چون اسكندربحدمشرق رسيد،راه گذرميان دومكوه بود وذوالقرنين باايشان نيكوئي كرد .
مردم آنجاقصه خويش بگفتندكه "ياجوج وماجوج "قومي هستندكه درزمين مافسادمي كنندوماازپس ايشان برنمي آئيم .
وگفتند ماخراج بدهيم تراتاميان ماوايشان سدي بكني كه ايشن نيزازپيش مانيايند .
ذوالقرنين گفت :خداي تعالي مملكت مشرق ومغرب بمن داده است ومراخودساختن اين سدبهتراوهمه مملكت دنياوهديه شماست .
ذوالقرنين بفرمودكه آهن بيارند وچنانكه خشت ميان دوكوه مينهادند،ميان دوكوه بگرفت وباهن ميان آن سر برآوردند .
پس بفرمودتاكوره هابساختندومي گداختندازيكسوروي وازيكسوآهن هردوسردشدوبيگديگردرشدوسخت شدوازكوه تابدان كوه استوارشدوبگرفت و"ياجوج وماجوج "ازآن سوي بماندوآن مسلمانان ازايشان برستندوذوالقرنين گفت كه اين نه بقوت من بودكه اين برحمت خداي تعالي بود .
قصص الانبياء