اخلاق و عرفان اسلامی (63)

محمدتقی مصباح یزدی

نسخه متنی
نمايش فراداده

اخلاق و عرفان اسلامى

استاد مصباح يزدى

اشاره

گذشت كه: درنهاد انسان نوعى ميل فطرى به سوى كمال مطلق وجود دارد كه آن را حس مذهبى مى‏ناميم و هدف انبيا اين بوده كه مقدمات وصول به اين مقصد را براى انسان فراهم كنند. سپس، فطرى بودن تقرب به خدا و ويژگى‏هاى عرفان حقيقى و مسلك حق عرفانى رابررسى نموديم.

اينك ادامه اين مجموعه‏از سخنرانى راپى مى‏گيريم.

كشف و كرامت

دو لفظ كشف وكرامتمترادف نيستندبلكه كشف مقوله‏اى غيراز مقوله كرامت است. مكاشفه عبارت است ازاين كه:انسانى در حال هوشيارى و بيدارى، يا در حالت‏بين خواب و بيدارى، كه از آن، به «خلسه‏» تعبير مى‏شود، چيزهايى را ببيند يا درك كند كه ديگران درك نمى‏كنند.گاهى گفته مى‏شود: فلان شخص،در عالم مكاشفه، فلان مطلب را ديده است; منظور، همين حالت كشف است.حالتى براى انسان پيش مى‏آيد،گاهى شبيه خواب است. ولى خواب نيست; ممكن است‏حتى چشم انسان هم باز باشد و چيزهايى را ببيند، شبيه اين كه شخص خواب مى‏بيند. مثلا شخصى را در حالى يا در كارى مى‏بيند، حادثه يااتفاقى را مى‏بيند، صدايى را مى‏شنود. اين حال را، حال مكاشفه مى‏گويند.

اما منظور از كرامت اين است كه از شخص، كارهاى خارق‏العاده‏اى سربزند، داراى قدرتى روحى باشد كه بتواند تصرفاتى در عالم طبيعت‏يا در اشخاص، انجام دهد; مثلا، مريضى را شفا بخشد، ياطى‏الارض كند،يابدون اسباب ظاهرى، چيزى را از مكانى به مكان ديگر منتقل كند. به هرحال، كارهاى خارق‏العاده‏اى انجام دهد كه اگر مستند به‏اذن الهى و نشانه ارتباط باخدا باشد، كرامت ناميده مى‏شود.

مرتبه والاى آن، كه به وسيله اولياء و انبياء و ائمه اطهار سلام الله عليهم اجمعين براى اثبات نبوت و امامتشان انجام مى‏گيرد، معجزه نام دارد. اما ممكن است‏بندگان صالح خدا هم كارهاى خارق العاده‏اى انجام دهند، بدون اين كه براى اثبات ادعايى باشد; اين، موهبتى است‏خدايى كه «كرامت‏» نام دارد. يكى ازمسائلى كه مدعيان عرفان و مقامات عالى انسانى علم اخلاق مى‏كنند وآن را دست‏آويزى براى تبليغ مسلك و مكتبشان قرار مى‏دهند، همين ادعاست كه، فلان شخص، صاحب كشف و كرامت است; لذا برحق است و فرقه و مسلكش، مسلك صحيحى است.

ولى آيا واقعا كشف و كرامت در مورد او واقعيت دارد؟ واگر واقعيت دارد، دليل بر اين است كه او از اولياء خداوند است و خداى متعال نظر خاصى نسبت‏به او دارد؟ و اگر كسى واقعا كرامت الهى داشت، اين دليل مى‏شود كه همه مطالبى كه او ادعا مى‏كند، درست است؟

اگر اين مساله، روشن نشود، سوء استفاده‏هايى كه از ادعاى كشف و كرامت مى‏كنند از بين نمى‏رود.

اين مطلب كه بعضى از افراد، در حالاتى، چيزهايى را ببينيد يا بشنوند كه ديگران از ديدن يا شنيدن آنها عاجزند، امرى واقعى است. چنين حالاتى براى بسيارى از انسانها پيش مى‏آيد و درك فوق‏العاده‏اى برايشان حاصل مى‏شود. اما اين ادراكات، داراى انواعى هستند، دسته‏اى از آنها شناخته شده‏اند و در روان‏شناسى، به‏نام «تله‏پاتى‏» ناميده مى‏شوند.

