1 - اتفاق آراى لغت شناسان بسيارى از فقهاى قائل به نجاست اهل كتاب , به منظور اثبات بيگانگى اين آيه ازطهارت اهل كتاب اين گونه استدلال كرده اند كه همه يا اكثر قاطع لغت شناسان بر آن اند كه معناى حقيقى يا حداقل مـعناى غالب لفظ ((طعام )), گندم است .
برخى فقها آن چنان با تعبيرهاى محكم و مؤكد اين ادعا را اظـهـار نموده اند كه جاى شك وتحقيق براى ديگران باقى نگذاشته اند.
از سويى فقهاى قائل به طـهارت نيز با اعتمادبه اين نقل قول ها اجازه تحقيق براى كشف صحت و سقم اين ادعا را به خود نداده ,و اساسا به اين آيه استدلال نكرده اند.
صاحب حدائق , تعريف ((طعام )) به ((گندم )) را از كتاب هاى ((مجمل اللغة )) و((صحاح اللغة )) و ((الـنهايه ابن اثير)) و ((مصباح المنير فيومى )) و ((المغرب )) و ((شمس العلوم )) نقل كرده و به حديث ((ابى سعيد)) (كنا نخرج صدقة الفطرة على عهدرسول اللّه (ص ) صاعا من طعام او صاعا من شعير) استناد كرده اند كه ((طعام )) در آن به معناى گندم آمده است .
((716)) صـاحـب جـواهـر((717)) و مـقـدس اردبـيـلـى((718)) نـيـز مـشابه همين استدلال را مطرح كـرده انـد,چـنـان كه ابن زهره در ((الغنيه )) انصراف لفظ ((طعام )) به معناى ((گندم )) را ادعا كـرده اسـت ((719)) .
سـپـس صـاحـب حدائق به سخن ((خليل )) كه ابن اثير آن را در نهايه نقل كـرده اسـت , استناد مى كند, كه گفته است : ((غالبا در كلام عرب طعام به معناى گندم است )), عـلاوه بـر آن , از مـصباح المنير نقل مى كند كه ((اهل حجاز هر گاه لفظ طعام رابه كار مى برند, مقصودشان فقط گندم است )). سيرى در كتب لغت بـرخـلاف ادعـاى فوق و سكوت و عدم پاسخ گويى فقهاى قائل به طهارت اهل كتاب , مراجعه به كتب لغت عرب ما را به اين نكته شگفت راهنمايى مى كند كه نه تنها ارباب لغت بر آن مطلب اتفاق نـظـر ندارند, بلكه حتى يك نفر از نويسندگان كتب مشهور لغت عرب نيز اين تعريف را برنگزيده اسـت .
آرى , بـرخى از نويسندگان كتاب هاى لغت اين نظريه را از برخى نقل كرده , اما آن را تاءييد نكرده اند, بلكه غالباتصريح كرده اند كه معناى طعام مفهوم عام خوردنى است .
از مرور كتاب هاى لغت عرب , مورد زير روشن مى شود:
1 - تصريح مؤلفان كتب لغت به عموميت معناى طعام اكـثـر نـويـسـنـدگـان كتب مشهور لغت عرب ـ حتى آنان كه فقهاى منكر تعميم , به سخن آنان اسـتـدلال كرده اند ـ تصريح نموده اند كه معناى طعام , مفهوم عام ((ماءكول ))(خوردنى ) است , از جمله : الف ) جوهرى در ((صحاح اللغة )): الطعام ما يؤكل ,((720)) ب ) ابن فارس در ((معجم مقاييس اللغه )): الطعام هو الماءكول ,((721)) ج ) طريحى در ((مجمع البحرين )): الطعام ما يؤكل ,((722)) د ) ابـن مـنـظـور در ((لـسـان الـعـرب )): الـطـعام اسم جامع لكل ما يؤكل ... فلان قل طعمه اى اكله ,((723)) ه ) ابن اثير در ((النهايه )): و فيه ـ الحديث ـ : طعام الواحد يكفى الاثنين و طعام الاثنين يكفى الاربعة .
