پرنس ميرزاملكم خان ناظم الدوله پايه گذارفراماسونري درايران مردي شيادبودكه پيوسته سعي مي كردبابلوف ودروغ ونيرنگ خودرابزرگترازآنچه هست نشان دهد .
خان ملك ساسان درخاطرات خود دركتاب "سياستگران دوره قاجار"مي نويسد .
"درسال پكه من درپاريس بودم ملكم خان هم ازايتاليابه آنجاآمده بود .
روزي بايكي ازمحترمين ايران صحبت ازملكم خان به ميان آمد .
من اظهاراشتياق به ملاقاتش كردم .
آن شخص گفت:بامن دوست است ،فردابه ملاقاتش مي رويم .
منزل ملكم خان درمهمانخانه بزرگي نزديك قصراليزه بودكه چهارطرفش راخيابانهايي چنداحاطه داشت .
ازسرسراي مهمانخانه به والاحضرت پرنس تلفن كرده پس ازكسب اجازه به اتفاق رفيق راهنماوارد اتاقش شديم .
ملكم خان كلاه برسروعصابه دست گفت:ببخشيدبراي فضوليهاي اين پسره !جلسه اي درقصراليزه باحضوررئيس جمهوري فرانسه منعقداست .
مراهم براي استشاره دعوت كرده اند .
الان مجبورابايدبه آنجابروم .
ازشماخيلي معذرت مي خواهم .
خواهش دارم وقت ديگرتشريف بياوريد .
البته مقصودملكم خان ازپسره ويلهلم دوم امپراتورآلمان بود .
خلاصه به اتفاق پايين آمديم .
ملكم خان باما خداحافظي كردودرشكه نشست .
رفيق من كه اوراخوب مي شناخت ومي دانست كه تمام كارهايش حقه بازي وبلوف است براي اينكه اوراكاملابه من بشناساندپيشنهاد كردهمانجابمانيم .
پس به دكان سيگارفروشي روبروي مهمانخانه رفتيم ومتوجه در مهمانخانه شديم .
بعدازچنددقيقه ملكم خان راديديم كه باهمان درشكه ،پس از چرخيدن دورساختمان ،جلوي درمهمانخانه پياده شد!