آورده اندكه قبل آنكه رايت دولت بني عباس ارتفاع يابد،حمزه نامي هميشه باابوجعفرمنصوررفاقت ومصاحبت مي نمودوچون سفاح به مرتبه خلافت رسيد،كارمنصوردردولت اوبالاگرفت .
اكابرچون به خدمتش مبادرت نمودند منصورازحمزه اعراض نمودبعدازمدتي حمزه مجال سخن يافت ،عتابي تقريركرد .
منصورازوي عذرخواسته ،فرمودتاچهارهزاردرم به اودادندوگفت:اين را سرمايه تجارت خودكن وديگرنزدمن ميا!وچون سفاح وفات كردومنصوربه خلافت نشست ،حمزه به مجلس اوآمد .
ابوالجعفرپرسيد .
مقررشده بودكه نزدماميايي !گفت:آمده ام تارسم تهنيت بجاي آورم .
گفت:نيكوكاري كردي .
اكنون هزار درم بگيروبرو .
حمزه گفت:به خدااگرچهارهزاردرم ،فلسي كم باشدملازمت ترك نخواهم كرد .
هرروزبه دارالخلافه آمدتامنصوربه تنگ آمدودستوردادتا چهارهزاردرم به اوبدهند .
بعدازدوسال منصورراپسري متولدشد .
حمزه نوبت ديگربه مجلس منصورآمدورسم تهنيت بجاي آورد .
منصورگفت:اي حمزه ،مرا زنان وكنيزكان بسياراست .
اگربه هرفرزندي كه ازكنيزگان متولدگرددتوبيايي وچهارهزاردرم طمع كني ،مشكل باشد .
حمزه گفت:بعدازاين نيايم !منصورگفت تاچهارهزاردرم ديگربه حمزه دادندوبااوشرطكردندكه ديگربه دارالخلافه نيايد .
سال ديگرحمزه نزدمنصوررفت !خليفه گفت:تهنيت خلافت گفتي ،مباركباد فرزندگفتي ،ديگربه چه كارآمده اي ؟!حمزه گفت:درمكه فلان مرددعايي مستجاب به من آموخته ،آمده ام تاآن رابه اميريادبدهم .
منصورگفت:اي حمزه ،من آن دعاراياددارم ودوش همه شب مي خواندم وازخداي مي خواستم كه مرااز شرمشاهده تونگاه داردوهيچ اثري برآن مترتب نشد،اكنون چهارهزاردرم ديگر بگيروقسم يادكن كه ديگرپيش من نيايي !" .