يعنى شبع الواحد قوت الاثـنـين و شبع الاثنين قوت الاربعة ... الطعام عام فى كل مايقتات من الحنطة و الشعير و التمر و غير ذلك ...((724)) , و ) احـمـد مـغـربـى (شـهاب فنومى ) در ((مصباح المنير)): طعمته ... يقع على كل ما يساغ حتى الماء...,((725)) ز ) راغـب اصـفـهـانـى در ((مـفـردات )): الـطـعـم تـنـاول الغذاء و يسمى ما يتناول منه طعم و طعام .
((726)) بـا توجه به مطالب فوق روش مى شود كه مشهورترين مؤلفان كتب لغت عرب جملگى به عموميت مـعـنـاى لـفـظ ((طعام )) تصريح كرده و پس از اظهار نظر خود,به نقل قول ديگران پرداخته , كه بـعـضـى از آن ها قائل به اختصاص طعام به گندم اند.
اما اين گونه نقل ها با انتخاب نظريه مقابل , خود شاهدى بر مقبول نبودن آن اقوال نزد اين مؤلفان است .
شايسته بود كه فقهاى بزرگوارى كه بـه كـلـمـات ايـن لـغـويـان اسـتدلال كرده اند, تصريح مى كردند كه اين نظريات مورد قبول اين نويسندگان نيست , هر چند آن ها را در كتب خويش نقل كرده اند.
2 - استعمال موردى لفظ طعام در معناى گندم بـسـيـارى از لـغت شناسان , مانند راغب در ((المفردات )) و جوهرى در ((صحاح اللغة )) و صاحب معجم مقاييس اللغه و طريحى در ((مجمع البحرين )) نوشته اند كه لفظ طعام گاهى در خصوص معناى ((گندم )) به كار برده مى شود و تنها مثالى كه براى آن نقل كرده اند حديث ابى سعيد است كـه گـفـته : كنا نخرج صدقة الفطرة على عهدرسول اللّه (ص ) صاعا من طعام او صاعا من شعير, يعنى ما در دوران حيات پيامبراكرم (ص ) براى زكات فطره , يك صاع ((طعام )) يا يك صاع ((جو)) بـه فقرا مى داديم .
روشن است كه مقصود از طعام در اين حديث , ((گندم )) است و تعبير آنان اين اسـت :((و ربـمـا خص بالطعام البر, مثل حديث ابى سعيد...)), يعنى گاهى لفظ طعام درخصوص معناى گندم به كار برده مى شود, مثل حديث ابى سعيد.
امـا بـديهى است كه استعمال يك يا چند مورد اين لفظ در خصوص گندم ـ آن هم به سبب وجود قـرينه اى كه در آن مورد بوده است ـ بر اين كه اين لفظدر همه جا به معناى خصوص گندم است , دلالت ندارد, تا در خصوص اين آيه هم همان قانون اجرا شود.
3 - اختلاف لغت شناسان در معناى طعام در حديث ابى سعيد شگفت آور است كه حتى حديث ابى سعيد كه تنها شاهد لغت شناسان براستعمال طعام در معناى گـنـدم است , خود غير قطعى و مورد اختلاف است , زيرابرخلاف نظر راغب و جوهرى تعدادى از لـغـت شـناسان , مانند ((ابن اثير))((727)) و((ابن منظور))((728)) معتقدند كه در معناى لفظ طعام در اين حديث اختلاف نظروجود دارد.
4 - پژوهش نارسا بـا ملاحظه عبارات نقل شده از كتب لغت عرب , روشن شد كه طبق اظهار نظراكثر مؤلفان كتب لغت فقط عبارت دو نفر از لغت شناسان , يعنى خليل و صاحب تهذيب براين دلالت دارد كه نظريه آن ها مختص لفظ ((طعام )) به گندم است .
اماعبارات لغت شناسان ديگر دلالت دارد كه اين لفظ اصولا در معناى عام ((غذا وخوردنى )) به كار مى رود و گاهى هم در خصوص معناى (گندم ). بنابراين , مقصود كسانى كه ادعا كرده اند همه لغويين معتقد به اختصاص لفظطعام به ((گندم )) هستند, مقصودشان از همه , خليل و صاحب تهذيب است ! اين درحالى است كه ادعاى هر يك از آن دو نيز درخور نقدى است كه اكنون بدان مى پردازيم .
