بسيارند پژوهشگران، نويسندگان، اديبان، شاعران، سخنوران و هنرمندانى كه خاموش و گمنام اما عاشق و دلباخته عمر خود را وقف برافروختن چراغ انتظار در شبستان غيبت نمودهاند . اگر چه اين گروه در نزد مولا و صاحبشانشناخته شدهاند، اما حيف است كه جامعه مهدوى ما كسانى را كه سالها به عشق امام مهدى (ع) قلم زدهاند و يا اثرى را خلق نمودهاند نشناسد . از اينرو تصميم گرفتم كه از اين پس در هر شماره موعود گفتوگويى داشته باشيم با يكى از اين عزيزان . اميد كه مقبول حضرتش واقع شود .
در اين شماره با فقيه عاليقدر حضرت آيةاللهالعظمى حاج شيخ لطفالله صافى گلپايگانى - كه به حق از شيفتگان و ارادتمندان حضرت بقيةاللهالاعظم، ارواحناله الفداء، و از نويسندگان پرتلاش عرصه مهدويت و انتظار هستند - به گفتوگو نشستهايم .
پيش از پرداختن به متن اين گفتوگو لازم است كه اشاره مختصرى به زندگى و آثار اين فقيه وارسته داشته باشيم .
ايشان در 19 جمادىالاول 1337ق . در گلپايگان ديده به جهان گشودند . پدر بزرگوارشان حضرت آيةالله مرحوم آخوند ملامحمد جواد صافى از علماى بزرگ و از اخيار و اوتاد زمان خود و صاحب تاليفات ارزشمندىدرفقه، اصول، كلام، اخلاق و شرع و تفسير احاديثبودند . مادر ارجمند ايشان نيز بانويى فاضل و شاعر و شيفته اهل بيت عصمت و طهارت (ع) بودند .
اين فقيه عاليقدر تحصيلات خود را در رشتههاى ادبيات، كلام، تفسير، حديث، فقه و اصول در گلپايگان ابتدا در خدمت عالم جليلالقدر، آخوند ملا ابوالقاسم مشهور به «قطب» و سپس در محضر پدر ارجمندشان ادامه دادند و از سال 1360ق . به شهر مقدس قم مهاجرت و با حضور در مجالس درس و بحث اساتيد بزرگ حوزه و مطالعه و تدريس و تحقيق به تكميل تحصيلات و تحقيقات علمى خويش پرداختند . مدتى نيز به نجف اشرف مشرف و در جوار حرم مطهر باب مدينه علم، على (ع) از محضر چند تن از مراجع و اساتيد عاليقدر استفاده نمودند .
مهمترين اساتيد ايشان در قم و نجف اشرف عبارت بودند از: حضرات آيات مراجع بزرگوار تقليد آقايان حاج سيد محمدتقى خوانسارى، سيد محمد حجت كوه كمرى، حاج سيد صدرالدين صدرعاملى، حاج سيد محمد حسين بروجردى، حاج سيد محمدرضا گلپايگانى، شيخ محمد كاظم شيرازى، سيدجمالالدين گلپايگانى و شيخ محمد على كاظمى، قدساللهاسرارهم .
ايشان تاليفات فراوانى در زمينه فقه، اصول، كلام، تفسير، اخلاق، حديث، تاريخ اسلام و . . . دارند و ديوان اشعارى نيز از ايشان منتشر شده است . اما آنچه بيش از همه در ميان آثار ايشان قابل توجه است كتابها و رسالههاى متعددى است كه با هدف تبيين و تفسير فرهنگ مهدويت و انتظار و پاسخ به شبهات در اين زمينه نگاشته شدهاند . در حقيقت اين آثار ترجمان عشق و ارادت خالصانه اين فقيه وارسته به امام و مقتداى خويش حضرت ولىعصر، ارواحنالهالفداء، است .
مهمترين آثارى كه در اين زمينه از ايشان منتشر شدهاند عبارتند از: منتخبالاثر فىالامام الثانى عشر (ع)، امامت و مهدويت (2ج) ، العقيدة لالمهدوية، نويد امن و امامان، اصالت مهدويت، انتظار عامل مقاومت و حركت، فروغ ولايت در دعاى ندبه، وابستگى جهان به امام زمان، معرفتحجتخدا (شرح دعاى اللهم عرفنى نفسك) و .
