در لغت، به معناي اظهار و اعلان است و در اصطلاح، يكي از احكام تكليفي پنچگانه است و به معناي مختار بودن شخص در ترك يا انجام فعل مي باشد؛ به تعبير برخي از علماء، اباحه تخيير شرعي است بين فعل يا ترك عملي بدون اينكه ثواب يا عقابي برفعل يا ترك آن مترتّب باشد.
مزد.
بيگانه، زن اجنبى: زن نامحرم.
مزدور، شخصي كه در برابر گرفتن مزدي متعهد انجام عملي مي شود.
اين اصطلاح درمورد مسائلي به كار مي رود كه تكليف قطعي و يقيني آن معلوم نباشد، مثلاً هرگاه امر داير باشد بين وجوب و اباحه يا وجوب واستحباب چيزى، احتياط درانجام عمل است؛ و اگر دَوَران بين حرمت و اباحه باشد احتياط در ترك آن است. احتياط روشي است كه موجب احاطه كامل و اطمينان انسان به رسيدن به واقع است.
اين اصطلاح در هر موردي كه فتوايي از فقيه نسبت به آن مورد ذكر نشده، به معناي احتياط واجب است والاّ اگر در همان مورد فتوايي ذكرشده باشد به معني تأكيد برحسن احتياط است.
احتياطي است غير فتواي فقيه و لذا رعايت آن الزامي نيست.
امري مطابق با احتياط است كه فقيه، همراه آن فتوا نداده است. در چنين مسائلي مقلد مي تواند به جاي عمل به نظريه مرجع تقليد خود، به نظريه مجتهد ديگري كه بعد از مجتهد خودش اعلم است، عمل كند.
مطابق با احتياط، نزديك به احتياط، انجام آن داراي ثواب است و درموردي به كار مي رود كه مدرك حكم فعلاً در دست مجتهد نيست و براي فرار از مخالفت با واقع احتياط مي كند.
در لغت به معناي مخفي كردن وپوشاندن آمده است، و درتجويد عبارت است از اداي نون ساكن با حالتي بين اظهار وادغام؛ نون ساكن در غير از حروف حلقى، يرملون وحرف باء (حروف مابقى) اخفا مي شود.
آهسته، مقابل جهر؛ نمازهاي اخفاتى، به نماز ظهر و عصر گفته مي شود كه حمد و سوره آن آهسته خوانده مي شود.
دعاهايي كه از رسول اكرم (ص) و ائمه اطهار (ع) نقل شده است.
در لغت به معناي ادخال و داخل نمودن است، و در تجويد عبارت است از حذف يك حرف ساكن و مشدد نمودن حرف بعدى؛ لذا ادغام هميشه موجب مشدد شدن حرف مي شود.
در لغت طلب خيرنمودن است.
نوعي از استخاره كه بر تكه هايي از كاغذ اِفعَل و برتكه هاي ديگر لاتَفعلَ مي نويسند و آنها را زير سجاده مي گذارند، پس از خواندن نماز و دعاي مخصوص، از آن تكه هاي كاغذ برداشته و هر چه از امريا نهي به دست آيد به آن عمل مي كنند. (رجوع شود به حاشيه مفاتيح الجنان بحث نماز استخاره ذات الرقاع).
درلغت به معناي (پناه بردن) و دراصطلاح عبارت است از، گفتن (اَعوذُ بالله مِنَ الشيطان الرّجيم).
در لغت به معني ميل به بلندي و برتري طلبي آمده است و در اصطلاح تجويد عبارت است از ميل ريشه زبان به طرف سقف دهان در هنگام تلفظ حرف؛ دراثر اين صفت، حرف حالت پرحجم و درشتي به خود مي گيرد كه به اين حالت (تفخيم) مي گويند. حروف استعلاء هفت حرف است (ص، ض، ط، ظ، خ، غ، ق).
طلب فتوا كردن، فتوا پرسيدن، سؤال از نظر مجتهد درباره حكم شرعي مسأله.
اجاره كردن، به مزدوري گرفتن.
درلغت، سيركردن و پركردن را گويند و در اصطلاح، خواندن فتحه يا كسره يا ضمه است به طوري كه حرف مناسب آن به وجود آيد يعني از فتحه (الف) وا زكسره (ى) و از ضمه (و) توليد شود.
