نیم نگاهی به انقلاب اسلامی و ریشه های آن

سعید جادری

نسخه متنی
نمايش فراداده

نيم نگاهى به انقلاب اسلامى و ريشه‏هاى آن

سعيد جادرى

مقدمه

موضوع ولايت فقيه فرصتى است كه راجع به برخى امور و مسائل مربوط به آن صحبت‏شود . ولايت فقيه از موضوعاتى است كه تصور آنها موجب تصديق مى‏شود و چندان به برهان احتياج ندارند . به اين معنى كه هركس عقايد و احكام اسلام را حتى اجمالا دريافته باشد، چون به ولايت فقيه برسد و آنرا به تصور درآورد، بيدرنگ تصديق خواهد كرد و آن را ضرورى و بديهى خواهد شناخت و اينكه امروز به ولايت فقيه چندان توجهى نمى‏شود و احتياج به استدلال پيدا كرده، علتش اوضاع اجتماعى مسلمانان عموما، و حوزه‏هاى علميه خصوصا، مى‏باشد . اوضاع اجتماعى ما مسلمانان و وضع حوزه‏هاى علميه ريشه تاريخى دارد .

دلايل لزوم تشكيل حكومت

لزوم موسسات اجرايى

مجموعه قانون براى اصلاح جامعه كافى نيست . براى اينكه قانون مايه اصلاح و سعادت بشر شود، به قوه اجرائيه و مجرى احتياج دارد . به همين جهت‏خداوند متعال در كنار فرستادن يك مجموعه قانون، يعنى احكام شرع يك حكومت و دستگاه اجرائى و اداره مستقر كرده است . رسول اكرم (ص) در راس تشكيلات اجرائى و ادارى جامعه مسلمانان قرار داشت علاوه بر ابلاغ وحى و بيان و تفسير عقايد و احكام و نظامات اسلام به اجراى احكام و برقرارى نظامات اسلام همت گماشته بود تا دولت اسلام را بوجود آورد در آن زمان مثلا به بيان قانون جز اكتفا نمى‏كرد بلكه در ضمن به اجراى آن مى‏پرداخت . پس از رسول اكرم (ص) خليفه همان مقام و وظيفه را دارد . رسول اكرم (ص) كه خليفه تعيين كرد فقط براى بيان عقايد و احكام نبود بلكه همچنين براى اجراى احكام و تنفيذ قوانين بود . اصولا قانون و نظامات اجتماعى مجرى لازم دارد . در همه كشورهاى عالم و هميشه اينطور است كه قانونگذارى به تنهايى نه فايده دارد و نه سعادت بشر را تامين مى‏كند . قوه مجريه است كه قوانين و احكام دادگاهها را اجرا مى‏كند و ثمره قوانين و احكام عادلانه دادگاهها را عايد مردم مى‏سازد . ولى‏امر متصدى قوه مجريه هم هست .

سنت و رويه رسول اكرم

روش، سنت و رويه پيغمبر ا كرم (ص) دليل بر لزوم تشكيل حكومت است، زيرا: اولا خود تشكيل حكومت داد و تاريخ گواهى مى‏دهد كه تشكيل حكومت داد و به اجراى قوانين و برقرارى نظامات اسلام پرداخته و به اداره جامعه برخاسته است، والى به اطراف مى‏فرستاده; به قضاوت مى‏نشسته و قاضى نصب مى‏فرمود; سفرايى به خارج و نزد روساى قبائل و پادشاهان روانه مى‏كرد . معاهده و پيمان مى‏بسته، جنگ را فرماندهى مى‏كرد . و خلاصه احكام حكومتى را به جريان مى‏انداخته است . ثانيا براى پس از خود به فرمان خدا تعيين حاكم كرده است، چون خداوند براى جامعه پس از رسول اكرم (ص) حاكم تعيين مى‏كند، به اين معناست كه حكومت پس از رحلت رسول اكرم (ص) نيز لازم است، و چون رسول اكرم (ص) با وصيت‏خويش فرمان الهى را ابلاغ مى‏نمايد، ضرورت تشكيل حكومت را نيز مى‏رساند .