فرض كنيد، شخصى نشسته است و ناگهان به ذهنش خطور مى‏كند: فلان شخص در فلان جا كارى انجام داده، يا مريض شده يا تصادف كرده و يا از دنيا رفته است و بعدا معلوم مى‏شود كه واقعا هم صحيح بوده‏است‏يا به ذهنش مى‏آيد كه، مثلا، كسى در شهر ديگرى دارد با او سخنى مى‏گويد و او نيز مى‏شنود، بعد معلوم مى‏شود كه آن شخص، در آن حال، به او توجه داشته است و دلش مى‏خواسته چنين مطلبى را به او بگويد، ولى به او دسترسى‏نداشته‏است و فقط ازذهنش خطوركرده‏است‏اين، نوعى ارتباط روحى‏است.

هيچ يك از اينها دليل براين نيست كه اين اشخاص، از اولياى خدا يا از دشمنان خدا هستند. زيرا هر دو صورتش ممكن است. حتى ممكن است چنين روابطى ميان اشخاصى كه منكر خدا هستند پيدا شود. اين، حالتى خارق‏العاده است; يعنى ديگران نمى‏توانند و در اختيارشان نيست، ولى واقعيت است. حال چه اسرارى در كار است و اين كار، چه فرمولى دارد، هنوز علم، آن را كشف نكرده‏است و به هيچ وسيله، فرمول اين ارتباط به دست نيامده است كه چه كار بايد كرد تا اين رابطه برقرار شود. اين امرى اتفاقى است.

پيداست، چنين رابطه و دركى، هرگز نشانه اين كه شخصى، مقام و منزلتى نزد خداى متعال دارد، نيست. چنان كه بعضى از افراد، به وسيله چشم ظاهرى، چيزهايى را مى‏بينند كه ديگران نمى‏توانند ببينند و يا به وسيله گوش ظاهرى، صداهايى را مى‏شنوند كه ديگران نمى‏توانند بشنوند. اينها، تاحدودى، از نظر فيزيولوژيكى نيز قابل توجيه‏اند; يعنى، يك ويژگى در اندام چشم يا اندام گوش و مغز و اعصابشان هست كه در سايرين نيست; مثلا صداهايى كه معمولا بايد فركانس معينى داشته باشد تا ما بشنويم، آنها با فركانس كمترى مى‏شنوند. يامثلا، ما نورهايى را كه تواتر خاصى دارند مى‏بينيم اما آنها مى‏توانند انوار ماوراءبنفش را هم ببينند. اين يك خاصيت فيزيولوژيكى است كه در بدنشان وجود دارد.

در كتاب فوق طبيعت آمده است كه: خانمى روسى كه ظاهرا ماركسيست و كمونيست است، چشمانش ويژگى خاصى دارد كه درون بدن اشخاص را مى‏بيند; به شخص كه نگاه مى‏كند، اندامهاى داخلى بدنش را مى‏بيند و گاهى به جاى اين كه مريض را به آزمايشگاه و راديولوژى ببرند و ببينند كه چه آفتى در بدنش هست، اين شخص، به بدن او نگاه مى‏كند ومى‏گويد كه در كجاى بدنش‏اختلالى وجود دارد وبه اين وسيله مرض او كشف مى‏شود. گاهى ديد او به حدى دقيق است كه‏از دستگاههاى عكس‏بردارى هم دقيق‏تر مى‏بيند، مثلاممكن است دستگاه تشخيص ندهد كه فلان غده دركجاى روده شخص است، اما او با يك نگاه مى‏گويد: غده، در فلان جاى روده مريض است.

اين زن، هيچ ادعايى ندارد و هيچ ارتباطى هم با عالم غيب ندارد، فقط خاصيتى در اندام چشم او يا در سيستم عصبى‏اش هست كه چيزهايى را درك مى‏كند كه ديگران درك نمى‏كنند.

بعضى از دانستنيهاى غير متعارف، باابزارها و مقدماتى حاصل مى‏شوند;يعنى‏اشخاصى زحمت‏ها و رياضت‏هايى مى‏كشند و تمرين‏هايى را انجام مى‏دهند تا چنين قدرتى رابه دست مى‏آورند.اين هم امرى مشترك بين حق و باطل است.