يعني اين مبناي مجتهد يا دليلش تام و تمام نيست، بلكه مبتلا به اشكال است.
درلغت آشكار كردن، پديدار كردن و بيان كردن است و در اصطلاح عبارت است از، اداي حرف از مخرج آن، اگر نون ساكن به يكي از حروف حلقي برسد، اظهار مي شود، يعني دقيقاً از مخرج خود ادا مي شود.
ظاهرتر، مساعدتر و هماهنگ تر با دلايل مربوط و روشن تر از نظر تطبيق با ادله فتوا.
از سرگرفتن، دوباره انجام دادن كار.
پيروي كردن، تقليد كردن و پيروي از امام جماعت، نماز گزاردن پشت سر پيشنماز.
نظر قوي بر اين است، فتوا اين است. گاهي گفته مي شود: (الاَقوي ذكلَ و اِن لَم يَخِلُ عن اشكالٍ) اين تعبير هم در مقام بيان فتوا است. منتهي دليل آن خيلي قطعي و محكم نيست بلكه قابل خدشه است.
توجه كردن، رو كردن.
در لغت ميل دادن و برگردانيدن را گويند و در اصطلاح ميل دادن فتحه به كسره است، به طوري كه (الف) صورت (ى) پيدا كند، مانند كتيب كه اماله كتاب است.
در موردي به كار مي رود كه حكمي مناسب با اصول و قواعد شيعه باشد.
برگشتن، بازگشتن.
يعني دليل هر دو قول خوب است ولي دليل يكي از آن دو وجيه تر است.
سزاوارتر، بهتر.
اشاره كردن.
بي اثر.
عوض، جانشين، هرچه به جاي ديگري واقع شود.
فتوا بر طبق آن نيست.
فتوا اين است (مگر اين كه قرينه اي بر خلاف آن در كلام باشد).
آهستگى، به آهستگي و آرامي كاري را انجام دادن، درنگ كردن.
بركت يافتن، بركت جستن، مبارك شمردن.
در لغت به معناي تحسين، نيكو كردن و نيكو گرداندن مي باشد و در اصطلاح قرائت عبارت است از درست ادا كردن هر حرف از نظر مخارج، صفات و احكام آن حرف.
سرگردانى، حيران شدن.
در لغت مترادف با كلمه تخفيف است و به معناي سبك كردن و رقيق نمودن آمده است. از نظر تجويدي عبارت است از: نازك و رقيق تلفظ كردن حرف، به طوري كه دهان از صداي آن پر نمي شود؛ بر خلاف تفخيم. اگر حركت ما قبل لام لفظ جلاله (اللّه) كسره باشد، لام ترقيق مي شود.
پاك كردن، چيزي را با آب شستن و پاكيزه ساختن.
روضه خواني و عزاداري براي هر يك از امامان (ع) خصوصاً برپا داشتن مجلس عزا براي حضرت امام حسين(ع).
بزرگ داشتن، احترام كردن، بزرگ كردن.
در لغت بزرگ شمردن و بزرگداشت را گويند و از نظر تجويدي عبارت است از درشت و غليظ تلفظ نمودن حرف، حالتي است در صداي حرف كه گويا دهان از آن پر مي شود. به درشت و پرحجم تلفظ كردن (لام) به جاي تفخيم، (تغليظ) گويند؛ حرف (لام) در لفظ جلاله (اللّه) اگر ماقبل آن فتحه يا ضمه باشد تغليظ مي شود.
گفتن الله اكبر در شروع نماز، كه به واسطه آن انسان داخل در نماز مي شود و بر او كارهايي كه منافي با نماز است، حرام مي گردد.
اجابت كردن، (لبيك ) گفتن در مناسك حج.
لذت بردن.
فهماندن و ياد دادن كلامي به كسى، مطلبي را زباني به كسي گفتن و فهماندن، كسي را وادار به گفتن كلامي كردن.
توانايى.
ولىّ و سرپرست قرار دادن؛ توليت در وقف يعني تصدّي اداره امور وقف؛ متولّي وقف كسي است كه متصدي امور وقفي باشد.
