در شرح حال زندگى تنديس تقوا و قداست، عالم گرانقدر مرحوم مقدّس اردبيلى سخن بسيار است كه مجال تفصيل آن در اين مقال ـ كه بناى آن بر اختصار است ـ نيست(1). اين چهره پرفروغ در كنگره بزرگداشت مقدّس ـ كه انشاء اللّه در تابستان 1375 برگزار خواهد شد ـ معرفى مىشود و در اينجا به عنوان مقدمه رساله تنها مختصرى از شرح حال اين عالم بزرگ را از كتاب «ريحانة الأدب» نقل مىكنيم. صاحب ريحانه در شرح احوال او مىنويسد:
«احمد بن محمد آذربايجانى اردبيلى الأصل والولاده، نجفى المسكن و المدفن از مفاخر علماى اماميه عهد صفويه مىباشد كه بسيار جليلالقدر و عظيمالشأن، فقيه عابد، متكلّم زاهد، محقّق مدقّق، قدسىّ السّمات، ملكوتىّ الصفّات، در كلمات اجلّه، به عالم ربانى موصوف، به «مقدس» و «مقدس اردبيلى» و «محقق اردبيلى» معروف، در زهد و ورع و تقوا و عبادت و وثاقت بىبدل و مانند سخاوت حاتم ضربالمثل، اورع و اتقى و اعبد و ازهد اهل زمان خود بود.
كراماتى در كلمات اكابر بدو منسوب و به فرموده مجلسى در بحار و صاحب حدائق در لؤلؤةالبحرين، مقدّس اردبيلى در فضل و زهد و ورع و تقوا به غايت رسيده و نظير او در متقدّمين و متأخّرين مسموع نگرديده و كتابهاى او در نهايت دقّت و تحقيق و از كسانى مىباشد كه به فيض ملاقات حضرت ولىّ عصر ـ عجّل اللّه فرجه ـ نايل و ملوك وقت در همه گونه تجليلات وى اهتمام تمام داشتهاند. وقتى نامهاى به جهت اعانت سيّدى به شاه تهماسب نوشته و به برادرش مخاطب كرده بود، آن شاه ديانت اكتناه، وصيّت نمود كه آن نامه را در كفنش بگذارند كه در موقع سؤال نكير و منكر به همان عنوان برادرى مقدّس، احتجاج نمايد. شاه عباس نيز اصرارى وافى داشت كه مقدّس تشريف فرماى ايران باشد ليكن شرافت اقامت در ارض اقدس نجف را به همه چيز ترجيح داد و قبول ننمود و به حسب خواهش يك نفر از مقصرين كه از ترس شاه عباس اوّل به حرم مطهر حضرت اميرالمؤمنين ـ ع ـ ملتجى و پناهنده بوده، نامهاى بدين روش بنگاشت:
بانى ملك عاريت عبّاس بداند اگر چه اين مرد اوّل ظالم بود اكنون مظلوم مىنمايد. چنانچه از تقصير او بگذرى، شايد كه حقّ سبحانه و تعالى از پارهاى از تقصيرات تو بگذرد.كتبه بنده شاه ولايت
احمد اردبيلى
به عرض مىرساند عباس، خدماتى كه فرموده بوديد به جان منّت داشته به تقديم رسانيد، اميد كه اين محبّ را از دعاى خير فراموش نكنند.
كتبه كلب آستانه على
عباس
مقدّس از كثرت ورع و تقوا در سفر زيارت كربلا كه از نجف مشرف مىشده، به نماز قصر اكتفا نكرده و احتياطاً جمع مابين قصر و تمام مىكرد و در وجه آن مىفرمود كه:
طلب علم واجب است و زيارت حضرت امام حسين ـ ع ـ مستحبّ؛ از اين رو مىترسم كه به جهت عمل استحبابى ترك واجب كرده و سفرم سفر معصيت باشد، با وجود اين كه در سفر نيز از مطالعه و تفكّر در حلّ اشكالات علميّه فارغ نبودى.
از كرامات مقدس، موافق آنچه از سيد جزائرى نقل شده، آن كه در گران سالى تمامى طعامهاى خود را با فقرا قسمت مىكرد و براى خودش نيز مثل سهم يك فقير بر مىداشت تا وقتى زوجهاش برآشفت كه در مثل چنين سال اولاد خود را بىآذوقه مىگذارى كه در نتيجه، محتاج به سؤال مردم باشند، مقدّس چيزى نفرمود و به قرار عادت معمولى به مسجد كوفه براى اعتكاف رفت. روز دوم آن، مردى آرد و گندم خوبى به خانهاش آورده و گفت صاحب خانه اين را فرستاده و خودش هم در مسجد كوفه معتكف است، پس از آن كه مقدّس كه اصلاً بىاطّلاع بوده به خانه آمده و از قضيه مستحضر گرديد، دانست كه از جانب خدا است و به لوازم حمد و شكر الهى قيام نمود. نيز از مقامات سيد جزائرى نقل است كه هرگاه مسألهاى به مقدّس مشتبه مىشد شبها خود را به ضريح مقدّس رسانيده و جواب مىشنيد و گاهى بوده كه حضرت اميرالمؤمنين ـ عليهالسلام ـ نيز هنگامى كه حضرت صاحبالامر ـ عليهالسلام ـ در مسجد كوفه تشريف مىداشته، بدانجا حواله مىكرده كه اشكالات خود را از آن بقيةاللّه حل نمايد و غير اينها از كرامات ديگر كه در كتب مربوطه نگارش دادهاند.