در مناطقى از هند مثل تبت و كوههاى هيمالايا، فرقه‏هايى از مرتاضان زندگى مى‏كنند، كه اعتقادى به خدا و دين و روز قيامت ندارند - البته به بقاء روح، معتقدند - آنها رياضت‏ها و گاه، اعمال سخت و خرد كننده‏اى را انجام مى‏دهند كه در نتيجه آن، قدرتى روحى پيدا مى‏كنند كه مى‏توانند مسائلى را بفهمند و ببينند كه ديگران از درك آن عاجزند و حتى مى‏توانند از حوادث گذشته خبر دهند. عده‏اى از آنان پيشرفتهاى خاصى دارند و مى‏توانند از آينده خبر دهند. نمونه‏هاى زيادى از اين پيشگويى‏ها، سراغ داريم. افرادى هستند كه بدون واسطه با آنان ملاقات و سؤال و جوابهايى‏داشته‏اند;مثلا،شخصى راكه هرگز نديده و نمى‏شناخته است‏با اسم صدا زده و گفته است كه شما اهل فلان جا هستى، فلان نيت را دارى،به فلان منظوربه اين‏جا آمده‏اى، تا فلان وقت، در فلان جا اقامت‏خواهى‏كرد وبه فلان منطقه، خواهى رفت.

شخصى تعريف مى‏كردكه به يكى‏از مرتاضين برخورد كرديم، او گفت: شما روز پنج‏شنبه از اين شهر خواهيد رفت. من كه براى روز چهارشنبه بليط گرفته بودم، باخود گفتم: خوب، اين يك اشتباه‏است، ولى‏به رويش نياوردم‏روز چهارشنبه‏كه‏مى‏خواستيم با هواپيما حركت كنيم، اعلام كردند كه پرواز هواپيما به روز پنج‏شنبه موكول شده است.پيشگويى آن مرتاض درست ازآب در آمد بااين‏كه هيچ اطلاعى‏از زمان پرواز هواپيما نداشت. به‏هر حال، افرادى از راه رياضت، مى‏توانند چنين توانايى‏هايى پيدا كنند و يا ارتباطات روحى با افراد برقرار كنند كه انواع و اقسام مختلفى دارد. نظير اينها، مساله احضار ارواح و ارتباط با آنها و احضار جن و استفاده از اطلاعات او و از اين قبيل چيزها است. خلاصه اين كه انسان مى‏تواند آگاهيهاى خارق‏العاده‏اى از راههاى غير متعارف داشته باشد، آگاهيهايى كه از راه چشم و گوش و تعليم و تعلم عادى ميسر نيست.براى كسب آن اطلاعات، تمرين و رياضتهاى خاصى لازم است و كسانى كه آن رياضتها را بكشند به چنين قدرتى دست مى‏يابند. البته همه، اين همتها را ندارند و گاهى شايد خيلى هم عاقلانه نباشند. در صورتى كه كارهاى عاقلانه‏ترى وجود دارد و آدم مى‏تواند با زحمت كمترى به كمالات بالاترى نايل شود، تحمل اين رياضت‏هابراى اين كه صرفا اطلاعاتى پيدا كند، چه فايده‏اى دارد؟ مگر مااز همان اطلاعاتى كه از راه چشم و گوش به دست مى‏آوريم چقدراستفاده مى‏كنيم؟ خوب، ما مى‏بينيم كه مردم در حال رفت وآمد هستند، حالا كسى ببيند كه ديروز مردم داشتند مى‏رفتند و مى‏آمدند، اين چه امتيازى است؟

البته،اين نوعى كمال‏است،يعنى‏امرى وجودى‏است كه آنها دارند و ديگران ندارند.آرى چنين چيزى امكان دارد و وجود هم دارد. راهش نيزبازاست،قابل‏تعليم وتعلم است، استاد دارد. ازاو دستور مى‏گيرند وعمل مى‏كنند وچنين حالاتى برايشان پيدا مى‏شود.

در اين زمينه‏ها، مدعيان كاذب، خيلى بيشتر از آنهايى هستند كه واقعا زحمتى كشيده‏اند و چيزى به دست آورده‏اند. حال، از ادعاى دروغش كه بگذريم، احضار روح و ارتباط باجن فى‏الجمله ممكن است.

