اوآن عبدي بوددرميان بازارپيرمردعاجزافتاده راديدميخواستم رعايتي ازاونموده باشم پول سفيدهمراه نداشتم وچنداشرفي بابنده بودنفس اماره وشيطان مانع از دادن آنهاشدبعدازچندروزاززبراي حقيرفقره اتفاق افتادكه يكصدوهشت تومان رااشرفي كرده بشخصي تعارف دادم براي مطلبي وحاصلي نبخشيد