جاهلي كه در جهلش مقصر نيست، يعني در شرايطي است كه امكان دسترسي به حكم خدا براي او وجود ندارد، يا اصلاً خود را جاهل نمي داند.
جاهلي كه در جهلش مقصّر است، جاهلي كه امكان آموختن مسائل و احكام الهي را داشته ولي كوتاهي نموده است.
جُنُب شدن.
كسي كه به واسطه خروج مني يا جماع غسل بر او واجب شده باشد.
آشكار كردن، بلند كردن آواز، با صداي بلند چيزي را خواندن؛ نمازهاي جهرى، به نماز صبح، مغرب و عشا گفته مي شود كه بر مردان واجب است حمد و سوره اين نمازها را بلند بخوانند.
نوعي پارچه نخي نازك سفيد و آهاردار.
زني كه در حال عادت ماهيانه است.
در لغت بخشيدن است و در اصطلاح فقهي به اموال ويژه پدر گفته مي شود كه بعد از مرگش به پسر بزرگتر وي مي رسد، مثل قرآن، شمشير و انگشتر.
سنگ تراشى.
هر امري است كه موجب وضو براي نماز مي شود و آنها عبارتند از:
1- بول،
2- غائظ،
3- رويح،
4- خواب كامل،
5- اموري كه زايل كننده عقل است،
6- استحاضه.
هر امري كه موجب غسل براي نماز شود مانند جنابت، مس ميت و حيض.
ممنوع؛ چيزي كه انجام آن شرعاً سبب مذمت و نكوهش گردد، و يا امري كه فعل آن موجب عقاب و عذاب گردد؛ هر عملي كه از نظر شرعي تركش لازم است.
مشقت و سختى.
حرام بودن، آنچه كه حفظ و نگهداري و محترم داشتن آن واجب است.
حروفي كه از مخرج حلق ادا مي شوند و عبارتند از: (ء، ه، ع، غ، ح، خ).
دو حرف را مقارب يا متقارب (نزديك به هم) گويند وقتي كه در مخرج يا صفات نزديك به هم باشند. مانند: (د، ج) يا (ق، ك).
دو حرف را مماثل يا متماثل (مثل هم) گويند وقتي كه در مخرج و صفات كاملاً مشترك باشند و اين تنها در هر حرف نسبت به خودش وجود دارد. مانند: (م، م) يا (س، س).
عبارتند از (ى، ر، م، ل، و، ن).
عبارت است از احكام خمسه، يعني وجوب، حرمت، استحباب، كراهت و اباحه.
حكمي است كه تكليفي نباشد بلكه در تكليف يا متعلق آن دخالت داشته باشد يا فقط در كلام شارع به آن حكم اطلاق شده باشد لذا احكامي نظير، صحت، بطلان، نجاست، جزئيت، شرطيت، سببيت، مانعيت، عزيمت، رخصت، زوجيت و ملكيت را حكم وضعي گويند.
جامه، لباس نو، جامه بلند كه بدني را بپوشاند.
قاعدگى، عادت ماهيانه زنان.
فتوا اين است (مگر اينكه در ضمن كلام قرينه اي به غير اين معني باشد).
فتوا اين ا ست (مگر اينكه در ضمن كلام قرينه اي به غير اين معني باشد).
به ياد آمدن، گذشتن به ذهن.
اختيار برهم زدن معامله؛ در كلمات فقها عبارت است از ملك فسخ عقد به اين معنا كه عاقد - در شرايط خاصي - مخيّر بين امضا (قبول) و فسخ عقد مي باشد.
دعايي است عظيم الشأن مشتمل بر هزار اسم از اسماي الهي (رجوع شود به كتاب مفاتيح الجنان).
در لغت، نرمى، سستي و آساني را گويند، و در اصطلاح تجويدي رخوه يا رخاوة ضدّ شدّت و عبارت از، جريان داشتن صوت يا هوا در خلال تلفظ حرف، و حروفي كه داراي اين صفتند و آن حروف عبارتند از: (ث، ح، خ، ذ، ز، س، ش، ص، ض، ظ، غ، ف، و، ه، ى).
نشان دادن و وانمود كردن چيزي از اعمال حسنه، يا خصال پسنديده، يا عقايد حقه به مردم براي منزلت پيدا كردن در قلوب آنها و اشتهار پيدا كردن پيش آنها به خوبي و صحّت و امانت و ديانت بدون قصد صحيح الهى.