اشخاصى هستند كه جن تسخيرمى‏كنند،مقدمات و كارهايى انجام مى‏دهند كه يك يا چند جن در اختيار آنها قرار مى‏گيرد. و اطلاعاتى در اختيارشان قرار مى‏دهند. كسب اطلاعات براى جن بسيار آسانتر از انسان است زيرا جن، سريع از مكانى به مكان ديگر منتقل مى‏شود و اطلاعات را كسب مى‏كند و مى‏تواند در فاصله كوتاهى اطلاعات را در اختيار كسى قرار دهد كه با او ارتباط دارد. بله، اين‏ها امكان دارد، اما اين بدان معنا نيست كه شخصى از اولياء خداست‏بلكه گاه، كارهايى كه براى احضار ارواح و تسخير جن و يا ساير رياضت‏ها، انجام مى‏دهند خلاف شرع است; حتى لازمه ارتباط بابعضى از اجنه (اگر از كفار باشند)، توهين كردن شخص احضار كننده به دين حق است. يعنى او بايد كارهاى توهين‏آميزى نسبت‏به مقدسات انجام دهد تا بتواند با آن جن ارتباط برقرار كند. افراد موثق نقل كرده‏اند، كه آنهابراى اين كه رابطه‏شان را با يك جن كافر، حفظ كنند «العياذبالله‏» نمازشان را ترك مى‏كردند، و كارهاى توهين‏آميزى نسبت‏به مقدسات، از جمله قرآن، انجام مى‏دادند تا به اين وسيله، توجه آن جن را جلب كرده و اطلاعاتى كسب كنند.

اينها يك قسم از اطلاعات غير عادى است، و دليل منزلت‏شخص نزد خدا نيست. اعمالى خارق‏العاده است، اما از مقوله مكاشفه نيستند. تله‏پاتى، احضار روح، ارتباط با جن و رياضت‏هاى مرتاضان، هيچ كدام از مقوله مكاشفه نيست.

مكاشفه و انواع آن

مكاشفه حالتى روحى است، بين خواب و بيدارى (خلسه) كه براى شخص پيش مى‏آيد، و در چنين حالتى چيزهايى را مشاهده مى‏كند. اما اين حالت چگونه پيدا مى‏شود؟

اين حالت، نوعى لطافت روحى لازم دارد، روح بايد نوعى وارستگى داشته باشد تا اين حالت‏براى شخص پيدا شود. بزرگان از عرفا، كه همه فرق متصوفه به آنها احترام مى‏گذارند نوشته‏اند كه مكاشفات بر دو گونه‏اند: مكاشفات ربانى يا رحمانى، و مكاشفات شيطانى. گاهى چيزهايى را كه آدمى در حالتى خلسه گونه مى‏بيند يا مى‏شنود و درك مى‏كند، القائاتى از سوى شيطان است. آدم صدايى مى‏شنود كه ديگران نمى‏شنوند. گاهى هم اين صدا، يك خبرى است و واقعيت هم پيدا مى‏كند اما اينها مقدمه‏اى براى فريفتن شخص است، تا وادارش كند كه به آن راهى كه مى‏خواهد برود.

قرآن كريم از زبان ابليس، مى‏فرمايد: «فبعزتك لاغوينهم اجمعين الا عبادك المخلصين‏»(سوره ص:82) به عزت خدا قسم خورده است كه تا مى‏تواند بنى‏آدم را فريب دهد و فقط طمعى در فريب دسته‏اى از بندگان خدا كه از مخلصين و معصومين هستند ندارد; اما قسم خورده است كه سايرين را تا جايى كه مى‏تواند گمراه كند و يكى از راه‏هاى گمراه كردن، اين است كه اول كارهايى را انجام مى‏دهد كه شخص خيال كند اعمال صحيحى است; مثلا، هاتفى غيبى كه به بنده بگويد: امشب از خواب برخيز و نماز شب بخوان! پيش خود مى‏گويد: اين صداى ملك است، زيرا شيطان، به كسى نمى‏گويد نماز شب بخوان. نيمه شب برمى‏خيزد و مى‏گويد: الحمدلله خداوند توفيق داد كه بيدار شوم و نماز شب بخوانم. شب دوم، سوم، چند شب مى‏گذرد، بعد مى‏گويد: اين را كنار بگذار و برو قرآن بخوان. كسى كه مدتى دستورات عبادى را شنيده كه نماز شب بخوان و قرآن بخوان و دعا كن و به اينها عادت كرده‏است، با خود مى‏گويد كه ثواب آن قرائت قرآن بيشتر از آن درسى است كه من مى‏گويم. غافل از اين‏كه دستورات مستحب به او داده و فريبش مى‏دهد، تا اين كه تكليف واجب را ترك كند. خوب، بسيارى از افراد ممكن است فريب بخورند و بگويند: همان گونه كه آن دستورات و سفارشاتش درباره عبادت خدا صحيح بود، او كه نمى‏گويد: برو العياذبالله فلان معصيت را انجام بده، اين هم كه مى‏گويد: درس نرو، و بنشين قرآن قرائت كن، معلوم مى‏شود كه اين هاتف غيبى، صلاح ما را بهتر از ما مى‏داند.

