پند

نسخه متنی -صفحه : 106/ 78
نمايش فراداده

گنج -بر-باد-رفته

اي اخوان خليفه اي بود كه صندوق جواهر پيش او نهاده بودند بر ساحل دريا ، يك يك در آب ميانداخت و ميگفت صداي قلپ قلپ آب ، مرا خوش ميايد به خوشي آن آواز ، جواهر را در دريا ميريخت آن خليفه همان انسان است .

جواهر ، ساعات عمر اوست كه در درياي نيستي ميريزد و اندك لذتي ميبرد .

/ مكاتيب قطب محيي قرن 9 10 با اندكي تغيير