ضرورت استمرار اجراى احكام

بديهى است ضرورت احكام، كه تشكيل حكومت اسلامى رسول اكرم (ص) رالازم آورده، منحصر و محدود به زمان آن حضرت نيست و پس از رحلت رسول اكرم (ص) نيز ادامه دارد . طبق آيه شريفه، احكام اسلام محدود به زمان و مكانى نيست و تا ابد باقى و لازم الاجراست‏1 و تنها براى زمان رسول اكرم (ص) نيامده است تا پس از آن متروك شود، و ديگر حدود و قصاص يعنى قانون جزاى اسلام، اجرا نشود، يا انواع مالياتهاى مقرر گرفته نشود; يا دفاع از سرزمين و امت اسلام تعطيل گردد . اين حرف كه قوانين اسلام تعطيل پذير يا منحصر و محدود به زمان و مكانى است، برخلاف ضروريات اعتقادى اسلام است . بنابراين، چون اجراى احكام پس از رسول اكرم (ص) و تا ابد ضرورت دارد تشكيل حكومت و برقرارى دستگاه اجرا و اداره ضرورت مى‏يابد .

بررسى نمونه‏هايى از احكام اسلام

احكام مالى

مالياتهايى كه اسلام مقرر داشته و طرح بودجه‏اى كه ريخته نشان مى‏دهد نه تنها براى سد رمق فقرا و سادات فقير نيست; بلكه براى تشكيل حكومت و تامين مخارج ضرورى يك دولت‏بزرگ است: مثلا خمس يكى از درآمدهاى هنگفتى است كه به بيت‏المال مى‏ريزد و يكى از اقلام بودجه را تشكيل مى‏دهد . طبق مذهب ما، از تمام منافع كشاورزى، تجارت، منابع زيرزمينى و روى زمينى و به طور كلى از كليه منافع و عوايد، به طرز عادلانه‏اى [خمس و زكوة] گرفته مى‏شود . هرگاه خمس و زكوة درآمد كشورهاى اسلامى، يا تمام دنيا را - اگر تحت نظام اسلام درآيد - حساب كنيم، معلوم مى‏شود منظور از وضع چنين مالياتهايى فقط رفع احتياج سيد و روحانى نيست; بلكه منظور رفع نياز مالى تشكيلات بزرگ حكومتى است .

احكام دفاع ملى

از طرف ديگر، احكامى كه راجع به حفظ نظام اسلام و دفاع از تماميت اراضى و استقلال امت اسلام است‏بر لزوم تشكيل حكومت دلالت دارد مثلا اين حكم: واعدوا لهم ما استطعتم من قوة من رباط الخيل . 2 كه امر به تهيه و تدارك هرچه بيشتر نيروى مسلح و دفاعى به طور كلى است; و امر به آماده باش و مراقبت هميشگى در دوره صلح و آرامش . هرگاه مسلمانان به اين حكم عمل كرده و با تشكيل حكومت اسلامى به تداركات وسيع پرداخته، به حال آماده‏باش كامل جنگى مى‏بودند، مشتى يهودى جرات نمى‏كردند سرزمينهاى ما را اشغال كنند مسجد اقصاى ما را خراب كنند و آتش بزنند و مردم نتوانند به اقدام فورى برخيزند . تمام اينها نتيجه اين است كه مسلمانان به اجراى احكام و حكم خدا برنخاسته و تشكيل حكومت صالح و لايق نداده‏اند اگر حكومت كنندگان كشورهاى اسلامى نماينده مردم با ايمان و مجرى احكام اسلام مى‏بودند و اختلافات جزئى را كنار مى‏گذاشتند و متحد مى‏شدند، مشتى يهودى بدبخت كه عمال آمريكا و انگليس هستند نمى‏توانستند اين كارها را بكنند .

احكام احقاق حقوق و احكام جزائى

بسيارى از احكام، از قبيل ديات كه بايد گرفته شود و به صاحبانش داده شود، يا حدود و قصاصى كه بايد با نظر حاكم اسلامى اجرا شود، بدون برقرارى يك تشكيلات حكومتى تحقق نمى‏يابد . همه اين قوانين مربوط به سازمان دولت است; و جز قدرت حكومتى از عهده انجام اين امور برنمى‏آيد .