اين يك نوع مكاشفه است. گاهى نيز در حالت‏خلسه و حالتى بين خواب و بيدارى يادر حالتى كه انسان مشغول ذكر است، چنين چيزهايى رامى‏بيند.گاهى نورى، انوارى رنگارنگ و گاهى شخصى را مى‏بيند ياصدايى رامى‏شنود. اينها همه واقعيت دارد، اما اهل فن مى‏گويند: اين مكاشفات، گرچه در حال ذكر، دعا، سجده و يا در حال نماز باشند به دو دسته تقسيم مى‏شوند:

1- مكاشفات شيطانى

2- مكاشفات رحمانى(ربانى)

عامل مكاشفه گاه شيطان است و گاه ملك. تشخيص اين كه كدام يك شيطانى و كدام يك رحمانى است، كار هر كسى نيست. محققين از عرفا گفته‏اند كه براى تشخيص مكاشفه صحيح از ناصحيح، بايد مضمون مكاشفه را بر كتاب و سنت عرضه كرد; اگر موافق قرآن و حديث‏باشد، صحيح است و اگر مخالف كتاب و سنت‏باشد، شيطانى وناصحيح است. پس ملاك‏براى شناختن مكاشفه صحيح از ناصحيح، قرآن و سنت است، اين را نيز محققين از عرفا گفته‏اند كه صرف حصول مكاشفه براى كسى، دليل براين نيست كه او از اوليا خداوند است. حال اگر شخصى اهل رياضتهاى باطل نيست، اعتقاداتش صحيح است و دين و مذهب درستى دارد، عباداتش، نماز و روزه‏اش، صحيح است، در حال عبادت، نماز شب، سجده و يا در حال ذكر، مكاشفه‏اى رحمانى برايش واقع شد كه مضمونش صحيح و مطابق كتاب و سنت است، آيا اين شخص به مقام قطبى و مرشدى رسيده است؟ آيا حرفهايش در مورد ساير مطالب حجت است؟ آيا صلاحيت تربيت ديگران را دارد؟

به هيچ وجه چنين نيست، گاهى براى بعضى از كودكان، قبل از رسيدن به سن تكليف، مكاشفاتى پيش مى‏آيد، گاهى افراد عامى، بى‏ريا و صاف و ساده، از بازاريها، كشاورزان، در نمازشان انوارى را مشاهده مى‏كنند، (نمونه‏هايش را سراغ داريم). وقوع مكاشفه در اين افراد، صرفا دليل براين است كه در آن حالت،لطافتى روحى وجود داشته است. نه اين كه، اين شخص، تبديل به يك قطب يا مرشد يا مربى كامل شده، و سخن او در همه مسائل حجت‏باشد. حتى اگر ثابت‏شود كه مكاشفه‏اش رحمانى و ربانى بوده‏است; مثل اين است كه خواب صادقى ديده باشد، حالت مكاشفه، حالتى شبيه حالت‏خواب است.

حال اگر كسى روياى صادقه‏اى ديد، خواب صحيحى ديد، آيا دليل براين است كه او از اولياء است؟ خير. افراد معصيت كار بسيارى نيز هستند كه خواب صادقه مى‏بينند. بله، نوعى لطافت روحى بايد داشته باشد. همه اين گونه نيستند، ولى داشتن چنين لطافتى‏كه‏اسمش را صفاى روحى مى‏گذارند،معنايش‏اين‏نيست كه او از اولياء است و درك و فهمش در مورد همه مسائل صحيح است; قدرت تربيت دارد و همه بايد از او اطاعت كنند. خير، اين گونه نيست.