بالجمله، جلالت و عظمت و داراى مراتب اخلاقيّه و علميّه و عمليّه بودن مقدّس و اهتمام او در قضاى حوائج مردمان، مشهور جهان و محتاج به اقامه شاهد و برهان نمىباشد. با اين همه زهد و ورع و اعمال خالصه كه داشته، يكى از مجتهدين بعد از وفات در خوابش ديد كه با هيئت نيكو و جامه پاكيزه از حرم مطهّر علوى بيرون آمد، از وى پرسيد كه بواسطه كدام عمل بدين مقام رسيدى؟ گفت سودى نبخشيد ما را مگر محبت و ولايت صاحب اين قبر. مقدّس با شيخ بهايى و ميرزا محمد استرآبادى صاحب رجال و نظائر ايشان معاصر بوده و از بعض تلامذه شهيد ثانى و اكابر فضلاى عراقين تحصيل معقول و منقول كرده و ملا عبداللّه شوشترى و صاحب مدارك و صاحب معالم و بسيارى از اجلاّى وقت از تلامذه وى بودهاند و از تأليفات طريفه او است:
1 ـ آيات الاحكام، كه نامش زبدةالبيان و ذيلاً مذكور است
2 ـ اثبات الواجب، به فارسى كه همان اصولالدين مذكور ذيل است
3 ـ استيناس المعنويه، به عربى در علم كلام
4 ـ اصول الدين و يك نسخه از آن در كتابخانه رضويه موجود است
5 ـ حاشيه شرح تجريد قوشچى
6 ـ حاشيه شرح مختصر الأصول عضدى
7 ـ حديقة الشيعه
8 ـ الخراجيه، كه دو رساله در مسأله خراج و ماليات نوشته و هر دو در سال هزار و سيصد و هيجدهم قمرى در حاشيه كفايةالأصول آخوند خراسانى چاپ سنگى شدهاند
9 ـ زبدة البيان فى شرح آيات احكام القرآن، كه به فوائد و تحقيقات بسيارى مشتمل و به آيات الاحكام اردبيلى معروف و در سال نهصد و هشتاد و نهم هجرت از تأليف آن فارغ و در اين اواخر در ايران چاپ و چند نسخه خطى آن نيز به شماره 2048 ـ 2052 در كتابخانه مدرسه سپهسالار [مدرسه عالى شهيد مطهرى كنونى[ موجود است
10 ـ مجمع الفائده و البرهان فى شرح ارشاد الأذهان، كه شرح ارشاد علاّمه بوده و در ايران چاپ سنگى شده و داراى تحقيقات عميقه مىباشد و غير از اينها تأليفات ديگرى نيز داشته است.
وفات مقدّس در ماه صفر نهصد و نود و سيّم هجرت در نجف اشرف واقع شد و قبر شريفش در ايوان طلاى حضرت اميرالمؤمنين ـ عليهالسلام ـ معروف است و در رديف اشخاص موسوم به احمد از نخبةالمقال گويد:
از اين رساله چهارده نسخه در كتابخانهها موجود است كه تعدادى از آنها نزد راقم بوده است:
1 ـ كتابخانه جامع گوهرشاد، رساله سوم مجموعه ش 998، تحرير سنه 988 ق. (فهرست ج 3/1365).
اين نسخه حواشى ملا عبداللّه شوشترى شاگرد مقدس اردبيلى را به همراه دارد و در آخر نسخه آمده: «... والختم بالصلاة... بمشهد المقدّسة الرّضوية في يوم الجمعة 12 شهر جمادي الأُولى سنة 988.»
حواشى ملا عبداللّه شوشترى بر اين رساله، موجب ارزش مضاعف اين كتاب شده است.
2 ـ كتابخانه آستان قدس رضوى، ش 2373، تحرير سنه 1017 در حيدرآباد دكن (فهرست الفبايى، ص 219، فهرست رضوى، ج 2/49).
در برگ اوّل اين نسخه چنين آمده: «رساله حجّيه، ملا احمد اردبيلى به فارسى كه ملا عبداللّه شوشترى [شاگرد ملا احمد] بر آن تعليقات نوشته و ايرادات بر او نيز گرفته».
و در پايان نسخه آمده: «قد وقع الفراغ من استنساخه عاجلاً ضحوة يوم السبت ست عشر شهر شعبان المعظم، سنة 1017 في بلدة حيدرآباد دكن، لأجل أُستاذ العلماء و فحول (كذا) الفضلاء، جامع المعقول و المنقول، أفضل المتقدّمين و أعلم المتأخرين، المستغني عن خلق اللّه الغني، مولانا موسى الجيلاني أيده اللّه...»
و نيز آمده: «هذه رسالة وجيزة في واجبات الحجّ من مصنّفات الشيخ الإمام العلاّمة المجتهد جمال الدين أحمد بن فهد الحلّي ـ نوّر اللّه مرقده ـ »
رسالهحجّيه ابنفهدبه زبان عربى در هفت صفحه ضميمه رساله مقدّس اردبيلى است.