طرز حكومت اسلامى

اختلاف آن با طرز ساير حكومتها

حكومت اسلامى هيچ يك از انواع حكومتهاى موجود نيست . استبدادى‏3 نيست، كه روش دولت مستبد و خود راى باشد; مال و جان مردم را به بازى بگيرد و در آن به دلخواه دخل و تصرف كند; هركس را اراده‏اش تعلق گرفت‏بكشد، و هركس را خواست انعام كند، به هر كه خواست تيول بدهد و املاك و اموال ملت را به اين و آن ببخشد رسول اكرم (ص) و حضرت اميرالمومنين (ع) و ساير خلفا همچنين اختياراتى نداشتند . حكومت اسلامى نه استبدادى است و نه مطلقه‏4 بلكه مشروطه است . البته نه مشروطه‏5 به معناى متعارف فعلى آن تصويب قوانين تابع آرا اشخاص و اكثريت‏باشد .

مشروطه از اين جهت كه حكومت كنندگان در اجرا و اداره مقيد به يك مجموعه شرط هستند كه در قرآن كريم و سنت رسول اكرم (ص) معين شده است . مجموعه شرط همان احكام و قوانين اسلام است كه بايد رعايت و اجرا شود . از اين جهت‏حكومت اسلامى حكومت قانون الهى بر مردم است .

شرايط زمامدار

شرايطى كه براى زمامدار ضرورى است، مستقيما ناشى از طبيعت‏حكومت اسلامى است . پس از شرايط عامه، از قبيل عقل و تدبير، دو شرط اساسى وجود دارد كه عبارتنداز: 1 . علم به قانون 2 . عدالت

چنانكه پس از رسول اكرم (ص) وقتى در آن كسى كه بايد عهده‏دار خلافت‏شود اختلاف پيدا كرد، باز در اينكه مسوول امر لافت‏بايد فاضل باشد هيچ گونه اختلاف نظرى ميان مسلمانان بروز نكرد، اختلاف فقط در موضوع بود چون حكومت اسلام حكومت قانون است، براى زمامدار علم به قوانين لازم مى‏باشد . چنانكه در روايت آمده است . نه فقط براى زمامدار، بلكه براى همه افراد، هر شغل يا وظيفه يا مقامى داشته باشد، چنين علمى ضرورت دارد . منتهى حاكم بايد افضليت علمى داشته باشد6 اشكالاتى هم كه علماى شيعه بر ديگران نموده‏اند در همين بوده كه فلان حكم را از خليفه پرسيدند نتوانست جواب بگويد، پس لايق خلافت و امامت نيست . فلان كار را برخلاف احكام اسلام انجام داد پس لايق خلافت نيست‏7 و قانوندانى و عدالت از نظر مسلمانان شرط و ركن اساسى است .

ولايت فقيه

اگر فرد لايقى كه داراى اين دو خصلت است‏به پا خاست و حكومت تشكيل داد، همان ولايتى را كه حضرت رسول (ص) در امر اداره جامعه داشت دارا مى‏باشد; و بر همه مردم لازم است كه از او اطاعت كنند . اين توهم كه اختيارات حكومتى رسول اكرم (ص) بيشتر از حضرت امير (ع) بود، يا اختيارات حكومتى حضرت امير (ع) بيش از فقيه است، باطل و غلط است . البته فضايل حضرت رسول (ص) بيش از همه است; و بعد از ايشان فضايل حضرت امير (ع) از همه بيشتر است; لكن زيادى فضايل معنوى اختيارات حكومتى را افزايش نمى‏دهد همان اختيارات و ولايتى كه حضرت رسول و ديگر ائمه - صلوات الله عليهم - در تدارك و بسيج‏سپاه، تعيين ولات و استانداران، گرفتن ماليات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند، خداوند همان اختيارات را براى حكومت فعلى قرار داده است، منتهى شخصى معين نيست، و بر روى عنوان عالم عادل است .