ترديد، بدگمانى؛ نگاه به ريبه يعني نگاه فتنه انگيز و از روي شهوت.
راه خدا، هر كار نيكي كه در راه خدا انجام دهند.
پيشاني بر زمين گذاشتن براي عبادت يا اظهار فروتنى.
سجده اي كه به واسطه قرائت آيات سجده دار انجام مي شود.
سوره هايي كه در آنها آيه اي كه سجده واجب دارد قرار دارد و آنها چهار سوره اند (فصلّت)، (نجم)، (سجده)، (علق).
فراموش كردن، غفلت كردن، فراموشي و غفلت.
در لغت، سختى، صلابت و قوت را گويند، و در اصطلاح تجويدي عبارت است از حبس شدن جريان صوت يا هوا در خلال تلفظ حرف؛ حروفي كه داراي صفت شدّت هستند عبارتند از: (ء، ب، ت، ج، د، ط، ق، ك).
بي عيب و نقص؛ خبر صحيح خبري است كه سند آن متصل به معصوم شود و در تمام طبقات شخص عادل و ضابطي از مثل خودش آن را نقل كرده باشد.
جمع صغير به معناي خرده و كوچك؛ اولاد صغار: فرزندان كوچك.
كفيل، ملتزم، عهده دار غرامت.
تعهد و التزام مالي شخص برى ء الذمه براي شخص ديگر؛ در اين صورت تعهد كننده را ضامن و صاحب حق (طلبكار) را مضمون له مي گويند.
تنگي وقت، در مقابل سعه وقت.
بچه اي كه خوب و بد را از يكديگر تشخيص دهد.
پيرامون چيزي گشتن، دور زدن، و در شرع عبارت است از: دور زدن گرد خانه خدا؛ طواف، ركني از اركان حج است.
در لغت به معناي پاكي و نظافت و نزاهت است و در اصطلاح فقها، حالتي است كه در نتيجه وضو و غسل يا تيمم بدل از غسل و وضو در انسان حاصل مي شود.
فتوا اين است (مگر اين كه در كلام قرينه اي بر غير اين معنا باشد).
خودبيني و خودپسندى؛ و در اصطلاح، بزرگ شمردن عمل صالح وكثير شمردن آن و مسرور شدن و ابتهاج نمودن به آن و خود را از حد تقصير خارج دانستن است؛ اما مسرور شدن به آن با تواضع، فروتني كردن از براي خداي تعالي و شكر ذات مقدس حق كردن بر اين توفيق و طلب زياده كردن، عجب نيست بلكه عملي ممدوح است.
بازگشتن، برگشتن، رجوع كردن.
عادت، معتاد و متعارف مردم.
قرآن را ده آيه ده آيه علامت گذاري كردن.
انجام كاري از روي قصد و نيت، مقابل سهواً.
آن چه كه به خودي خود نجس باشد، بدون اينكه به واسطه تماس با چيز ديگري نجس شده باشد، مثل خون و مردار.
شستن، شستشو دادن؛ و در اصطلاح شرع شستشوي تمام بدن است با كيفيت مخصوص، و آن بر دو نوع است: ارتماسي و ترتيبي (براي توضيح بيشتر به رساله هاي عمليه مراجعه شود)،.
پوشش، پوشينه، آنچه كه چيزي در آن جا بگيرد و پوشيده شود، پوشش چيزي مثل جلد كتاب و نيام شمشير.
كشيدن، كشش آواز كه مشتمل بر ترجيع (بالا و پايين بردن صوت) مطرب باشد؛ در تعريف غناي حرام، بين فقها اختلاف است.
صوتي است كه از فضاي بيني خارج شود؛ هرگاه نون ساكن به يكي از چهار حرف (ى، م، و، ن) برسد بايستي در هنگام ادغام، بخش عمده صوت از فضاي بيني خارج شود، اين حالت را (ادغام با غنّه) گويند.
تنهايي و جدايى؛ نماز فرادا نمازي است كه شخص به تنهايي بخواند نه به جماعت.
خواننده؛ جمع آن قرّاء است.