3 ـ كتابخانه مقدرسه فيضيه، رساله چهارم مجموعه ش 393، تحرير سنه 1066 (فهرست ج 2/10 مجموعهها).
4 ـ كتابخانه حسينيه شوشتريها، رساله دوّم مجموعه ش 38، تحرير سنه 1095، 7 برگ، با يك واسطه از نسخه اصل، نشريه دانشگاه، ج 11 و 12/825.
5 ـ كتابخانه مركزى دانشگاه تهران، رساله ششم، مجموعه ش 878 (فهرست، ج 5/1870).
6 ـ كتابخانه مدرسه عالى شهيد مطهرى، رساله هفتم، مجموعه ش 5986 (فهرست، ج 4/286) تحرير سده دوازدهم و آخر رساله ناقص است.
7 ـ كتابخانه مدرسه عالى شهيد مطهرى، رساله سوم مجموعه ش 2911، تحرير سنه 1092 (فهرست، ج 4/61) تحرير سده يازدهم است.
8 ـ كتابخانه مدرسه حجّتيه قم رساله دوّم مجموعه ش 597 (فهرست ص 115).
9 ـ كتابخانه حضرت آيةاللّه نجفى مرعشى، رساله چهارم، مجموعه ش 3008، تحرير سنه 1045 (فهرست، ج 8/185).
10 ـ كتابخانه حضرت آيةاللّه نجفى مرعشى، رساله پنجم، مجموعه ش 3008 تحرير سنه 1045 (فهرست، ج 8/185).
11 ـ كتابخانه آستان شاهچراغ، ضمن مجموعه ش 32 (رديف 192)، (فهرست، ج 2/189).
12 ـ كتابخانهاى در دهخوارقان (رياض العلما، ج 1/57، تعليقه أمل الآمل، ص 97).
13 ـ كتابخانه آيةاللّه لاجوردى در قم، ضمن مجموعهاى از رسائل مقدّس اردبيلى.
14 ـ كتابخانه ملّى ملك، رساله چهاردهم، مجموعه ش 5712 (فهرست، ج 8/475).
در اينجا لازم است از استاد ارجمند حضرت آيةاللّه استادى كه تصحيح اين رساله را بر عهده بنده گذاشتند و نسخههاى خطى آن را در اختيار حقير نهادند و مرا در اين امر خير و احياى اين اثر، سهيم نمودند تشكر كنم؛ در ضمن گفتنى است كه حواشى ملا عبداللّه شوشترى بر رساله را، حضرت ايشان بر اين مقال افزودند؛ همچنين از فاضل گرامى جناب آقاى علىاكبر زمانىنژاد كه اطلاعات نسخه شناسى مربوط را به اينجانب سپردند، سپاسگزارم.
(مناسك حج مقدس اردبيلى ـ ره ـ )
بسماللّه الرحمن الرحيم
الحمدللّه ربّ العالمين و الصلاة على محمّد و آله الطاهرين
بدان كه چون كسى متوجّه مكّه معظّمه شود به قصد گزاردن حجّ واجب، بايد كه در حين بيرون آمدن از منزل خود نيّت(3) چنين كند كه:
«مىروم به جانب مكّه معظّمه جهت اداى حجّ واجب اسلام از براى رضاى خداى تعالى.»
و چون به جايى رسد كه در شرع قرار يافته كه از آنجا احرام گيرند؛ مثل مسجد شجره، اگر از راه مدينه رود، اول غسل احرام كند(4) و نيّت چنين كند كه:
«غسل احرام عمره حجّ تمتّع اسلام مىكنم از براى خداى تعالى.»
پس اگر مرد باشد برهنه شود [و] دو جامه بپوشد كه مرد را در او نماز صحيح باشد و مخيط نباشد(5) يكى را لنگ كند(6) و ديگرى را ردا سازد و رخت دوخته نپوشد، و اگر زن باشد رختهاى دوخته تواند پوشيد؛ امّا بهتر آن است كه رختهاى ابريشمى نباشد.
پس مرد، و زن ـ اگر حيض و نفاس نداشته باشد ـ بهتر آن است كه در درون مسجد شجره رفته احرام گيرند، و اگر زن حائض و نفساء باشد، از بيرون مسجد احرام گيرد و احرام عبارت است از قصد بر ترك مُحَرّماتى كه در اين وقت لازم مىشود تا فارغ شدن از اعمال و افعال و نيّت چنين كند كه:
«احرام عمره واجب(7) حجّ تمتّع اسلام مىگيرم و چهار تلبيه جهت بستن اين احرام مىگويم واجب(8) از براى رضاى خداى تعالى.»
پس پيوسته به نيّت «لبّيك ألّلهمّ لبّيك لبّيك لا شريك لك لبّيك انّ الحمد و النعمة والملك لك(9) لا شريك لك» را بگويد و مقارنت به تلبيه مذكور مشهور است و شرطيت معلوم نيست(10) و بهتر آن است كه چون به «بيداء»(11) رسد كه آن محلى است بعد از يك ميل(12) از مسجد شجره، يك بار ديگر قصد احرام كرده پيوسته به تلبيه مذكور دارد جهت احتياط(13) و بعد از عقد احرام و گفتن تلبيه چيزى ديگر لازم نيست تا رسيدن به مكّه الاّ استدامت بر حكم نيّت احرام(14).