ولايت اعتبارى

وقى مى‏گوييم ولايتى را كه رسول اكرم (ص) و ائمه (ع) داشتند، بعد از غيبت فقيه عادل دارد، براى هيچ كس اين توهم نبايد پيدا شود كه مقام فقهايمان مقام ائمه (ع) و رسول اكرم (ص) است; زيرا اينجا صحبت از مقام نيست; البته صحبت از وظيفه است . ولايت يعنى حكومت و اداره كشور و اجراى قوانين شرع مقدس و يك وظيفه سنگين و مهم است; نه اينكه براى كسى شان و مقام غير عادى به وجود بياورد و او را از حد انسان عادى بالاتر ببرد . به عبارت ديگر ولايت مورد بحث، يعنى حكومت و اجرا و اداره، برخلاف تصورى كه خيلى از افراد دارند، امتياز نيست‏بلكه وظيفه‏اى خطير است .

ولايت تكوينى

لازمه اثبات ولايت و حكومت‏براى امام (ع) اين نيست كه مقام معنوى نداشته باشد براى امام مقامات معنوى هم هست كه جدا از وظيفه حكومت است . و آن، مقام خلافت كلى الهى است كه گاهى در شان ائمه - عليهم‏السلام - از آن ياد شده است . خلافتى است تكوينى كه به موجب آن جميع ذرات در برابر ولى امر خاضع‏اند . از ضروريات مذهب ماست كه كسى به مقامات معنوى و ائمه (ع) نمى‏رسد، حتى ملك مقرب و نبى مرسل . اصولا رسول اكرم (ص) و ائمه - طبق رواياتى كه داريم - قبل از اين عالم، انوارى بوده‏اند در ظل عرش; و در انعقاد نطفه و طينت از بقيه مردم امتياز داشته‏اند8 و مقامات بسيارى دارند چنانكه در رواياتمعراج جبرئيل عرض مى‏كند: لودنوت انملة، لاحترقت 9: هرگاه كمى نزديكتر مى‏شدم، سوخته بودم . اين جز اصول مذهب ماست كه ائمه (ع) چنين مقاماتى دارند، قبل از آنكه موضوع حكومت در ميان باشد .

ولايت فقيه به استناد خبر

جانشينان رسول اكرم (ص)، فقهاى عادل‏اند .

قال اميرالمومنين (ع)، قال رسول الله (ص): اللهم ارحم خلفائى (ثلاث مرات) قيل: يا رسول لله و من خلفائك؟ قال الذين ياتون من بعدى، ما يرودن حديثى و سنتى فيعلمونها الناس من بعدى . 10اميرالمومنين (ع) مى‏فرمايد: كه رسول الله (ص) فرمود خدايا، جانشينان مرا رحمت كن . و اين سخن را سه بار تكرار فرمود، پرسيده شد كه اى پيغمبر خدا، جانشينانت چه كسانى هستند! فرمود: كسانى كه بعد از من مى‏آيند، حديث و سنت مرا نقل مى‏كنند و آنرا پس از من به مردم مى‏آموزند .

دادرسى با فقيه عادل است

از روايت‏برمى‏آيد كه تصدى منصب قضا با پيامبر اكرم (ص) يا وصى اوست . در اينكه فقهاى عادل به حسب تعيين ائمه (ع) منصب قضا (دادرسى) را دارا هستند و منصب قضا از مناصب فقهاى عادل است، اختلافى نيست . برخلاف مساله ولايت11 كه بعضى مانند مرحوم نراقى‏12، و از متاخرين مرحوم نائينى‏13، تمام مناصب و شئون اعتبارى امام را براى فقيه ثابت مى‏دانند 14و بعضى نمى‏دانند، اما اينكه مذهب قضاوت متعلق به فقهاى عادل است، محل اشكال نيست و تقريبا از واضحات است . نظر به اينكه فقها مقام نبوت را دارا نمى‏باشند و شكى نيست كه شقىهم نيستند، بالضروره بايد بگوييم كه اوصيا يعنى جانشينان رسول اكرم (ص) مى‏باشند . منتهى از آنجا كه غالبا وصى نبى را عبارت از وصى دست اول و بلافصل گرفته‏اند، لذا به اين‏گونه روايات اصلا تمسك نشده است . لكن حقيقت اين است كه دايره مفهوم وصى نبى توسعه دارد و فقها را هم شامل مى‏شود البته وصى بلافصل اميرالمومنين (ع) است، و بعد از او ائمه (ع) مى‏باشند و امور مردم به آنان محول شده است . تصور نشود كه منصب حكومت‏يا قضا براى حضرات ائمه (ع) شانى بوده است . زمامدارى فقط از جهت اين بوده است كه حكومت عدل را بتوانند برپا كنند و عدالت اجتماعى را بين مردم تطبيق و تعميق دهند . لكن مقامات روحانى ائمه (ع) كه فوق ادراك بر است، به نصب و جعل مربوط نيست و چنانچه رسول اكرم (ص)، حضرت امير (ع) را وصى هم قرار نمى‏داد، مقامات معنوى آن حضرت محفوظ بود و اين مقام حكومت و منصب نيست كه به انسان شان و منزلت معنوى مى‏دهد بلكه مقام معنوى، آنان را شايسته مى‏سازد .

