نبودى «كافر جرعه آبى ننوشيدى» ، و اگر نبود «مؤمن بر قُلّه كوه رود هر آينه كافرى يامنافقى برانگيخته شود تا او را اذيّت كند» ، و اگر نبودى «خداوند بنده اى را كه دوست داردبلا بر وى ريخته شود ، پس از غمى خلاص نشود مگر اينكه غم ديگرى بر وى وارد آيد » ،و اگر نبودى كه : « خداوند دوست دارد دو جرعه : يكى جرعه كظم غيظ و يكى جرعهمصيبت را بر مؤمن بنوشاند و نيكى صبر او را اجر دهد» ، و اگر نبودى « اصحاب و يارانرسول صلي الله عليه و آله دشمنان خودشان را به طول عمر و صحّت بدن و زيادتى مال و اولاد دعامى كردند» ، و اگر نبودى « هر كس را كه حضرت ختمى مآب صلي الله عليه و آله رحمت مى فرستادو آمرزش مى فرمود كشته مى شد» .
پس بر شما باد ـ اى عم و پسر عم و اى فرزندان عموى من و برادران من ! ـ به صبركردن و سرور و تسليم فرمان الهى و تفويض امر و ملازمت در طاعت و چنگ زدن به آن ازآنچه بر ما و شما ريخته است از صبر كردن ، و ختم فرمود براى ما و براى شما اجرو سعادت را ، و نجات داد ما را از هر هلاكتى به حول و قوّت خود ، و خداوند شنوا و نزديكاست ، و صلّى اللّه على محمّد و آله .
و بدان ابن حجر در«صواعق محرقه»نقل كرده است : عبداللّه محض در خردسالى نزدعمر بن عبدالعزيز آمد ، پس او را دربرگرفت و تعظيم تمام كرد و حاجاتش برآورد و گفت :حضرت رسول صلي الله عليه و آله فرمود : «فاطمه پاره جگر من است ، هر كس او را خوشحال كند مراخوشحال كرده است »، و من مى دانم هر كه به ذريّه وى محبّت نمايد موجب خوشحالىفاطمه زهرا صلوات اللّه عليها است و هر يك از بنى هاشم قدرت بر شفاعت دارند ، و مناميدوارم در شفاعت عبداللّه بن حسن باشم .