و چون به مكّه رسد بعد از غسل سنتى(15) ـ اگر ميسّر باشد ـ و پاك ساختن لباس و بدن اگر نجس باشد و غسل واجبى اگر واجب باشد و وضو ساختن اگر طواف واجبى(16) باشد، برابر حجر ايستاده تكبير و ثناى حضرت حق سبحانه و تعالى بگويد و صلوات بر حضرت رسالت ـ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ـ فرستد و حجر را در بغل گيرد و ببوسد اگر تواند(17) و الاّ از دور به دست خود به او اشاره نمايد(18)، پس [جانب چپ به حجر و خانه كرده(19)] نيّت چنين كند كه:
«هفت بار گرد خانه كعبه مىگردم در طواف عمره حجّ تمتّع اسلامِ واجب، از براى رضاى خداى تعالى»
و خانه را در دست چپ گرفته هفت بار بر گرد آن گردد و بايد كه طواف ميان خانه و مقام باشد و در جانبى كه مقام نباشد، از خانه به مقدار دورى مقام دورتر نشود، و بايد كه طواف در عقب حجر باشد چنانچه حجر نيز داخل خانه باشد.
آنچه متأخرين اصحاب بيان كردهاند در ايستادن وقت نيّت آن است كه روى به طرف مقام كرده جانب چپ به حَجَر كند؛ به وجهى كه اگر خطّى از جزء اوّل حَجَر كه در طرف ركن يمانى است بكشد متّصل شود ـ علماً أو ظنّاً ـ به جزء اول طائف كه مقدّم باشد بر باقى اجزاء او، مثل سرانگشت پا در اكثر مردم، و بعد از آن نيّت كند و مقارن نيّت به همان وضع كه ايستاده است، شروع در طواف كند و در شوط هفتم به همان طريق كه اوّل ستاده بود بايستد و طواف [را] ترك كند. و وجه اين بر فقير ظاهر نيست و گمان آن است كه نزد حجر به هر وجهى كه بايستد و نيّت كند مجزى است(20) بلكه تكبير نيز بگويد.
و چون فارغ شود(21) به مقام حضرت ابراهيم ـ عليهالسلام ـ آمده و در آن مقام دو ركعت نماز طواف بگزارد(22) و نيّت چنين كند كه:
«دو ركعت نماز طواف عمره حجّ تمتّع اسلام واجب ادا مىگزارم واجب از براى رضاى خداى تعالى.»
و مقرون به نيّت، اللّه اكبر بگويد، و شروع در قرائت كند و در ركعت اوّل بعد از «الحمد»، «قل هو اللّه أحد» بخواند و در ركعت دوّم، بعد از «الحمد»، «قل يا أيّها الكافرون» و چون خلاص شود(23) بيرون مسجد رفته و از اوّل صفا نيّت چنين كند كه:
«هفت بار ميانه صفا و مروه تردّد مىكنم در عمره واجب(24) حجّ تمتّع اسلام واجب از براى خداى تعالى.»
و سواره نيز تردّد توان نمود. پس مقرون به نيّت از صفا جدا شده متوجّه مروه شود و بايد كه چون به مروه رسد، اين را يك بار حساب نمايد و چون باز گردد و به صفا رسد دوبار، و همچنين تا هفتم، باز به مروه ختم نمايد.
پس تقصير نمايد؛ يعنى از موى سر خود يا از ناخنهاى خود(25) چيزى ببُرّد و نيّت چنين كند كه:
«تقصير مىكنم در عمره واجب حجّ تمتّع اسلام واجب از براى رضاى خداى تعالى.»
و پيوسته به نيّت يكى از آنها را ببُرد [و اين آخر افعال عمره است(26)] پس حلال شود بر او جميع چيزها الاّ سر تراشيدن، و بهتر آن است كه به همان وضع باشد تا وقت احرام به حجّ گرفتن و بعد از تقصير، بهتر آن است كه به مسجد رفته نزد حَجَر رود به طريق سابق، و طواف نساء بجاى آورد و نيّت چنين كند كه:
«هفت بار گرد خانه مىگردم جهت طواف نساء عمره حجّ تمتّع اسلام واجب از براى رضاى خداى تعالى.»
بعد از آن به مقام رفته دو ركعت نماز طواف نساء گزارد و نيّت چنين كند كه:
«دو ركعت نماز طواف نساء عمره تمتّع حجّ اسلام واجب مىكنم از براى رضاى خداى تعالى.»
و أولى آن است كه روز هشتم ذى الحجّه از مكّه معظّمه احرام گيرد، و بهتر آن است كه غسل نموده مرد و زن، خالى از حيض و نفاس به درون مسجد رفته از مقام حضرت ابراهيم ـ عليهالسلام ـ احرام گيرد، و حكم زنى كه به مكّه رسد و حايض باشد، در آخر اين رساله مذكور خواهد شد ـ إن شاء اللّه تعالى ـ و نيّت چنين كند كه:
«احرام مىگيرم به حجّ واجب تمتّع اسلام و چهار تلبيه واجب مىگويم از براى رضاى خداى تعالى.»
و مقرون به نيّت، تلبيه احرام مذكور را بگويد و مقارنت نيّت به تلبيه مذكور، مشهور است و شرطيت معلوم نيست(27) بعد از اين باز از محرّمات احرام اجتناب نمايد و متوجّه عرفات شود.
