پيرمردي خواست پسرش راتنبيه كند،پسرازپيش اوگريخت وواردمسجدي شد،پيرمردنزديك درمسجدآمده وسر دردرون آن كرده به پسرآوازدادكه اي فلان فلان شده بيابيرون وبعدازهفتادسال پاي مرابمسجدبازمكن .