شنيدم كه وقتي سحرگاه عيد،
زگرمابه آمدبرون "بايزيد""يكي طشت خاكستري بي خبر،
فرورختندازسرايي به سر"همي گفت ،شوليده دستاروموي
كف دست شكرانه مالان به روي "كه اي نفس ،من درخورآتشم ،
به خاكستري روي درهم كشم ؟!" بزرگان نكردنددرخودنگاه
خداي بيني ازخويشتن بين مخواه "بزرگي به ناموس وگفتارنيست
بلندي به دعوي وپندارنيست "زمغروردنياره دين مجوي
خدابيني ازخويشتن بين مجوي