و روز نهم ذى الحجّه در عرفات، بعد از علم به وقت ظهر، نيّت(28) چنين كند كه:
«مىباشم در عرفات تا فرو رفتن آفتاب، در حجّ واجب تمتّع اسلام واجب، از براى خداى تعالى.»
و چون آفتاب فرو رود(29) بازگشته متوجّه مشعرالحرام شود.
و چون به اوّل مشعر رسيد، نيّت(30) چنين كند كه:
«امشب را به روز مىآورم در مشعرالحرام در حجّ واجب تمتّع اسلام واجب از براى رضاى خداى تعالى.»
و بهتر آن است كه آن شب را به طاعت و عبادت گذراند و بايد كه در اين مقام به ذكر الهى اشتغال نمايد و چون صبح متحقّق شود چنين نيّت(31) كند كه:
«مىباشم در مشعرالحرام تا برآمدن آفتاب در حجّ واجب تمتّع اسلام واجب از براى خداى تعالى.»
و در اين وقت نيز ذكر الهى را ترك نكند. پس هفتاد سنگ ريزه بلكه بيشتر جهت احتياط كه اگر بعضى از اينها ردّ شود آن ديگرى را بزند، از آنجا برچيده، جهت انداختن جمرات متوجّه مِنا شود، بعد از برآمدن آفتاب.
و چون به منا رسد، اوّل(32) جمره عقبه را كه ميل اوّل است از جانب مكّه معظّمه به هفت سنگ بزند. بهتر آن است به اين طريق باشد كه رو به جانب جمره، پشت به قبله بايستد و يك سنگ را بر انگشت بزرگ دست راست نهد(33) و نيّت چنين كند كه:
«به هفت سنگ مىزنم اين ميل را در حجّ واجب تمتّع اسلام واجب از براى خداى تعالى.»
پس پيوسته به نيّت، به انگشت شهادت همان دست، آن سنگ را به ميل اندازد، پس مابقى را يكايك به اين طريق بر ميل زند و اگر يكى رد شود بر ميل نخورد، ديگرى به عوض آن بر ميل زند.
پس متوجّه قربان كردن شود و بايد كه قربانى فربه باشد به ظنّ آن كه بر گرده پيه دارد و كور و لنگ كه لنگى ظاهر و مغز شاخش شكسته و گوش بريده نباشد و خصىّ نيز نباشد و اگر گوسفند باشد بايد كه ماه هفتم را تمام كرده باشد(34) و اگر بز باشد سال اوّل را. و چون مرد و زن خود قربان نتوانند كرد، دست خود بر بالاى دست كُشنده آن نهند و نيّت چنين كند كه:
«مىكُشم اين قربان را در حجّ واجب تمتّع اسلام واجب از براى رضاى خداى تعالى.»
و آن كُشنده نيز نيّت كند، و بايد كه در وقت ذبح مستحضر نيّت بوده(35) تسميه بگويد و بىفاصله ذبح كند پس سه يك [ 3 1 ] آن را(36) به مؤمنى هديه نمايد.(37) [بهتر آن است كه فقير باشد] و نيّت چنين كند كه:
«به هديه مىدهم سه يك اين قربانى را در حجّ واجب تمتّع اسلام واجب از براى رضاى خداى تعالى.»
و سه يك ديگر را به مؤمنى فقير تصدّق نمايد و نيّت چنين كند كه:
«به صدقه مىدهم سه يك اين قربانى را در حجّ واجب تمتّع اسلام واجب از براى رضاى خداى تعالى.»
و سه يك ديگر از آن اوست هر چه خواهد كند امّا واجب است كه قدرى از آن بخورد و در وقت خوردن نيّت چنين كند كه:
«مىخورم از گوشت اين قربانى در حجّ واجب تمتّع اسلام واجب از براى خداى تعالى.»
پس تقصير نمايد؛ يعنى از موى خود(38) يا ناخن چيزى ببُرد يا سر بتراشد؛ اگر مرد باشد(39) و سر تراشيدن بهتر است و نيّت چنين كند كه:
«تقصير مىكنم در حجّ واجب تمتّع اسلام واجب از براى خداى تعالى.»
پس پيوسته به نيّت، يكى از اينها را ببُرد و پس حلال شود بر او محرّمات احرام الاّ صيد و نساء و طيب.
پس در همين روز يا فردايش(40) به مكه آيد و در برابر حَجَر و به همان طريق بايستد و ثنا و ستايش پروردگار و صلوات بر پيغمبر ـ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ـ بجاى آورد، پس نزد حجر نيّت چنين كند كه:
«هفت بار گِرد خانه مىگردم در حجّ واجب تمتّع اسلام واجب از براى خداى تعالى.»
و به طريق سابق هفت بار ديگر گِرد خانه بگردد.
و بعد از فراغ به همان طريق به مقام آيد و به همان طريق كه بيان شد دو ركعت نماز بگزارد و نيّت چنين كند كه:
«دو ركعت نماز واجب طواف حجّ تمتّع اسلام واجب ادا مىگزارم از براى خداى تعالى.»
و بعد از اتمام آن، طيب بر وى حلال شود(41).
