظيفه خود عمل كنيم و پشتكار داشته باشيم نبايد خوفي داشته باشيم.
1. سخنراني فوق مورخ 26/2/81 در مؤسسه شيعهشناسي قم ايراد گرديد.