درانساببيهقىمذكور است كه زوجه آن بزرگوار دختر عمه سلطان سنجر بنملكشاه بودهمى فرمايد: و شنيدم كه سلطان سنجر وارد شد بر عمّه خود و از اوخواهش نمود كه حاجتى از من بخواهگفت: حاجتم آن است كه فرزندان دختر من كهاز عزالدين علوى است، احترام نماييد و تعظيم ايشان كنيداز اين جهت سلطانسنجر اولاد عزّالدين يحيى را مقدم مى داشت بر بزرگترين اولاد سلجوقيه.
در انساب بيهقى نسخه مخطوطه چنين مسطور است كه: شنيدم از ثقات كهشرف الدين پدر عزالدين يحيى چند دختر داشت و هيچ پسر نداشت، پس زمانى كهعيالش حامل شد، شبى پيغمبر خدا را در خواب ديد و عرض كرد: يا رسول اللّه عيالمحامل مى باشداسم اين طفلى كه در شكم است چه بگذارم؟ حضرت فرمودند كهاسمش يحيى باشد و شرف الدين از خواب بيدار شدو گفت: خوشحال شدم كه اينحمل پسر مى باشد، اسم او را بايد يحيى بگذارم و حال آن كه تا آن زمان در نسب طائفهما يحيى نبود، پس از وضع حمل او را يحيى نام گذاردند به جهت فرمايشپيغمبر صلي الله عليه و آله پس بعد از آن كه خوارزم شاه او را شهيد نمود، سرّ فرمايش پيغمبر صلي الله عليه و آلهظاهر شدو فرمايش آن حضرت اشاره به سوى اين مطلب بوده كه اين طفل راآخرالامر مثل يحيى پيغمبر شهيد مى نمايندانتهى.
و همين قضيه را مورخ جليل متقى آقاى شيخ محمّد على قمى درانوار المشعشعين(ج 2، ص 149، مخطوط) بعينها نقل فرمودهو درعمدة الطالبچنين است كه: عزّالدينيحيى يكى از ملوك رى و نقيب قم و رى و آمل بوده، خوارزم شاه او را شهيد نموده، پس