در نوشتهها و آثار شما توجه به موضوع امام عصر (ع) زياد به چشم مىخورد، لطفا بفرماييد از چه زمانى اين موضوع نظر شما را به خود جلب كرد؟
بسماللهالرحمنالرحيم، الحمدلله ربالعالمين و صلىالله على محمد و آله الطاهرين، پاسخ سؤال شما را با اين شعر آغاز مىكنم:
در خانواده ما به موضوع مهدويتبسيار توجه مىشد و اين موضوع هميشه در خانواده ما مطرح بود . از وقتى كه خود را شناختم با نام مبارك امام زمان (ع) و مطالبى درباره حالات و معرفت آن حضرت آشنا شدم و هميشه با آن مانوس بودم . پدر بزرگوارم كه از فقهاى عاليقدر عصر خود بودند علائق خاصى به آن حضرت داشتند كه مىتوان گفت زندگىشان با ياد حضرت بود . ايشان حدود چند هزار بيتشعر در مدح امام مهدى (ع) و اظهار شوقبه زيارت آن حضرت سرودهاند . مرحوم پدرم همه ساله مجلس جشن نيمه شعبان را در گلپايگان برگزار مىكردند . از سوى ديگر مادرم كه خود بانويى فاضله بود در ولايت ائمه (ع) و مخصوصا حضرت صاحبالامر (ع) اهتمام تمام داشت و به كتاب نجمالثاقب ميرزاى نورى كه دربردارنده حكاياتى از تشرفات به پيشگاه امام عصر (ع) بود علاقهمند بود و به همين دليل از همان اول طفوليتحكايات صدگانه آن را بارها خوانده بودم . جهت ديگرى كه از همان زمان نوجوانى موجب آشنايى بيشتر حقير با مسائل مهدويتشد حضور يك نفر مبلغ بهايى در شهر گلپايگان بود كه شرح حضور او و فعاليتهاى مخرب او در دوره رضاخانى مفصل است و شايد يك كتاب شود . مرحوم پدرم حسب وظيفهاى كه علما در حفظ عقايد مردم دارند و به مصداق اين حديثشريف امام هادى (ع) كه مىفرمايند: «لولا من يبيق بعد غيبة فائمكم (ع)، من العلماء الداعين اليه والدالين عليه والذابين عن دينه بحججالله . . . لما بقى احد الا ارتد عن دينالله . . .» در مقام دفع اضلال او برآمدند و با مجاهدات طاقت فرساى خود بسيارى از مردم را از ارتداد نجات دادند و شر او را برطرف ساختند . اين جريان موجب شد كه اينجانب نيز كتابهايى را كه در رد بهاييت نوشته شده بودند; همچون مجلدات كشفالحيل آيتى، فلسفه نيكو، ايقاظ و . . . ; همچنين كتابهايى را كه مرحوم پدرم در زمينه موضوع مهدويت و بررسى آيات و روايات مربوط به اين موضوع نوشته بودند، مطالعه كنم و از اين طريق اطلاعات زيادى نصيبم شد كه در اينجا مجال شرح آن نيست .
مرحوم پدرم علاوه بر اينكه در كتابهاى خود; از جمله نفايس العرفان مشروحا به موضوع مهدويت و اثبات امامتحضرت ولىعصر (ع) و رد فرق ضاله و متمهديان پرداختهاند . منظومهاى نيز با عنوان اشعارى شيوا در رد باب و بها سرودهاند كه در آن با بيانى شافى و كافى و به گونهاى علمى مطالب و استدلالات واهى و بىاساس بهايىها را پاسخ دادهاند . حقير هم بر اين منظومه ذيل و شرحى نوشتهام كه به همراه آن به چاپ رسيده است .
حاصل اينكه اين افتخار خاكسارى و چاكرى حقير در آستان ملازمان آن حضرت - ارواح العالمين له الفداء - در طول زندگانى مستمر بوده است .
اين حقير در كودكى بيانههايى را كه پدرم به مناسبت نيمه شعبان مىنوشتند حفظ مىكردم و در مجالس مىخواندم . اين بيانيهها بسيار لطيف، زيبا و اديبانه نوشته مىشد و علاوه بر عبارات زيباى فارسى و عربى اشعارى را نيز كه مرحوم پدرم، اعلى الله مقامه، خود سروده بود، دربر داشت .