5 - معناى غالب لفظ طعام در كلام عرب ابـن اثـيـر در ((النهايه )) از خليل نقل كرده كه معناى غالب لفظ طعام در كلام عرب فقط گندم است .
اين ادعاى خليل شگفت آور است , زيرا معلوم نيست مقصود وى از ((عرب )) وكلام عرب چيست ؟ اگـر قـرآن كـتاب عربى است , در مباحث آينده و تتبع موارداستعمال لفظ طعام در قرآن روشن مـى شود كه معناى غالب لفظ طعام در قرآن همان معناى عام خوردنى است .
اگر مقصود از عرب عـلماى لغت عرب است كه نمايندگان عرب زبانان اند, در عبارات متعددى كه از كتب لغت عرب نـقـل كـرديـم روشـن شـد كه همه آن ها معتقد به تعميم معناى لفظ طعام اند, و اگر مقصوشان فهم عرفى است , در نزد مردم نيز چنين نيست .
6 - با لغت شناسان اهل حجاز فـنـومـى در ((مـصباح المنير)) از ((صاحب تهذيب )) نقل كرده است كه هر گاه اهل حجاز لفظ طعام را به كار مى بردند مقصودشان فقط گندم است .
راستى مقصود وى از ((اهل حجاز)) چه كسانى هستند, تا تتبعى در كلمات آن هاانجام بگيرد؟ اگر لغت قرآن لغت حجاز است و آيات قرآن طبق لغت آنان نازل شده است , در بحث هاى آينده خواهيد ديـد كـه هـرگـاه ـ جز در موارد استثنا ـ در قرآن لفظطعام به كار مى رود, مقصود عموم معناى خـوردنـى بوده است , و اگر پيامبراكرم (ص ) و ائمه معصومين (ع ) اهل حجاز بوده اند, احاديث آن بزرگواران خود سندگويايى بر نحوه استعمال لفظ طعام از سوى آنان است .
نگارنده هنگامى كه يـك صـدمـورد از اسـتـعـمـال لـفـظ طـعـام در احاديث ((بحار الانوار)) را بررسى كرد, در 95 مـوردمـشـاهـده كـرد كـه لفظ طعام در معناى عام ((خوردنى )) به كار رفته و تنها در پنج مورد به معناى گندم آمده است .
عده اى از فقيهان براى اثبات اختصاص لفظ ((طعام )) در آيه شريفه به گندم , به احاديثى استدلال كـرده انـد كـه در آن هـا طـعـام بـه مـعـناى گندم يا حبوبات به كار رفته است , از جمله صاحب جواهر((729)) و صاحب حدائق((730)) و آية اللّه الحكيم .
((731)) احاديث مزبور عبارت است از:
1 - صحيحة((732)) هشام عن ابى عبداللّه (ع ) فى حديث انه سئل عن قوله تعالى ((وطعامهم حل لكم )) فقال : العدس و الحمص و غير ذلك ((733)) , هشام از امام صادق (ع ) نقل مى كند كه توضيح آيه ((وطعامكم حل لكم )) از آن حضرت پرسيده شد,حضرت فرمود: عدس , نخود و غيرآن دو.
2 - صـحـيـحـة قتيبة عن ابى عبداللّه (ع ) فى حديث انه سئل عن قوله تعالى ((وطعام الذين اوتوا الكتاب حل لكم و طعامكم حل لهم )) قال : كان ابى يقول : انماهى الحبوب و اشباهها.
((734))
3 - مـوثـقـة سـمـاعـة عـن ابـى عـبـداللّه (ع ) قـال ساءلته عن طعام اهل الذمه ما يحل منه ؟ قال : الـحـبـوب ((735)) , سـماعة مى گويد از امام صادق (ع ) پرسيدم : چه چيزهايى از طعام اهل ذمه حلال است ؟ فرمود : حبوبات .
4 - موثقة سماعة مثل ذلك .
((736))
5 - رواية ابى الجارود قال ساءلت ابا جعفر(ع ) عن قول اللّه عز و جل ((وطعام الذين اوتوا الكتاب حل لكم و طعامكم حل لهم )) قال : الحبوب والبقول .
((737))