پس بعد از ريختن آب زمزم بر خود و خوردن آن، به جانب صفا رود و بر آن ايستاده نيّت چنين كند كه:
«هفت بار ميانه صفا و مروه تردّد مىكنم در حجّ واجب تمتّع اسلام واجب از براى خداى تعالى.»
و به دستور [و شيوه] سابق هفت بار تردد نمايد.
و چون از سعى فارغ شود باز به درون مسجد رفته به همان طريق برابر حجر بايستد و حمد و ثنا جهت طواف نساء گويد و نيّت چنين كند كه:
«هفت بار گِرد خانه كعبه مىگردم جهت طواف نساء حجّ واجب تمتّع اسلام واجب از براى خداى تعالى.»
و به همان طريق هفت بار گِرد خانه گردد.
و چون فارغ شود باز به مقام آيد و دو ركعت نماز بگزارد و به دستور سابق نيّت چنين كند كه:
«دو ركعت نماز واجب طواف نساء حجّ واجب تمتّع اسلام واجب مىگزارم، ادا از براى خداى تعالى.»
و بعد از اتمام آن، زن نيز حلال شود و صيد بر آن حرام باشد مادام كه در حرم باشد.
و چون فارغ شود، متوجّه منا شود و شب در مكّه نماند(42) و بايد كه شب يازدهم و دوازدهم و سيزدهم در منا باشد و در اوّل هر شب نيّت چنين كند كه:
«امشب را به روز مىآورم در منا در حجّ واجب تمتّع اسلام واجب از براى خداى تعالى.»
و بايد كه در هر يك از اين سه روز، هر يك از سه ميلى كه در منا واقع است به هفت سنگ بزند و ابتدا از اوّل ميلى كند كه به جانب عرفات است پس نزد آن ميل بايستد و يك سنگ را برانگشت بزرگ دست راست نهد و نيّت چنين كند كه:
«به هفت سنگ مىزنم اين ميل را در حجّ واجب تمتّع اسلام واجب از براى خداى تعالى.»
پس آن سنگ به ميل زند به طريق سابق، و همچنين مابقى را يكايك بزند پس به ميل ميانه آيد و همچنين بايستد و سنگ را به ميل زند پس به ميل آخر آيد و برابر او بايستد و به همان طريق نيّت كند و سنگ اندازد و اين آخر افعال حجّ است و اين سه روز و سه شب از براى كسى است كه در احرام خود از صيد و نساء پرهيز نكرده باشد والاّ دو شب و دو روز، و در روز دوازدهم بعد از انداختن جمرات و بعد از ظهر به هر جا كه خواهد برود و اگر روز دوازدهم نرود تا شب در آيد، بايد كه نرود تا روز سيزدهم بعد از انداختن جمرات، بنابر مشهور، و اولى آن است كه همه كس هر سه روز و هر سه شب باشد و عمل كند و بايد دانست كه اگر زن وقتى كه احرام عمره تمتّع گرفته و به مكّه رسد، حيض يا نفاس داشته باشد، اگر تا وقتى كه عرفات از او فوت نشود پاك شو د، صبر نمايد پس چون پاك شود غسل نموده طواف عمره نمايد و ما بعد آن را از افعال كه مذكور شد بجاى آورد و احرام به حج گرفته متوجّه عرفات گردد، به طريقى كه مذكور شد و اگر تا دريافتن عرفات پاك نشود(43) همچنان متوجّه عرفات مىشود و در خاطر خود مىگذراند كه اين احرام عمره تمتّع خود را گردانيدم احرام حجّ اِفراد قربةّ الى اللّه.
و حجّ اِفراد آن است كه افعال عمرهاش بعد از افعال حجّش بوده باشد، به خلاف حجّ تمتّع.
و چون [صحّت افعال و(44)] بودن در عرفات و مشعر و منا، موقوف بر طهارت نيست آنها را به همين حال مىگزارد و بعد از بازگشتن، هرگاه پاك مىشود غسل نموده طواف نمايد و ما بعد آن را از نماز و سعى و طواف نساء و نماز طواف نساء بجا مىآورد بر وجهى كه معلوم شد.
پس بيرون حرم رفته [به ادناى حِلّ(45)] احرام گيرد و نيّت چنين كند كه:
«احرام عمره واجب حجّ افراد واجب اسلام مىگيرم از براى رضاى خداى تعالى.»
پس باز از محرّمات اجتناب نموده متوجّه به مكّه معظّمه شود و به همان طريق برابر حَجَر بايستد و حمد و ثنا و صلوات گويد، پس نزد حجر آيد و نيّت چنين كند كه:
«هفت بار گرد خانه كعبه مىگردم جهت طواف عمره واجب حجّ افراد واجب اسلام از براى خداى تعالى.»
و چون از طواف فارغ شود به مقام رفته، به دستور سابق دو ركعت نماز بگزارد و نيّت چنين كند كه:
«دو ركعت نماز واجب طواف عمره واجب حجّ افراد واجب اسلام مىگزارم ادا از براى رضاى خداى تعالى.»
و بعد از فراغ از نماز، بيرون مسجد رفته بر صفا بايستد و نيّت چنين كند كه:
«هفت بار ميانه صفا و مروه تردّد مىكنم در عمره واجب حجّ افراد اسلام واجب از براى خداى تعالى.»
و به دستور سابق هفت بار سعى نمايد.