به خاطر دارم كه ايشان در يكى از اين بيانيهها شب و روز نيمه شعبان را چنين توصيف كرده بود: «فروزان شبى كه از صبح وصال نكورويان [گوى] سبقت ربوده و درخشان روزى كه چون عارض خوبان رنگ غم از آينه دلها زدوده . . .»
اولين اثرى كه قبل از منتخب الاثر در اين باره نوشتيد، چه بود؟
مرحوم پدرم در جشنها شعرهاى زيادى مىخواندند و از من كه بچهاى بودم مىخواستند كه آنها را حفظ كنم، لذا فكر مىكنم اولين كتابم شرحى بود كه بر اشعار شيواى پدرم نوشتم .
چه قدر زمان صرف تدوين كتاب منتخبالاثر كرديد؟
الان يادم نيست . ولى گمان مىكنم دو سه سالى طول كشيد . من غير از وقتى كه صرف درس آيةالله بروجردى مىكردم، در بقيه اوقات حتى موقع غذا خوردن در فكر نوشتن كتاب منتخبالاثر بودم، چون در اين كتاب ابتكاراتى به كار رفته است كه در هيچ كتابى سابقه ندارد . اگر اين كتاب را به سبك كتابهاى قبل از آن مىنوشتم شايد ده جلد كتاب مىشد . من سعى كردم در هر باب به روايتهايى كه در ابواب ديگر آمده است اشاره كنم و تواتر عناوين روايات را بيان كنم و اين كارى ابتكارى بود كه سابقه نداشت . چنين كارى خيلى فكر و تامل مىخواهد، آدم بايد تامل كند و دلالت هر روايتى را ببيند كه به چه موضوعى اشاره دارد . ممكن است روايتى به ده مطلب اشاره كرده باشد كه بتوان آن را در ده باب نوشت ولى ما آن را فقط در يك باب مناسب نوشته و به جاى تكرار آن در ابواب ديگر، تنها به آن باب اشاره كردهايم; مثلا نوشتهايم كه «يملا الارض قسطا و عدلا» دويستيا سيصد روايت دارد . چنين كارى بىسابقه بود .
البته بايد عرض كنم كه شناخت كامل منتخبالاثر و احاطه به فوائد و نتايجى كه از اين كتاب حاصل شده است . خود نياز به تحقيق گسترده و بحثهاى عميق دارد .
از تاليف اين اثر چه منظورى داشتيد؟
چه منظورى بالاتر از خدمتبه فرهنگ تشيع و مهدويت و كسب افتخار و نيل به ثواب است . اميد استبه اين نيت از حقير به شرف قبول نائل گردد . البته اشاره مرحوم استاد آيتاللهالعظمى بروجردى، قدسسره، سبب شروع به نگارش كتاب منتخبالاثر شد . براى تدوين اين كتاب نخست ابوابى را در 24 يا 28 عنوان تنظيم و به عنوان طرح كتاب به ايشان نشان دادم; ايشان هم آن را تاييد كردند اما بعدها عناوين اين ابواب به 100 عنوان رسيد .
آيا در تاليف اين كتاب مشكلاتى هم داشتيد؟
مشكل اساسى در دسترس نبودن منابع و مصادر مورد نياز بود . الآن بنده بسيارى از كتابهاى مهمى كه مصادر موضوع مهدويت هستند در كتابخانهام دارم، ولى آن زمان; يعنى نيم قرن پيش كتابهاى اندكى در دسترس بود; مخصوصا كتابهاى اهل سنتبه زحمتيافت مىشد . از آن زمان تا الآن، بيشتر يا همه كتابهاى معتبرى كه در موضوع حضرت نوشته شده، از منتخبالاثر الهام گرفتهاند . البته برخى به اين موضوع اشاره نكردهاند ولى بسيارى از بزرگان از جمله شهيد سيد محمد صدر و آقاى نجمالدين عسكرى، در كتابهايشان نوشتهاند كه از اين كتاب استفاده كردهاند . من براى تدوين منتخبالاثر كتابهاى زيادى را مطالعه و بررسى كردم . من تمام كتاب تاريخ بغداد را كه چهارده جلد است مطالعه كرده و در آن دو يا سه روايت در اين زمينه يافتم و يا همه مسند احمد را ديده و صحيح مسلم و كتابهاى مفصل ديگر را در اين زمينه مطالعه كردهام . با اين حال برخى كتابها به سختى گير مىآمدند; مثلا مىخواستم اليواقيت والجواهر شعرانى را ببينم; چون معروف بود كه محىالدين عربى در كتاب فتوحات المكيه اسامى همه ائمه را نقل و آنها را قبول كرده است و همچنين حضرت مهدى (عو را فرزند امام حسن عسكرى (ع) دانسته است . اما اين مطلب در فتوحات المكيه چاپ شده وجود نداشت .
