دیوانگی و جنون

نسخه متنی -صفحه : 14/ 11
نمايش فراداده

ديوانه دانا

گويند .

ديوانه اي بردشت مي گذشت ،دشتي پرازاسب وگاووگوسفندديد .

پرسيد .

اينهاازكيست ؟گفتند: ازآن عميدنيشابور .

چون به شهرآمدسرايي مجلل ديد .

پرسيد .

اين سراي ازآن كيست ؟گفتند:ازآن عميدنيشابور .

وچون پرسيدكه اين غلامان ازآن چه كس اندو درپاسخ به اوگفتندازآن عميدنيشابور،دستارپاره خويش رابه هواپرتاب كردوگفت:"خداياتوكه همه چيزبه عميدداده اي اين نيزبه اوده .