حاصل آن كه: بعضى از مكاشفات ربطى به اعمال شخص و حالات انسان ندارد و بر اثر رياضتهايى باطل حاصل مى‏شود. مثل، حالات و اطلاعاتى كه مرتاضين دارند و بعضى ديگر، با رياضتهاى شرعى و صحيح حاصل مى‏شود كه اينها هم دو دسته‏اند، حتى آدمى كه شخصى صالح است، عبادات شرعى و رياضتى صحيح دارد گاهى ممكن است رياضتهاى شيطانى داشته باشد، شيطان او را رها نمى‏كند و براى تشخيص آن بايد به كتاب وسنت مراجعه كرد، حتى اگر ثابت‏شود كه مكاشفه رحمانى بوده است و مطابق كتاب و سنت است، دليل براين نيست كه او به مقام عظيمى رسيده است.

كرامت

همان طور كه اطلاعات خارق‏العاده از راههاى مختلف به دست مى‏آيد، كارهاى خارق‏العاده نيز چنين است. بعضى هستند كه به طور طبيعى، افرادى استثنايى هستند، كارها و تصرفاتى انجام مى‏دهند كه ديگران نمى‏توانند انجام دهند اين گونه افراد البته خيلى نادرند. از اينها كه بگذريم، كارهاى خارق‏العاده‏اى هست كه معمولا در اثر رياضت‏ها حاصل مى‏شود و انواع مختلفى دارد، از قبيل «سحر» و «تسخير جن‏» كه در اثر انجام عملياتى از قبيل رياضت‏هايى كه جوكى هاى هند مى‏كشند، و بالاخره بخشى نيز از اينها، كراماتى است كه براثر عبادات صحيح و رياضت‏هاى شرعى حاصل مى‏شود. جاى هيچ انكارى نيست كه بشركارهاى خارق‏العاده را با تمرين‏ها و رياضت‏ها انجام مى‏دهد. بارها تيم‏هاى پزشكى و دانشمندان علوم مختلف اسلامى و علوم طبيعى و تجربى از كشورهاى مختلف به خصوص از آمريكا و آلمان رفته‏اند و مدتها در ميان مرتاضان زندگى كرده‏اند، وضع آنها را بررسى كرده و نهايتا تصديق كرده‏اند كه كارهايى كه مرتاضان انجام مى‏دهند مطابق با هيچ قانون علمى نيست; يعنى چنين كارهايى بدون علل و عوامل طبيعى و اقتصادى ايجاد مى‏شوند و هيچ دليلى بر اين كه اين اعمال را با استفاده از قانون طبيعى انجام مى‏دهند وجود ندارد.

دانشمندان بعد از تجربيات زياد، حاصل تحقيقاتشان را منتشر كرده‏اند مبنى بر اين كه كارهايى كه مرتاضان انجام مى‏دهند غير عادى است و با قوانين طبيعى، فيزيكى و فيزيولوژى و روان‏شناسى مطابقت ندارد.البته ممكن است‏بعضى انواع آن، با اين علوم ارتباط داشته باشد; يك جوكى جلوى قطارى كه در حال حركت است مى‏ايستد، قطارى كه با سرعت صد يا صدوبيست كيلومتر در حال حركت است، كنار ريل قطار مى‏ايستد و با حركت دستش ناگهان قطار را سر جايش ميخ‏كوب مى‏كند، و تادستش را برندارد با هيچ وسيله‏اى قطار حركت نمى‏كند. يا مثلا هواپيمايى آماده حركت است، موتور آن كاملا آزمايش شده و آماده حركت است، يك جوكى مى‏آيد و دست مى‏گذارد، مهندسين هركارى مى‏كنند، نمى‏توانند آن را راه بيندازند. تا اين كه او دستش را بر مى‏دارد و اجازه حركت مى‏دهد، آن وقت راه مى‏افتد. اينها مسائلى واقعى است، و نشانه آن است كه خداى متعال به روح انسان آن چنان قدرتى داده كه اگر تقويت‏شود، برقواى طبيعت غالب مى‏شود اين عظمت روحى انسان است. خوب، آيا اينها دليل براين مى‏شود كه آن جوكى با آن آلودگى روحى‏اش از اولياء الله است و بايد از او اطاعت كرد؟ آيا بايد آب دهانش را براى تبرك برد؟ اين جوكى مثل پهلوانى است كه تمرين كرده و بازوانش قوى شده است. چيزى را بر مى‏دارد كه شما نمى‏توانيد برداريد، اين يكى تمرين بدنى است و آن ديگرى تمرين روحى است، كه با كم خوردن، نفس را در سينه حبس كردن و با تمرينهاى ديگر، با فشارهايى كه به خودشان وارد مى‏كنند، روحشان راتقويت مى‏كنند.