از اين سرو سراغ اليواقيت والجواهر كه اين مطلب را از فتوحات نقل مىكند رفتم و براى يافتن آن راهى تهران شديم و بالاخره با گشتن در كتابخانهها و كتابفروشىها در يك كتابفروشى در خيابان بابهمايون آن را يافتيم . من هم مطلبى را كه مىخواستم همانجا پيدا كردم و چون مىخواست كتاب را به 45 تومان كه آن وقت پول زيادى بود بفروشد، من آنمطلبرابااجازهكتابفروشدرهمانجا يادداشت كردم .
شما براى نوشتن اين كتاب به چند منبع مراجعه كرديد؟
من به مصادر زيادى از مصادر عامه و خاصه مراجعه كرده و هر كدام را جداگانه نوشتم و تمام مطالب بلاواسطه، نقل شده است . البته اگر روايتى از كتابى نقل مىشد، مجددا آن را از كتاب ديگرى نقل نمىكردم . از صفحه پنجم تا بيست و يكم كتاب، فهرست منابع و مصادر است كه همه را بىواسطه نقل كردهام . در مجموع در اين كتاب از حدود 65 منبع اهل سنت و 95 منبع شيعه استفاده شده است .
آيا در تدوين كتاب منتخبالاثر به ارزيابى متنى و سندى روايات هم توجهى داشتهايد؟
ما به «تواتر» توجه خاص داشتيم . براى استناد به خبر واحد بايد سندش ثابتشود، اما اگر خبرى متواتر شد (متواتر لفظى، معنوى يا اجمالى) ديگر نيازى به بررسى سند ندارد و موجب قطع مىشود . مثلا روايت «المهدى من ولد فاطمة» روايتى متواتر است و محتاج به بررسى سند نيست .
من بسيارى از مطالبى را كه به صورت خبر واحد موضوع مهدويت را مطرح كردهاند، ننوشتهام و عمدتا مطالبى را نقل كردهام كه خبر آن متواتراست .
اين كتاب ويژگىهاى فنى و علمى فراوانى دارد و به همين دليل مىتواند بسيارى از شبهات را جواب دهد . من اين روايتها را به سه واسطه نقل مىكنم و سند برخى مطالب به گونهاى است كه نيازى ندارد طولانى ذكر شود; مثلا اين مطلب كه مهدى (ع) «من ولد اميرالمؤمنين» در 214 روايت آمده و يا اين مطلب كه امام مهدى (ع) «من اهل البيت» در 389 روايت آمده و لذا انسان يقين مىكند كه از اين همه روايتحداقل يكى از آنها درست است و به همين دليل ديگر لازم نيست كه سند روايات را مورد بررسى قرار دهيم . بنابراين، در اين كتاب بررسى كامل اسناد روايات خيلى مدنظر من نبوده است و بيشتر به كثرت روايات نظر داشتهام، البته در آن زمان كه امكانات امروزى، مانند كامپيوتر وجود نداشتبررسى اين همه روايت كار سادهاى نبود . در هر حال ما در اين كتاب در پى اين بودهايم كه نشان دهيم در مورد ويژگىهاى حضرت ولىعصر (عج) و علائم و صفات ايشان روايات زيادى داريم; مثلا در اين موضوع كه «انه يملا الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا» 123 روايت و در موضوع غيبت آن حضرت 91 روايت دلالت دارد .
كتابالغيبه شيخ طوسى، كتابالغيبه نعمانى و كمالالدين شيخ صدوق از كتابهايى نقل كردهاند كه در زمان ائمه (ع) و قبل از ولادت حضرت امام حسن عسكرى (ع) تاليف شدهاند و من براى رفع شبهه در تجديد نظرى كه در منتخبالاثر كردهايم روايات را مستقيما از خود آن كتابها به واسطه شيخ طوسى و امثال ايشان نقل كردهام; مثلا شيخ مىگويد فلان شخص كه معاصر با حضرت صادق (ع) است اين كتابها را داشته و «و اخبرنا بجميع كتبه» . ما هم الان مىتوانيم بدون واسطه مطلبى را از خود شيخ نقل كنيم چونكتابشهستواگرسندهمذكرشودتشريفاتى است .
