استبداد بسيط نظام قاجارى در انقلاب مشروطه به دولت مدرن رسيد و به قول مرحوم شيخ فضل الله نورى استبداد مركب در ايران متولد شد، اگر در استبداد بسيط شاه و اليگارشى وابسته به سلطنت، دايره اى به دور خوئد كشيده و مردم را از فضولى كردن در محدوده اين دايره معاف كردند، از آن طرف بخش اعظمى از مسايل سياسى، اقتصادى، حقوقى و اجتماعى مردم از طريق نمادهاى سنتى و اجتماعى بدون دخالت اژدهاى دولت حل و فصل مى گرديد، اما استبداد مركب كه استبداد دولت مدرن بود وقتى با انقلاب مشروطه بر اركان قدرت مستقر شد دايره اى را كه به دور نظام سلطنتى كشيده شده بود برداشت و اين دايره را به دور مردم كشيد. مردم حق نداشتند پاى خود را خارج از اين دايره بگذارند. اژدهاى دولت سايه ى سنگين خود را نه تنها بر زندگى اجتماعى بلكه بر زندگى خصوصى مردم ايران نيز گسترده كرد. استبداد مركب مشروطه كمتر از يك دهه به ذات خود برگشت و از طريق ترقى خواهى مقلدانه در ديكتاتورى منّور! رضاخانى استحاله شد و دور جديدى از حاكميت تجددطلبى مقلدانه ى ايران آغاز گرديد. حاكميتى كه تصور مى كرد كليد جريانهاى تجددطلبى غيرمقلدانه را در نطفه نابوده كرده است. انقلاب مشروطه انقلاب مرجعيت دولت مدرن بود، اين مرجعيت اراده معطوف به استاندارد كردن نهادهاى اجتماعى در تحت سيطره اراده قدرت حاكم را داشت و عجيب است كه دولت مدرن با وجود دارا بودن چنين اراده اى خود را پرچم دار آزادى مى داند. نظام مشروطه در ذات و ماهيت نقد ناپذيرى خودش اقتدار متكثر نهادهاى سنتى ايران را به چالش مى كشد، و تمام همت خود را براى نابودى اين نهادها به كار مى گيرد، در رأس اين نهادها، مجامع دينى قرار داشت، نظام مشروطه ايران جدى ترين تهاجمات خودش را عليه همين نهادهاى دينى آغاز مى كند، به اين اميد كه تنها روزنه ى تجددطلبى غيرمقلدانه را بر روى جامعه ى ايرانى براى هميشه مسدود كند. استبداد مركب مشروطه تلاش كرد مرجعيت فكرى، سياسى، اقتصادى، فرهنگى، اجتماعى و حتى ارزش جامعه ى ايرانى را به دولت و نهادهاى دولتى منتقل كند. بنابراين تلاشى كه تجددطلبى مقلدانه ايران از جنگهاى روس به بعد، براى حاكميت دولت مدرن (دولت به ظاهر قانونمند) به كار برد در انقلاب مشروطه به ثمر نشست.