سخن

نسخه متنی -صفحه : 74/ 16
نمايش فراداده

نديم چاپلوس

سلطان محمودرادرحالت گرسنگي بادنجان بوراني پيش آوردند .

خوشش آمد .

گفت:بادنجان طعامي است خوش .

نديمي درمدح بادنجان فصلي پرداخت .

چون سلطان سيرشدگفت:بادنجان سخت مضرچيزي است .

نديم بازدر مضرت بادنجان مبالغتي تمام كرد .

سلطان گفت:اي مردك !نه اين زمان مدحش مي گفتي يعني تونبودي كه لحظات ي پيش مدح بادنجان رامي گفتي ؟نديم گفت:من نديم توام نه نديم بادنجان .

مراچيزي مي بايدگفت كه تراخوش آيدنه بادنجان را .