با رابطه‏اى كه از اين راه يا به صورت‏هايى ديگر كشف كرده‏اند توانسته‏اند اراده را تقويت كرده تا بر قواى طبيعت غالب شود كه بستگى به اين دارد تا چه اندازه، قدرت اراده و قدرت نفس در شخص حاصل شده باشد.

پس هركار خارق‏العاده‏اى كه كرامت الهى‏نباشد،دروغ نيست; اينها واقعيت دارد و يك قسم آن هم سحر است.

حال اين كه ماهيت‏سحر چيست وچگونه‏براى‏اشخاص حاصل مى‏شود وچند نوع است‏خود بحثهاى زيادى دارد. ما واقعيت‏سحر را نمى‏دانيم، اما گاهى ممكن است آموختن سحر براى ابطال سحر، واجب باشد. البته سحر وجود دارد و در قرآن هم داريم: «لسحرواعين الناس‏» سحره فرعون سحر مى‏كردند. اينها درقرآن هست و سحر فى‏الجمله واقعيت دارد، اما آيا كسى كه كار خارق‏العاده‏اى انجام مى‏دهد كه ديگران نمى‏توانند انجام دهند، تصرف در قوانين طبيعت مى‏كند، طبيعت را مقهور مى‏كند، حتى در دلهاى مردم نيز اثر مى‏گذارد، بين دو دوست، زن و شوهر كدورت يا محبت ايجاد مى‏كند; ساحر شد واز اولياءالله است؟ خير چنين نيست. فى‏الجمله در قرآن كريم داريم كه جن وجود دارد و سحر هم واقعيت دارد و از نظر علمى، سحر و تاثير آن هم واقعيت دارد.

نقل مى‏كنند كه در زمان امام صادق عليه‏السلام شخصى ادعا مى‏كرد كه هركس چيزى را در دست‏خود پنهان كند من مى‏گويم كه آن چيست! مردم هم جمع شدند، براى تفريح و سرگرمى و هركس چيزى را در دستش پنهان مى‏كرد و مى‏گفت كه اين چيست؟ اونيز جواب درست مى‏داد. حضرت،وارد مسجد شدند و ديدند كه مسجد شلوغ است. فرمودند: چه خبر است؟ جريان را براى ايشان شرح دادند. حضرت جلو رفتند و دستشان را مشت كردند و فرمودند كه در دستم چيست؟ آن شخص فكرى كرد و حالت تحير و تعجب به او دست داد. حضرت فرمودند: چرا جواب نمى‏دهيد، مگر نمى‏دانيد چيست؟ گفت مى‏دانم چيست. ولى تعجب مى‏كنم كه شما آن را از كجا به دست آورده‏ايد. حضرت فرمودند: آن چيست؟ گفت: در تمام روى زمين هرچيزى سرجاى خودش هست، ولى دريك جزيره‏اى، مرغى دوتا تخم گذاشته بود، يكى از آنهانيست، تنها چيزى كه روى زمين تغيير كرد، همين است و اين بايد همان تخم باشد. حضرت دستشان را باز كردند و تخم آن پرنده را نشان دادند. بعد حضرت فرمودند: تو چگونه اين علم را پيدا كرده‏اى؟ گفت‏با مخالفت‏با هواى نفس، هرچه دلم مى‏خواست، خلافش را انجام مى‏دادم. حضرت فرمودند:دلت مى‏خواهد مسلمان شوى؟ گفت نه. حضرت فرمودند: شما گفتيد كه هرچه دلم نمى‏خواهد انجام مى‏دهم، طبق قول خودت بايد مسلمان شوى! او محكوم شد و گفت: خوب، قول داده‏ام و انجام مى‏دهم. البته از اين‏كه ديد حضرت توانستند تخم مرغى را از جزيره‏اى دور در اقيانوس، بياورند ودر دست‏بگيرند، فهميدكه‏ايشان شخصى عادى نيستند دينى كه ادعا مى‏كنند دين صحيحى است. اين زمينه‏اى براى پذيرش دين اسلام بود. هنگامى كه مسلمان شد، اشخاصى مى‏آمدند و مى‏گفتند در مشت ما چيست؟ ولى او نمى‏توانست جواب بدهد. از حضرت پرسيد: آقا چه شد كه تا حالا كه دينم باطل بود و راهم غلط بود، چنين قدرتى را داشتم، اما حالا كه مسلمان شده‏ام و دين حق را پذيرفته‏ام، پرده‏اى جلوى چشمم افتاده است و ديگر واقعيت را نمى‏بينم. اين چه دينى است؟ حضرت فرمودند:تاكنون زحمتى كشيده‏بودى وخداوندمزدت را در همين عالم به تو مى‏داد، از حالا به بعد هم اگر زحمتى را متحمل شوى خداوند متعال اينها را براى آخرتت ذخيره مى‏كند كه درعالم ابدى سعادتمند باشى. بنابراين، قدرت بر تصرف در طبيعت و انجام كارهاى خارق‏العاده، دليل مقام و منزلتى نزد خدا نيست. همان طورى كه دليل برعدمش هم نيست.