خواندن؛ اصطلاحاً به خواندن حمد و سوره نماز اطلاق مي شود.
قرائات هفتگانه قرآن كه از هفت قاري معروف به نامهاى، (نافع)، (ابن كثير)، (عاصم)، (حمزه)، (كسايى)، (ابوعمر) و (اِبن عامر) نقل شده است.
كارهايي كه موجب تقرب به خداوند متعال مي شوند.
آن است كه شخص به قصد اين كه فعلش مقبول درگاه الهي باشد، با چنين اميدي آن را انجام دهد.
تصميم براي نزديك شدن به مقام رضا و قرب الهى.
تصميم به ايجاد يك امر اعتباري مانند: خريد و فروش همراه با اداي كلمات مربوط.
يعني به قصد آن كه فلان فعل يا ذكر در شريعت وارد شده آن را انجام دهد.
به جا آوردن عملي كه فوت شده است در خارج وقت آن، مانند قضاء روزه يا نمازهاي يوميه.
يكي از اقسام خون استحاضه در مقابل كثيره و متوسطه.
يكي از اقسام خون استحاضه است، در مقابل قليله و متوسطه.
يعني فعل به نحوي باشد كه ترك آن بهتر است، هرچند انجام آن هم منعي ندارد. غالباً كراهت در امور عبادي به معناي كمي ثواب آنهاست.
كافي بودن و كافي نبودن.
آنگونه كه خداوند واجب كرده است.
واجب؛ اگر مجتهد دليل الزامي بودن امري را از آيات و روايات استفاده كند به طوري كه بتواند آن را به شارع نسبت دهد، تعبير به (واجب) مي كند و اگر الزامي بودن آنرا از جاي ديگري نظير ادله عقلي استفاده كند به طوري كه استناد آن به شارع ميسّر نباشد، تعبير به (لازم) مي كند. اين تفاوت بين احتياط واجب و احتياط لازم نيز وجود دارد، بنابراين در مقام عمل براي مقلّد بين لازم و واجب فرقي نيست.
گور، شكافي در گور كه جاي سر مرده است.
شب دفن، اولين شبي كه ميت در قبر گذارده مي شود و مدفون مي گردد. يكي از مستحبات اين شب خواندن نماز ليلةالدفن (نماز وحشت) براي ميت است (رجوع شود به نماز ليلةالدفن).
نقل شده (رجوع شود به ادعيه مأثوره).
اجرت، مزد، مالي كه در مقابل عمل اجير به وي پرداخت مي شود.
امري كه فعل و ترك آن مساوي باشد و از نظر شرعي نه ممدوح است و نه مذموم.
باطل كننده عبادت، جمع آن مبطلات است.
پيروي كردن.
آزار رسيده، اذيت ديده.
كسي كه توانايي و مكنت دارد.
هرچيزي كه ذاتاً پاك است ولي در اثر برخورد مستقيم يا غيرمستقيم با شي ء نجس آلوده شده است.
يكي از اقسام خون استحاضه است در مقابل قليله و كثيره.
پاداش، جزا، جزاي عمل خير.
كافي است، كفايت مي كند، ساقط كننده تكليف است و انجام آن موجب رفع تكليف از انسان است.
كسي كه در دم مرگ و در حال جان دادن است، بيماري كه در حال جان كندن است.
فاقد طهارت، كسي كه حدثي از او سر زند (رجوع شود به حدث اكبر و حدث اصغر).
در جايي است كه مجتهد فتوايي نمي دهد و توقف مي كند كه گفته مي شود محل نظر و دقت است.
اشكال دارد؛ صحت و تماميت آن مشكل است (مقلّد مي تواند در اين مسأله به ديگري مراجعه كند).
بايد احتياط كرد (مقلّد مي تواند در اين مساله به ديگري مراجعه كند).
نابود كردن، زدودن، از بين بردن.
در تجويد عبارت است از: امتداد بيش از ميزان طبيعي صوت در حروف مد؛ حروف مد الف، واو و ياء، و سبب مد همزه و سكون مي باشد. مانند ج آءَ، دآبَّه.
شكايت كردن از كسي و نزد قاضي بردن او براي محاكمه و داورى.
نوشته شده.
حيواني كه خود به خود مرده يا بدون شرايط لازم كشته شده است.
