امام علی (ع)

نسخه متنی -صفحه : 119/ 14
نمايش فراداده

حالات هرمزان

اهوازدرزمان خلافت "عمربن الخطاب "مركزهفتادشهروقصبه هاي آباد بود،وپادشاهي آن حدودرا"هرمزان "برعهده داشت .

ودرآن زمان حكومت بصره دراختيار"ابوموسي اشعري "بود،هرمزان لشگري فراهم آوردوبه بلادبصره تاخت ،ومردم آنجارابه خاك وخون كشيده ،غارت كرد .

چون اين خبربه عمررسيد،به ابوموسي دستورداد .

تادربرابرهرمزان پايداري كند،وبه "سعدوقاص "كه حاكم كوفه بود،فرمان فرستاد .

تابه كمك لشكربصره برخيزد .

پس مدتي طرفين باهم در كارزاربودند،تاآن كه سرانجام توانست ابوموسي ،هرمزان رادرقلعه ي سلاسل محصورنمايد .

هرمزان چون خودرادرچنين وضعي ديد،ازابوموسي درخواست كرد .

تا وي راباتفاق خانواده ،واعضاي سلطنتيش ،به نزدعمربفرستد .

ابوموسي قبول كرد ،وآنهارابه همراهي "مالك بن انس ،ازحنف بن قيس "به مدينه روانه نمود .

همين كه به نزديكي مدينه رسيدند،هرمزان گفت:اكنون كه مي خواهيدمن راكه پادشاه ايرانيم ،پيش خليفه حاضركنيد،پس بگذرايد،تالباسهاي سلطنتي خودم را به تن كنم ،وبعدامراببريد .

ايشان اجازه اش دادند .

نذاهرمزان لباسهاي زرينش راپوشيد،وتاج برسرگذاشت ،وكمربندموضع به جواهرات برميان بست ،و اهل وعيال خودرانيزدستورداد .

تابه زينت ها،خودشان راآراسته كنند .

آن گاه بدين گونه واردشهرشدند .

مردم مسلمان كه همواره بالباسهاي ساده مي زيستند، باحالت تعجب بديشان مي نگريستند .

خليفه ي مسلمين عمر،هم درآن موقع كفشهاي خود رابه زيرسرنهاده ،درگوشه اي ازمسجدبه خواب رفته بود!هرمزان كه گمان مي كرد،خليفه ي مسلمين داراي تشكيلات بسيارمهمي است ،چون وضع اورااين چنين ديد،ازروي تعجب پرسيد .

اگراين خليفه است ،پس كومحافظين ونگهبانانش ؟! درجوابش گفتند:اونگهبان ندارد،وبه تنهائي به همه جارفت وآمدمي كند! هرمزان گفت:ازاين معلوم مي شود،كه رفتارش دربين مردم ،رفتارعادلانه است .

همين كه خليفه ازخواب بيدارشد،وهرمزان راباآن لباسهاي قيمتي مشاهده كرد، دستورداد .

تاآن لباسهاراازتنش بيرون كنند،ولباس كرباس كه لباس مسلمانان آن دوره بود،براوبپوشانند .

سپس خطاب به وي گفت:اگرامان جاني خواهي ،اسلام اختياركن .

والافرمان دهم تورابكشند .

دراين موقع هرمزان اظهار تشنگي نمود .

خليفه گفت:آب برايش بياوريد .

فورارفتند،ودرظرف چوبين ، قدري آب برايش حاضركردند .

همين كه هرمزان نگاهش به آن ظرف افتاد،گفت: من تاكنون درچنين ظرفي آب نخورده ام ،وهميشه استفاده من ازظرفهاي آب گينه و بلوربوده است .

حال اگرميخواهيدآبم دهيد،بايستي باآن گونه ظرف آب برايم بياوريدتابخورم ،والانخواهم خورد .

اميرالمؤمنين علي ع كه آن جاحضورداشتند، به خليفه فرمودند .

چنين امري براي اوزيادنيست .

بگوئيدباهمان ظرفي كه مي گويد ،آبش دهند .

لذارفتندوباظرف بلورآب برايش آوردند .

هرمزان ظرف آب را به دست گرفت ،وگفت:اي خليفه !بيم آن رادارم ،كه پيش ازنوشيدن اين آب ،مرابه قتل رساني !؟خليفه گفت:خاطرت جمع باشد،كه من باخداعهدكردم ، تااين آب رانخوري ،تورانكشم .

دراين وقت هرمزان ظرفآب رابرزمين كوقت ،وآن راشكست ،وآنهاازبين رفت !!خليفه ازاين حيلت به فكرفرورفت .

كه چه بايدبكند .

ازعلي ع چاره جوئي نمود؟آنحضرت فرمودند .

چون باخداپيمان نهاده اي ،كه قتل اوراازپس نوشيدن آن آب انجام دهي .

اكنون كه آن آب ريخته شده ،ديگرحق نداري اورابه قتل برساني ،بلكه بايدجزيه براومقرركني !هرمزان گفت:چون من پادشاه وپادشاه زاده هستم ،هرگزجزيه نمي دهم ،بلكه باميل و رغبت مسلمان مي شوم ،واينكه ازپيش اسلام اختيارنكردم ،براي اين بودكه كسي نگويد،ازترس جانش مسلمان شد!خليفه ي دوم ازاين امرشادگشت ،واورابه نزديك خودنشانيد،ومنزل خاصي برايش آماده ساخت ،وهرسال ده هزاردرهم از بيت المال برايش مقررداشت .