يكي ازشبهاكه پيامبراكرم ص در اطاق همسرش ام السلمه اسرتاحت كرده بود،وي ازخواب بيدارشده آن حضرت را نيافت ،فكركردشايدآن بزرگوارنزديكي ديگرازهمسرانش رفته است لذابه تعقيب آن بزرگوارازاطاقش بيرون آمداماديدرسول گرامي اسلام ص درگوشه اي از خانه ايستاده دستهاي خودرابلندكرده اشك مي ريزدوباخدايش چنين رازونيازي مي كند:خداياآنچه راازاعمال صالحه وصفات پسنديده به من عنايت كرده اي باز نگير .
خدايامراموردشماتت دشمنان وحسودان قرارمده .
خدايامرابه بديهايي كه ازآنهانجات داده اي بازنگردان .
خدايامرايك چشم برهم زدن هرگزبه خودم وامگذار .
ام السلمه كه ازگريه ورازونيازآن حضرت سخت منقلب وگريان شده بودبه اطاقش بازگشت وقتي آن بزرگواربه جاي خويش آمدعلت گريان بودن ام السلمه راپرسيد:وي عرضه داشت :پدرومادرم فداي توبادچراگريان نباشم در صورتي كه مي نگرم كه درپيشگاه خداوندداراي چنان مقامي مي باشي وخداوندگناهان گذشته وآينده ات رابخشيده است بازازاومي خواهي كه گرفتارملامت دشمنان و حسودان نگردي وبه بدي كه ازآن خلاص شده اي بازگردانيده نشوي ،واعمال صالحه ازتوگرفته نشودويك چشم برهم زدن به خودواگذارنگردي .
پيامبرص فرمود: اي ام السلمه چگونه من ازلغزش درامان باشم درصورتي كه خداوندچشم برهم زدني حضرت يونس بن متي رابه خودش واگذاشت وگرفتارشدبه آنچه گرفتارگشت .
/ بحارجلد16،صفحه 217 .