لئن عزّت حياتُك ولقد هدَّت وفاتُك ، وَلنِعْمَ الروحُ روحٌ تضمَّنها كفنُك ، وَلنعمِ الكَفَنُ كفنٌتضمَّنه بدنُك، وَكيفَ لا يكونُ هذا وأنتَ عقبةُ الهدى وَحليفُ أهل التقوى وَخامِسُ أصحابِالكساء ، غَذّتْك بالتقوى أكُفُّ الحقِ وَارضَعَتك ثَدْىُ الايمانِ وَرُبِّيتَ فى حجر الاسلامِ ، فَطِبْ حيّاًوَميّتاً وإن كانت أنفُسُنا غيرَ سَخِيَّةٍ بفراقِكَ يا أبا محمّد رَحِمَك اللّه !
وَتَمَثّلَ وَيَقول :ءَاَدهُنُ رأسى أمْ أطيبُ مَحاسِنىوَخَدُّكَ مَعفُورٌ وَأنْتَ سَليبُ
و در كتاب« بحار »اين شعر و اشعار ديگر از حضرت امام حسين عليه السلام مذكور است،ليكن در اين مورد به نحو تمثل از محمّد بن حنفيه منقول شده است .
و فارسى نياحه محمد بن حنفيه از اين قرار است : اگر چه زندگانى تو عزيز بود ليكنمرگ او را ويران كرد چه خوب جانى است آن جانى كه كفن تو او را فرا گيرد ، چه خوبكفنى است آن كفنى كه بدن شريف تو را در برگيرد ، و چگونه چنين نباشد و تو عقبههدايت ، و ملازم تقوى و پنجمين اصحاب كساء بودى ، و دستهاى حق تو را به پرهيزكارىغذا داده اند ، و تو را به پستان ايمان شير داده ، و در دامان اسلام تربيت يافته اى ، و تو درزندگى و بعد از آن نيكى و پاكى داشتى و دارى اگر چه جانهاى ما بعد از تو سخى نيستيعنى : بيرون نمى آيد ـ اى ابا محمد ! خدا تو را رحمت كند ـ پس چگونه روغن به سر بمالمومحاسن خود را خوشبو كنم وسرت بر خاك است و بدنت سپرده و افتاده بر آن .
و به روايت سابق الذكر شانزده نفر اولاد از ذكور و اناث يا پانزده نفر داشتند و آنجناب ازواج كثيره داشت و عقب وى از دو تن ماند : يكى زيد كه جدّ حضرتعبدالعظيم عليه السلام است ، و ديگرى حسن مثنى به نحوى كه سابقاً مذكور شد .
و از اشعار حضرت امام حسن عليه السلام است در وقتى كه جوانهاى قريش در حضور معاويه