من در درسهايم اين مطلب را مطرح كردهام كه ما وقتى مطلبى را از كتاب مرحوم كلينى نقل مىكنيم مثل اين است كه داريم آن مطلب را به سه واسطه از امام (ع) نقلمىكنم، لذانياززيادى به بررسى سندى وجود ندارد .
اخذ روايت از كلينى به چند صورت امكان دارد: يكى اين كه از خودش بشنويم; ديگر آن كه آن را براى كلينى بخوانيم و سوم اين كه كتابش را خودش به شما بدهد يا كتابش در دسترس باشد و شما از كتابش نقل كنيد در اين صورت سندها مهم نيست و شواهدى اين مطلب را تاييد مىكند كه در كتابم نوشتهام .
وقتى ما براين اساس، روايتى را كه راجع به ولادت امام مهدى (ع) از نسل حضرت رسول (ص) است، با دو سه واسطه از راوى اول نقل كنيم، ديگر جايى براى شك و شبهه باقى نخواهد ماند .
در پاسخ به شبهات و پرداختن به اصل مهدويت چه كتابى را تاليف كردهايد؟
تمام ابواب همين منتخب الاثر پاسخ به شبهات است و حتى به ساير فرق شيعه مثل زيديه هم جواب مىدهد . الان بعضى از سنىها با خواندن اين كتاب شيعه شدهاند . البته به طور مستقيم مگر در موارد استثنايى، در مقام جواب نبودهايم; مثلا گمان نمىكنم در منتخبالاثر نامى از بهايىها برده باشم با اين كه بر عقايد آنها خيلى تسلط هم داشتم; حال همه اين كتاب، به يك معنا جواب به آنها و جواب به كسانى است كه مدعيان مهدويتاند . جواب به كسانى است كه مدعى مهدويتشدهاند، كه اميد است در پاسخ به همه جهات و ابعاد موضوع فراگير باشد .
الان برخى نزديك بودن حادثه ظهور را در نشستها و سخنرانىهايشان مطرح مىكنند، نظر شما در اين مورد چيست؟
كسى از من پرسيد: آيا ظهور حضرت نزديك است؟ گفتم: بله، نزديك است . گفت: چطور؟ گفتم: خدا در قرآن مىفرمايد: «اقتربت الساعة و انشق القمر» و از حضرت رسول (ص) نقل شده است: «انا و الساعة كهاتين» . آن حضرت بر حسب عمر دنيا حساب مىكنند و مىفرمايند، قيامت و بعثت من به هم نزديك است; يعنى آن قدر از عمر دنيا گذشته كه به نسبت آن قيامت و بعثت نبىاكرم (ص) فاصله زيادى ندارند . به اين معنا، هر روز ما به ظهور نزديكتر مىشويم . شاعر عربى هم قصيدهاى دارد و مىگويد:
يعنى علائم ظهور در حال آشكار شدن است . پس به يك معنا ظهور نزديك است . اما اگر كسى بخواهد براى ظهور تعيين وقت كند و يا بخواهد بگويد علائمى كه الان آشكار شده همان علائم ظهور است، اين مشكل است . به هر حال وقتى كسى منتظر است همه جريانها را به فال نيك مىگيرد و همه را نشانهاى بر تحقق آنچه در انتظارش بهسر مىبرد مىبيند . اما روى هم رفته اوضاع و احوال جهان به گونهاى است كه مىشود گفت عالم به سمت واقعه ظهور پيش مىرود; يعنى با توجه به وضعيت فعلى دنيا و مسائلى كه روز به روز پيدا مىشود، انشاءالله ظهور نزديك است .
اتفاق بزرگى در عالم در حال رخ دادن است و اين اتفاق را با پوست و گوشت مىتوان لمس كرد و اين خارج از اراده مردم است، كسى در آن دخالتى ندارد و مثل موجى در جامعه روان شده است . تنها اختصاص به ايران هم ندارد، دشمن را به نوعى درگير كرده است و دوست را هم به نوعى ديگر .