ممكن است‏شخصى،باتمرينهايى كه انجام مى‏دهد و قدرت اراده‏اى كه پيدا مى‏كند، اين گونه قدرتهايى را پيدا كند و گاهى ممكن است كه اين، يك موهبت الهى باشد. اگر بخواهيم تشخيص دهيم كه موهبت‏الهى هست،يانه، ممكن نيست مگرآن كه آن شخص را بشناسيم و ببينيم كه اعتقاداتش درست‏بوده است. رفتارش چگونه بوده است، آيا طبق دستور خدا و پيغمبر صلوات‏الله عليه رفتار كرده است كه خدا اين موهبت رابه او عطا كند يا اهل رياضتهاى باطل بوده است؟ آن گاه مى‏توان فهميد كه اين كارها شيطانى است‏يا الهى.

حاصل‏اين كه، مقوله كشف و مكاشفه و نيز مقوله تصرفات و انجام كارهاى خارق‏العاده كه مجموعا در اصطلاح عرفى به آنها، «كشف و كرامت‏» مى‏گويند، هم حق دارد و هم باطل. گاهى شيطان، اطلاعات صحيح را نيز در اختيار انسان قرار مى‏دهد كه بعدا او را فريب دهد و وادار به انجام گناهى يا ترك واجبى كند.

همچنين ممكن است تصرفات خارق‏العاده‏اى باشد كه خداوند به عنوان كرامت الهى، به بنده‏اى از بندگان شايسته خود، طبق مصالحى كه مى‏داند عطا فرمايد و ممكن است در اثر رياضت‏هايى باشد كه شخصى كشيده است و خدا مزدش را در همين عالم به او داده است و او اين قدرت روحى را پيدا كرده كه مى‏تواند تصرفاتى را انجام دهد. در حالى كه از اخوان شيطان است، اعتقاداتش فاسداست.اعمال او،اعمال اهل معصيت است، رفتارش نادرست است،اما زحمتى كشيده است و خدا مزدش را دراين عالم به او داده است.

بنابراين، شناختن اشخاص از راه داشتن قدرت برتصرفات غيرعادى، يااز راه داشتن اطلاعات غير عادى، شناخت صحيحى نيست، زيرا خداوند چنين قدرتى را هم به شيطان و هم به ملائكه داده است. دراين عالم تعادل، محفوظ است. راه حق و راه باطل را خداوند جلوى پاى انسان مى‏گذارد، «فالهمها فجورها و تقويها» تا ما گزينش كنيم.اگر خداوند آن قدرتها رابه شيطان داده است، ملائكه را هم موكل فرموده تا اولياى خدا را يارى كنند. همه عرشيان، كارشان استغفار براى مؤمنين است. در آيات قرآن، تصريح شده است كه ملائكه مقرب الهى كه حامل عرش الهى هستند، كارشان استغفار براى مؤمنين است، «وليستغفرن للذين آمنو»(اعراف،آيه‏7)

آنها، مؤمنين را تاييد، حمايت وكمك مى‏كنند.ازطرف ديگر، شيطان هم به اهل باطل كمك مى‏كند. پس دو راه وجود دارد. مجرى، يك مجرى است، چه آب شيرين در آن جارى باشد، چه آب شور، جلوى فريب‏هاى شيطانى را نمى‏گيرند، زيرا خداوند حق را بيان كرده و دلائل روشن به انبياء داده‏است. اگر كسى طالب حق باشد مى‏تواند تشخيص دهد. البته شيطانها هم فريب‏هايى دارند. بسيارى از مردم را نيز گول مى‏زنند، اما تقصير خود مردم است، زيرا بايد بروند از اهلش سؤال كنند. پس هم عرفان صحيح داريم و هم عرفان دروغين.

ادامه دارد.