ماليده شدن دو چيز به هم، دست ماليدن.
رساندن جايي از بدن به بدن انساني كه از دنيا رفته است.
زني كه در حال استحاضه است. (به رساله هاي عمليه مراجعه شود.).
فعلي كه انجام آن خوب است و داراي ثواب، ولي ترك آن موجب عقاب نمي شود.
چيزي كه لازمه چيز ديگر است، آن چه كه چيز ديگري را لازم دارد.
شنونده، گوش دهنده.
شرط شده، آن چه كه مقيد به شرطي باشد.
سازش و توافق طرفين؛ در اصطلاح فقهي آن است كه انسان با ديگري سازش كند كه مقداري از مال يا منفعت مال خود را ملك او كند، يا از طلب، يا حق خود بگذرد.
كتاب، نامه ها و اوراقي كه آنها را در يك جلد جمع كرده باشند؛ به معني قرآن نيز استعمال مي شود؛ جمع آن مصاحف است.
به طرب آورنده.
به طور كلى، ابداً، بدون هيچ قيد و بندى.
نزديك، همراه.
عملي كه كراهت دارد (رجوع شود به كراهت).
(با فتح لام) انسان بالغ عاقل را گويند كه به سن تكليف رسيده است.
ملاك، ميزان، قاعده؛ و در اصطلاح مناطِ حكم يعني علت حكم.
در انجام آن چيز انسان ممنوع است و اجازه انجام آن را ندارد.
وابسته، معلّق.
نزديك به اتفاق و گروه زيادي از اماميّه (علماي شيعه و دوازده امامى).
خردسالي كه خوب و بد را تميز مي دهد.
نسخ شده، از بين رفته.
هفت عضوي كه هنگام سجده روي زمين قرار مي گيرند، شامل پيشانى، دو كف دست، سرانگشتان بزرگ دوپا و سر زانوها.
فتوايي كه به احتياط نزديكتر باشد.
پشت سرهم آوردن، به نحوي كه فاصله زياد و غيرمتعارفي بين آن اجزاء يا افعال صورت نگيرد.
مرده، جسد بي جان انسان.
جانشين، كسي كه به نيابت ديگرى، كاري را انجام دهد.
شكافتن قبر.
پليد، ناپاك.
گفتگو و كشمكش، جنگ و ستيز.
جمع نفيس، به معناي گرانمايه و مرغوب.
زن در حال نفاس را گويند. نفاس، خوني است كه زن هنگام زائيدن يا بعد از آن تا مدت ده روز مي بيند.
رجوع شود به اخفات.
نماز مستحبي است كه براي طلب باران خوانده مي شود و كيفيت آن شبيه نماز عيدفطر و قربان است. براي توضيح بيشتر به تحريرالوسيله حضرت امام مراجعه شود.
از جمله نمازهاي مستحبي است داراي فضيلت و اهميت بسيار، و آن چهار ركعت است با دو تشهد و سلام و افضل اوقات خواندن آن ابتداي روزجمعه هنگام بالاآمدن خورشيد است كيفيت و احكام آن در تحريرالوسيله حضرت امام و مفاتيح الجنان آمده است.
يكي از نمازهاي مستحبي است كه بين نماز مغرب و عشا خوانده مي شود. كيفيت آن در رساله هاي عمليه آمده است.
يا نماز وحشت؛ دو ركعت نماز كه مستحب است در شب اول قبر براي ميت بخوانند. كيفيت آن در رساله هاي عمليه و حاشيه مفاتيح الجنان ذكر شده است.
راه آشكار و روشن.
قصد.
وقف كننده.
امانت؛ مالي كه نزد غير گذارند تا آن را حفظ نمايد.
جمع وارث، كساني را گويند كه بعد از مردن شخصي از او ارث مي برند.
عطا و بخشش، اصطلاحاً تمليك عين است بدون عوض و بدون اعتبار قصد قربت.
بي احترامى، پرده دري نسبت به چيزى.
همزه اي كه اگر در وسط كلام واقع شود ساقط نگردد و خوانده شود مثل همزه باب افعال.
همزه اي كه اگر در وسط كلام واقع شود ساقط گردد مثل همزه إبن، و إسم.