و در جاى ديگر مى گويد(ص 19):
و در جاى ديگر مى گويد(ص 98):
و در جاى ديگر مى گويد(ص 121): مال داران را سنائى وار گويد پند تو:«اى خداوندان مال الاعتبار الاعتبار»
و در جاى ديگر مى گويد(ص172):
الى غير ذلك؛ و موجب اين امر همانا جهت جامعه اى است كه بين كلماتحكيم سنائى و امير قوامى موجود است و آن اشتمال بر توحيد و عدل و حكمت ونصيحت و زهد و موعظت و منقبت و مرثيت بجا و درست است و بس.
چون قوامى در اوائل حال خبّاز يعنى نانوا بوده است از اين روى در اواخرقصايد خود به اين شغل و حرفه خود اشارت و تصريح كرده و لوازم خبّازى را(ازقبيل دكّان و نان و آرد و گندم و جوال و آسياب و ترازو و شاگرد و غير ذلك) باتخيّلات شاعرانه در اشعار خود مى آورد چنان كه خاقانى در اواخرتحفة العراقيننسبت به شغل پدرش كه درود گرى بوده چنين عمل را انجام داده است آنجا كهگفته:و ز سوى پدر دروگرم داناستاد سخن تراش دورانچون وهم به چرخ برگمارمچون كوى به خرطش اندر آرمرندى كه رنده ام برآيدبر عارض حور جعد شايدچوبم همه از درخت موسى استتخته همه شاخهاى طوبى استزان چوب دوات عقل سازمزان تخته سرير جان طرازم