حماقت

نسخه متنی -صفحه : 151/ 95
نمايش فراداده

دام -شهوت

يك بزكوهي نر شبيه گوزن نربراي پيداكردن علف وغذاروي قله هاي كوههاازاين سوبه آن سو ميرفت بقدري چابك وتيزهوش بودكه براي نجات ازچنگال صيادازبالاي كوهها حركت ميكردوهمچون پرنده سبك بال باتيزي وهوش خاصي ازقله اي به قله ديگر ميپريدوهركسي اوراميديدباخودميگفت چنين حيوان تيزهوش وتيزپروازي هرگزطعمه صيادنميشود .

ناگهان ازبالاي قله كوه چشمش بربزكوهي ماده كه بر بالاي قله ديگرميچريدافتادمستي شهوت آنچنان چشمان اوراخيره وكوركردكه فاصله زيادبين دوكوه رافاصله اندكي تصوركردوباجهش بسيارتنديازبالاي قله كوه بلندبسوي بزكوهي ماده روانه شدولي باهمين سرعت درميان دره عميق و وحشتناك بين دوكوه سرنگون شد .

آري اوكه باچابكي وتيزهوشي ويژه اي ازچنگ صيادان كهنه كاروتكاوربسادگي ميگريخت براثرمستي وغفلت آنچنان سردرگم شد كه دام اژدهاي نفس اماره اورابه دره هولناكي واژگون كردواين دام بقدري نيرومنداست كه حتي رستم پهلوان رادرهم ميشكندپس قهرمان كسي است كه اسير اين دام نگرددچنانكه مولانادرمثنوي درپايان قصه گويد

باشداغلب صيداين بز اين چنين

ورنه چالاكيست چست وخصم بين "رستم ارچه باسروسبلت بود

دام پاگيرش يقين شهوت بود