پس تقصير نمايد، يعنى پارهاى از موى خود يا از ناخن ببُرد و نيّت چنين كند كه:
«تقصير واجب مىكنم در عمره واجب حجّ افراد واجب اسلام از براى رضاى خداى تعالى.»
و باز نزد حَجَر آيد و به جهت طواف نساء بايستد و نيّت چنين كند كه:
«هفت بار گِرد خانه كعبه مىگردم جهت طواف نساء واجب عمره حجّ افراد واجب اسلام از براى خداى تعالى.»
پس هفت بار گِرد خانه گشته به مقام آيد و آنجا دو ركعت نماز به دستور سابق بگزارد و نيّت چنين كند كه:
«دو ركعت نماز واجب طواف نساء عمره حجّ اِفراد واجب اسلام مىگزارم واجب از براى خداى تعالى.»
و سنّت است كه در حين بيرون آمدن از مكّه معظّمه، طواف وداع نموده بيرون آيد و طريقش آن است كه به دستور سابق نزد حجر بايستد و حمد و ثنا گويد و نيّت چنين كند كه:
«هفت بار گِرد خانه مىگردم جهت طواف وداع خانه كعبه از براى رضاى خداى.»
پس هفت بار گِرد خانه بگردد و دو ركعت نماز در مسجد گزارد و نيّت چنين كند كه:
«دو ركعت نماز طواف وداع خانه مىگزارم از براى رضاى خداى تعالى.»
پس بيرون آيد و متوجّه شود.
بدانكه در هر نيّتى بايد كه معناى اجزاء آن نيّت را [فى الجمله(46)] دانند، چنانكه فقها ـ رحمهماللّه ـ تصريح به آن كردهاند. پس كسى كه مىگويد:
«احرام عمره حجّ تمتّع اسلام واجب مىگيرم قربة اِلى اللّه»
مىبايد كه معناى احرام و عمره و حجّ و تمتّع و اسلام و واجب و قربت را بداند و فىالجمله در آن وقت به خاطر بگذراند و ما يكايك را بيان كنيم:
امّا معناى «احرام مىگيرم»؛ يعنى «جازم مىشوم كه از اين زمان تا آخرِ افعال عمره ـ كه تقصير است ـ، ترك محرمات احرام نمايم كه آن بيست و سه چيز است به طريقى كه فقها ـ رضوان اللّه عليهم ـ در كتب، مذكور ساختهاند، هفده آن مشترك ميان مرد و زن است.»
اوّل: صيد كردن(47).
دوّم: بهره گرفتن مرد و زن از يكديگر.
سوّم: استعمال بوى خوش مطلقاً(48).
چهارم: سرمه سياه در چشم كشيدن(49).
پنجم: روغن بر خود ماليدن(50).
ششم: بيرون آوردن خون از اندام خود(51).
هفتم: چيدن ناخن.
هشتم: دور كردن موى از اندام خود.
نهم: بريدن و كندن درخت تر(52) و گياه از زمين حرم؛ مگر درخت ميوه(53) از ملك خود و اذخر(54) و چوب بكره(55).
دهم: دروغ گفتن مطلقاً.
يازدهم: سوگند خوردن مطلقاً؛ مثل «لا واللّه» و «بلى واللّه»(56).
دوازدهم: پوشيدن انگشترى جهت زينت.
سيزدهم: حنا نهادن جهت زينت(57).
چهاردهم: در آيينه نظر كردن جهت زينت(58).
پانزدهم: سلاح پوشيدن از روى اختيار.
شانزدهم: كشتن جانوران(59) بدن را مثل شپش، يا دور افكندن.
هفدهم: دندان كندن.
و چهار چيز مخصوص به مردان است:
اوّل: پوشيدن رخت دوخته.
دوّم: پوشيدن سر، به هر چه باشد(60).
سوّم: سايه كردن بر سر خود در وقت راه رفتن.
چهارم: پوشيدن پشت پا على المشهور(61).
و دو چيز مخصوص به زنان است:
اوّل: پوشيدن روى، و جايز است كه چيزى بر سر اندازند كه بر روى ايشان فرود آيد، به شرط آن كه چيزى را مانع سازند از رسيدن آن بر روى.
دوّم: پوشيدن زينتى كه عادت ايشان نبوده باشد و آنچه عادت ايشان باشد به قصد زينت اگر بپوشند جايز است امّا بايد كه به شوهر خود(62) ننمايد.
و عمره عبارت است از نيّت احرام و احرام كه اين قصد بود و دو جامه احرام پوشيدن مردان را و تلبيه گفتن كه «لبّيك الّلهم لبّيك» تا آخر، و طواف خانه كعبه كردن هفت بار و دو ركعت نماز در مقام ابراهيم ـ عليهالسلام ـ گزاردن و هفت بار سعى ميان صفا و مروه كردن و تقصير نمودن.
و حجّ تمتّع عبارت است از حجّى كه عمرهاش بر افعال حجّ مقدّم باشد چنانكه ذكر كرديم در اين رساله، و تمتّعش جهت آن مىگويند كه بعد از تقصير عمره، چيزها بر او حلال مىشود و از چيزها تمتّع و نفع مىتواند گرفت.
و معناى اضافه به اسلام آن است كه اين عمره يا حجّ به اصل شرع اسلام واجب شده به تكليف شارع؛ نه به تكليف مكلَّف بر خود؛ به مثل نذر يا اجاره و غير آنها.
