حاضر جوابی

نسخه متنی -صفحه : 66/ 22
نمايش فراداده

رفيق منصور دوانيقي

آورده اندكه قبل آنكه رايت دولت بني عباس ارتفاع يابد،حمزه نامي هميشه باابوجعفرمنصوررفاقت ومصاحبت مي نمودوچون سفاح به مرتبه خلافت رسيد،كارمنصوردردولت اوبالاگرفت .

اكابرچون به خدمتش مبادرت نمودند منصورازحمزه اعراض نمودبعدازمدتي حمزه مجال سخن يافت ،عتابي تقريركرد .

منصورازوي عذرخواسته ،فرمودتاچهارهزاردرم به اودادندوگفت:اين را سرمايه تجارت خودكن وديگرنزدمن ميا!وچون سفاح وفات كردومنصوربه خلافت نشست ،حمزه به مجلس اوآمد .

ابوالجعفرپرسيد .

مقررشده بودكه نزدماميايي !گفت:آمده ام تارسم تهنيت بجاي آورم .

گفت:نيكوكاري كردي .

اكنون هزار درم بگيروبرو .

حمزه گفت:به خدااگرچهارهزاردرم ،فلسي كم باشدملازمت ترك نخواهم كرد .

هرروزبه دارالخلافه آمدتامنصوربه تنگ آمدودستوردادتا چهارهزاردرم به اوبدهند .

بعدازدوسال منصورراپسري متولدشد .

حمزه نوبت ديگربه مجلس منصورآمدورسم تهنيت بجاي آورد .

منصورگفت:اي حمزه ،مرا زنان وكنيزكان بسياراست .

اگربه هرفرزندي كه ازكنيزگان متولدگرددتوبيايي وچهارهزاردرم طمع كني ،مشكل باشد .

حمزه گفت:بعدازاين نيايم !منصورگفت تاچهارهزاردرم ديگربه حمزه دادندوبااوشرطكردندكه ديگربه دارالخلافه نيايد .

سال ديگرحمزه نزدمنصوررفت !خليفه گفت:تهنيت خلافت گفتي ،مباركباد فرزندگفتي ،ديگربه چه كارآمده اي ؟!حمزه گفت:درمكه فلان مرددعايي مستجاب به من آموخته ،آمده ام تاآن رابه اميريادبدهم .

منصورگفت:اي حمزه ،من آن دعاراياددارم ودوش همه شب مي خواندم وازخداي مي خواستم كه مرااز شرمشاهده تونگاه داردوهيچ اثري برآن مترتب نشد،اكنون چهارهزاردرم ديگر بگيروقسم يادكن كه ديگرپيش من نيايي !" .