حكم سياسى اسلام

اين حكم سياسى اسلام است، كه سبب مى‏شود مسلمانان از مراجعه به قدرتهاى ناروا و قضاتى كه دست نشانده آنها هستند خوددارى كنند، تا دستگاههاى دولتى جائر و غير اسلام بسته شود و اين تشكيلات عريض و طويل دادگسترى، كه جز زحمت فراوان براى مردم كارى صورت نمى‏دهند برچيده گردد; و راه را به سوى ائمه هدى (ع) و كسانى كه از طرف آنان حق حكومت و قضاوت دارند باز شود; مقصد اصلى اين بوده كه نگذارند سلاطين و قضاتى كه از عمال آنها هستند مرجع امور باشند و مردم دنبال آنها بروند . به ملت اسلام اعلام كرده‏اند كه اينها مرجع نيستند و خداوند امر فرموده كه مردم بايد به سلاطين و حكام جور كافر شوند (و عصيان بورزند) و رجوع به آنها با كفر ورزيدن به آنها منافات دارد شما اگر كافر به آنان باشيد و آنان را نالايق و ظالم بدانيد، نبايد به آنها رجوع كنيد .

برنامه مبارزه براى تشكيل حكومت اسلامى

ما موظفيم براى تشكيل حكومت اسلامى جديت كنيم، اولين فعاليت ما را در اين راه تبليغات تشكيل مى‏دهد بايستى از راه تبليغات پيش بيايم . در همه عالم و هميشه همين طور بوده است، چند نفر با هم مى‏نشستند فكر مى‏كردند تصميم مى‏گرفتند و به دنبال آن تبليغات مى‏كردند: كم كم بر نفرات همفكر اضافه مى‏شد; سرانجام به صورت نيرويى در يك حكومت‏بزرگ نفوذ كرده يا با آن جنگيده، آن را ساقط مى‏گرداندند . محمدعلى ميرزايى‏15 را از بين مى‏بردند و حكومت مشروطه تشكيل مى‏دادند هميشه از اول قشون و قدرتى در كار نبوده است; و فقط از راه تبليغات پيش مى‏رفته‏اند . قلدريها و زورگوييها را محكوم مى‏كردند; ملت را آگاه مى‏ساختند و به مردم مى‏فهماندند كه اين قلدريها غلط است . كم‏كم دامنه تبليغات توسعه مى‏يافت . و همه گروههاى جامعه را فرا مى‏گرفت; مردم بيدار و فعال مى‏شدند، و به نتيجه مى‏رسيدند . شما الان نه كشورى داريد و نه لشكرى (قبل از پيروزى انقلاب) ; ولى تبليغات براى شما امكان دارد و دشمن نتوانسته همه وسايل تبليغاتى را از شما بگيرد . البته مسائل عبادى را بايد ياد بدهيد اما مهم مسائل سياسى اسلام است مسائل حقوقى و اقتصادى اسلام است . اينها محور كار بوده و بايد باشد . ما موظفيم ابهامى را كه نسبت‏به اسلام بوجود آورده‏اند برطرف سازيم . تا اين ابهام را از اذهان بزداييم، هيچ كارى نمى‏توانيم انجام بدهيم .