بله، همينطور است . الحمدلله توجه به حضرت ولىعصر (عج) خيلى در جامعه ما افزايش يافته است و شما مىبينيد كه شبهاى چهارشنبه قم اصلا غوغايى است و جمعيت وسيعى از شهرهاى مختلف به سوى مسجد جمكران حركت مىكنند و اين يك سر غيبى دارد كه مردم اينگونه به حضرت توجه كردهاند من اين واقعه را عادى نمىدانم و معتقدم به واسطه تصرف خود حضرت در قلوب مردم واقع شده است . اينكه مردم اينگونه ملتزم و مواظب باشند كه مرتب هر هفته به جمكران بيايند، اين خيلى قابل توجه است، وگرنه مسجد جمكران قبلا هم بود .
براىخوانندگان مجله موعود كه همگى علاقهمند به حضرت مهدىاند، چه پيام و تذكرى داريد؟
الان عصر غيبت و عصر امتحان است . روايات زيادى داريم كه در آنها آمده است در عصر غيبتشدتهايى براى مردم پيش مىآيد از جمله اين روايت كه مىفرمايد: «ذلك الذى يغيب عن شيعته و اوليائه غيبة لايثبت علىالقول بامامته الامن امتحن الله قلبه بالايمان» . البته الان هنوز آن زمان نيست وليكن مؤمنين بايد در دوران غيبتخودشان را بسازند و آماده باشند تا بتوانند به هنگام ظهور خودشان را از همراهان ظهور معرفى كنند و بتوانند بگويند ما اين ظهور را مىخواستيم . اگر كسى تعهد دينى و مذهبى نداشته باشد چگونه مىتواند موقع ظهور ابراز خرسندى كند؟ خوشحالى مخصوص كسانى است كه واقعا منتظر ظهورند . «طوبى للمتقين في غيبته، طوبى للصابرين فى محبته» . بايد در دوران غيبت، منتظران ظهور متقى، پرهيزكار و حزب الله حقيقى باشند . چنانكه در روايات هم منتظران را به عنوان حزبالله معرفى مىكند و مىفرمايد: «اولئك حزبالله على ان حزبالله هم المفلحون» ; يعنى بايد كسانى كه در عصر غيبت هستند به گونهاى باشند كه بشود به آنها اطلاق حزبالله كرد . كسى كه متعهد به احكام خدا نباشد، ملتزم به احكام دين نباشد، امر به معروف و نهى از منكر نكند و نسبتبه مسائل دينى بىتفاوت باشد و عزت داشتن و نداشتن برايش فرقى نكند، حزبالله نيست .
اينكه برخى مىگويند: در عصر غيبت، مؤمنين حقيقى بايد كنارهگيرى كنند، بايد منتظر بود تا عالم پر از ظلم و جور شود و ما در عصر غيبت وظيفهاى نداريم، سخن درستى نيست . در عصر غيبت، وظيفه سختتر است و آدم بايد در حفظ دين خودش و حفظ اساس اسلام و اساس مكتب اهلبيت (ع)، بيشتر احساس مسئوليت كند . كسانى كه با مفهوم و معناى ظهور حضرت مهدى (ع) و انتظار ظهور آشنايند بايد در عصر غيبت تعهد و التزام بيشترى به دين داشته باشند، و بر هميناساساستكهدربرخىروايات آمده است منتظران در عصر غيبت هر كدامشان ثواب پنجاه صديق دارند .
منتظران در اين عصر چنان بايد بر دين پاىبند باشند كه گويا در عصر ظهور قرار دارند و امام (ع) را مىبينند . ما بايد در عصر غيبتبه تعهدات و وظايف دينى خود ملتفتباشيم و آنها را به طور كامل حفظ كنيم . هر جا به عزت و احكام اسلام خدشه يا توهينى شد بايد آن را توهين به خودمان و بلكه بالاتر بدانيم و عكسالعمل نشان دهيم . ما بايد به تمام معنا در عصر غيبت زنده باشيم . انسان زنده چگونه است؟ از خودش دفاع مىكند; از دينش دفاع مىكند و از مكتبش دفاع مىكند، اما انسان مرده اينگونه نيست و هر چه به سر او بيايد عكسالعملى نشان نمىدهد . معناى انتظار هم همين زنده بودن است .
سپاسگزاريم .
1 . اخيرا دانشمند و محقق محترم آقاى علىاكبر مهدىپور رسالهاى در معرفى و شناساندن كتاب منتخبالاثر نوشتهاند كه مطالعه آن براى علاقهمندان بسيار مفيد است .