اجتماعات در خدمت تبليغات و تعليمات

بسيارى از احكام عبادى اسلام منشا خدمات اجتماعى و سياسى است . عبادتهاى اسلامى اصولا توام با سياست و تدبير جامعه است . مثلا نماز جماعت و اجتماع جمعه در عين معنويت و آثار اخلاقى و اعتقادى، حائز آثار سياسى است . اسلام اين‏گونه اجتماعات را فراهم كرده تا از آنها استفاده دينى بشود; عواطف برادرى و همكارى افراد تقويت‏شود; رشد فكرى بيشتر پيدا كنند; براى مشكلات سياسى و اجتماعى خود راه‏حلهايى بيابند و به دنبال آن به جهاد و كوشش دسته جمعى بپردازند در كشورهاى غير اسلامى و يا حكومتهاى غير اسلامى . در كشورهاى اسلامى هرگاه بخواهند چنين اجتماعاتى فراهم آورند مجبورند ميليونها از بودجه و ثروت مملكت را صرف كنند . تازه اجتماعات آنها بى‏صفا و ظاهرى و عارى از آثار خير است . اسلام ترتيباتى داده كه هركس خودش آرزو مى‏كند به حج‏برود، و راه افتاده به حج‏برود . خودش با اشتياق به نماز جماعت مى‏رود بايد از اين اجتماعات به منظور تبليغات و تعليمات دينى و توسعه نهضت اعتقادى و سياسى اسلام استفاده كنيم و بعضى به اين فكرها نيستند، و بيش از اينكه ولا الضالين را خوب ادا كنند فكرى ندارند حج كه مى‏روند به جاى اين كه با برادران مسلمان خود تفاهم كنند، عقايد و احكام اسلام را نشر دهند و براى مصايب و مشكلات عمومى مسلمانان چاره‏اى بينديشند، و مثلا براى آزاد كردن فلسطين كه وطن اسلام است اشتراك مساعى كنند، به اختلافات دامن مى‏زنند! در حاليكه مسلمين صدر اسلام با اجتماع حج و با جماعت جمعه كارهاى مهم انجام مى‏دادند .

اصلاح مقدس نماها

اين گونه افكار ابلهانه، كه در ذهن بعضى وجود دارد به استعمارگران و دولتهاى جائر كمك مى‏كند كه وضع كشورهاى اسلامى را به همين صورت نگهدارند; و از نهضت اسلامى جلوگيرى كنند و اينها افكار جماعتى است كه به مقدسين معروف‏اند; در حقيقت مقدس‏نما هستند نه مقدس . بايد افكار آنها را اصلاح كنيم، و تكليف خود را باآنها معلوم سازيم; چون اينها مانع اصلاحات و نهضت ما هستند و دست ما را بسته‏اند . امروز جامعه مسلمين طورى شده كه مقدسين ساختگى جلو نفوذ اسلام و مسلمين را مى‏گيرند و به اسم اسلام صدمه مى‏زنند . ريشه اين جماعات كه در جامعه وجود دارد در حوزه‏هاى روحانيت است .

حكومتهاى جائر را براندازيم

براندازى طاغوت يعنى قدرتهاى سياسى ناروايى كه در سراسر وطن اسلامى برقرار است، وظيفه همه ماست . دستگاههاى دولتى جائر و ضد مردم بايد جاى خود را به موسسات خدمات عمومى بدهد! و طبق قانون اسلام اداره شود; و به تدريج‏حكومت اسلامى مستقر گردد، خداوند متعال در قرآن اطاعت از طاغوت و قدرتهاى ناروا را نهى فرموده است; ائمه (ع) نه تنها فقط خود با دستگاههاى ظالم و دولتهاى جائر و در بارهاى فاسد مبارزه كرده‏اند، بلكه مسلمانان را به جهاد برضد آنها دعوت كرده‏اند . مسلمانان هنگامى مى‏توانند در امنيت و آسايش به سر برده و ايمان و اخلاقشان را حفظ كنند كه در پناه حكومت عدل و قانون قرار گيرند . اكنون وظيفه ماست كه طرح حكومت اسلامى را به اجرا درآورده و پياده كنيم .

1 . براى نمونه به آيات: 52 سوره ابراهيم، 12 سوره يونس، 49 سوره حج، 40 سوره احزاب و 70 سوره يس

2 . هر آنچه كه از نيروى سلاح انسان آماده مى‏توانيد فراهم سازيد - انفال/60

3 . استبداد حكومتى است كه مردم در آن نماينده يا حق راى نداشته و از هر سهمى در اداره امور كشور محروم مى‏باشند نامحدود بودن قدرت فرمانروا از لحاظ قانونى و وجود دستگاه متمركزى كه هر نوع مخالفتى را سركوب مى‏كند، از مشخصات اين نظام است .

4 . پادشاهى

5 . مشروطيت نوع رژيم حكومتى است كه در آن قدرت حكومتى ناشى از مردم شناخته مى‏شود و به اصول معين و قابل اجرايى محدود مى‏گردد . قانون اساسى، بالاترين مرجع و سند عاليه كشورى مى‏باشد كه در آن حقوق اصلى و اساسى كليه افراد و گروهها محترم شناخته شده‏اند . حكومت مشروطه به دو شكل اصلى سلطنتى و جمهورى وجود دارد . اختيارات رئيس جمهور نسبت‏به شاه در نظام مشروطه كمترا ست .

6 . على (ع) مى‏فرمايد: ايها الناس، ان احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلهم بامرالله منه . (اى مردم، سزاوارترين مردمان براى خلافت، تواناترين و داناترين ايشان به دستورهاى خداوند است) نهج البلاغهخطبه 172 . ولاحتياج، ج‏1، ص‏229 .

بحارالانوار، ج‏25، ص‏116، كتاب الامامة، باب جامع فى صفات الامام

7 . كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، علامه حلى، مقصد پنجم، مساله ششم .

8 . بصائر الدرجات، ج‏1، ص‏20، باب 10، بحارالانوار، ج‏25، ص‏1 - 103 .

9 . بحارالانوار، ج‏18، ص‏382، باب اثبات المعراج و معناه و كيفيته

10 . در صاحب وسائل الشيعه اين حديث را در كتاب قضاابواب صفات قاضى باب 8، حديث 50، و نيز باب 11 حديث را به طور ارسال آورده است و از معانى الاخبار و مجالس به دو سند كه در بعض رجال با هم مشتركند، نقل مى‏كند و در عيون به سه سند مختلف كه در تمام رجال غير يكديگرند و در سه مكان دور از هم به سر مى‏برده‏اند (؟ ؟ ؟ ؟) نقل شده است . مولف .

11 . مراد از (ولايت) در اينجا حق حكومت‏يعنى ولايت‏بر اموال و جانهاست .

12 . احمد بن محمد مهدى بن ابى ذر نراقى (1245ه . ق) فقيه و معرف و رجالى و رياضتى و استاد در فنون و علوم عقلى به زهد و تقوى مشهور بود . بيشتر علوم را از محضر پدر خود ملا محمد مهدى نراقى، استفاده كرد، از آثار اوست: معراج السعادة، مفتاح الاحكام، عوايد الايام .

13 . ميرزا حسين (يا محمد حسين) بن عبدالرحيم نايينى نجفى (1273 - 1355ه . ق) فقيه، اصولى و حكيم و از مراجع بزرگ شيعه، تحصيلات خود را در نائين آغاز كرد و در اصفهان و سامرا به پايان رسانيد، بعد از اعلام مشروطيت در ايران كتاب تنزية الملة و تنبيه الامة را نگاشت كه با تقريظ آخوند خراسانى انتشار يافت . پس از فوت شيخ محمدتقى شيرازى، شاگرد و آخوند، مرجعيت عامه شيعه در انحصار مرحوم نائينى و سيد ابوالحسن اصفهانى درآمد . از آثار اوست: رساله در لباس مشكوك، رساله در احكام خلل نماز، رساله در نفى ضرر، حواشى بر عروة الوثقى .

14 . عوايد الايام ص‏187 - 188 منيه الطالب فى حاشيه المكاسب، ج‏2، ص‏325 - 327

15 . محمدعليشاه (1289 - 1343ه . ق/1304ه . ش) وى فرزند ارشد مظفرالدين شاه قاجار و تاج الملوك دختر بزرگ ميرزا تقى خان اميركبير بود و در زمان وى مجلس را به توپ بستند و جمعى از نمايندگان آن را كشتند و عده‏اى از آنها را تبعيد يا زندانى كردند، يك سال پس از اين ماجرا، وى از سلطنت‏خلع گرديد و 16 سال در بلاد مختلف گذراند و سر انجام در ايتاليا درگذشت .