و معناى «واجب» آن است كه كنندهاش مثاب است و تاركش عاصى و مستحقّ عقاب.
و معنى «قربة إلى اللّه» يا هر چه قائم مقام آن باشد، آن است كه اين فعل را خالصاً مخلصاً از براى فرمان بردارى و محض خواهش پروردگار مستحق طاعت مىكنم.
و بر اين قياس، معناى اجزاء نيّت را تمامى دانسته در وقت نيّت قصد آنها كند چنانكه فقها ـ رحمهم اللّه ـ بيان كردهاند. واللّه اعلم بالصواب
1 ـ براى اطلاع بيشتر به اين منابع مراجعه فرماييد: «الاعلام» ج 1، ص 223؛ «اعيان الشيعه» ج 3، ص 80؛ «بيدارگران اقاليم قبله» ص 211؛ «جامع الرواة» ج 1، ص 61؛ «روضات الجنات» ج 1، ص 79؛ «رياض العلماء» ج 1، ص 56؛ «ريحانة الأدب» ج 5، ص 366؛ «فوائد الرضويه» ص 24؛ «الكنى والالقاب» ج 3، ص 166؛ «مستدرك الوسائل» ج 3، ص 392 (چاپ سه جلدى)؛ «معارف الرجال» ج 1، ص 53؛ «نگاهى به حيات و آثار محقق اردبيلى» («پيام حوزه» شماره هفتم) و... 2 ـ ريحانةالأدب، ج 5، ص 370 ـ 366 با اندكى تلخيص. 3 ـ ظاهراً اين نيّت واجب نيست.ع («ع» علامت حواشى ملاعبداللّه شوشترى است.) 4 ـ ترك اين غسل نكند و اكتفا در نيّت به قربت كند.ع 5 ـ آنچه از اخبار ظاهر مىشود آن است كه اجتناب از مخيطى بايد كرد كه به كيفيت قبا و پيراهن و امثال آن باشد امّا اجتناب از مطلق مخيط، اگر چه در ازار باشد، دليل واضحى ندارد.ع 6 ـ احوط آن است كه او را گره نكند و از گره كردن هميان از بر بالاى آن ممنوع نيست.ع در نسخه اصل، جاى اين حاشيه تعيين نشده بود و عبارت هم همينطور بود. 7 ـ قصد وجوب لازم نيست.ع 8 ـ كلمه «واجب» در برخى نسخهها نيست. 9 ـ والنعمة لك والملك لا شريك لك. نسخه تلفظ به اين تلبيه بدون اضافه «انّ الحمد...» مختار محقّق و «مختلف» و ظاهر «تهذيب» و ميل «منتهى» است و اين است كه در صحيحه معاويه مذكور است و عمل به اين بهتر است بلكه معيّن است و آنچه از روايت مذكور معلوم مىشود آن است كه «انّ الحمد...» واجب نيست و تلفظ به آن بهتر است.ع 10 ـ بلكه مطلق وجوب مقارنت معلوم نيست و در «دروس» نيز تنبيه به اين شده.ع نه وجوب مقارنت تلبيه معلوم است و نه شرطيت او، بلكه آنچه از صحيحه معاوية بن عمّار معلوم مىشود، رجحان تأخير است تا برخاستن و به راه افتادن، و لفظ روايت اين است: «إذا فرغت من صلاتك و عقدت ما تريد فقم و امش هنيئة فإذا استوت بك الأرض، ماشياً كنت أو راكباً فلبّ» وسائل الشيعه، ج 9، ص 44 پس احوط آن است كه يك مرتبه مقارن نيّت تلبيه بگويد و يك مرتبه ديگر، بعد از وقوع نيّت چون به راه افتد تلبيه بگويد و تلبيه را مقارن نيّت ندارد.ع 11 ـ به وسائل الشيعه: ج 9، ص 44 رجوع شود. 12 ـ سه ميل يك فرسخ است. 13 ـ نعم هذا هو الأحوط و إن ترك أعاد النيّة فلا ترك (كذا) التلبية.ع 14 ـ در نسخه ديگر، به جاى اين جمله چنين آمده: «الاّ اجتناب از محرّمات احرام» 15 ـ لزوم اين غسل همچو غسل احرام نيست.ع 16 ـ در طواف مستحب، وضو احوط است و از ابى الصلاح منقول است كه طواف مستحب بىوضو صحيح نيست و عموم بعضى از اخبار به اين دلالت دارد.ع 17 ـ تا ممكن باشد ترك بغل گرفتن حجر نكند.ع 18 ـ در نسخه ديگر آمده: «والاّ از دور اشاره به آن نمايد، و تكبير بگويد و صلوات بر پيغمبر فرستد.ع» 19 ـ اين جمله در برخى نسخهها نيست. 20 ـ بنده را نيز اين به خاطر مىرسد و دور نباشد كه رو به حجر كردن و بعد از نيت شروع در طواف كردن بهتر باشد و احوط جمع كردن ميان اين و آن وضع است كه از بعضى متأخرين منقول شده به اين كه دو طواف كند و در ابتد هر كدام به يكى از اين دو وضع شروع كند. و بايد كه چون به حذاء حِجر اسماعيل رسد، بسيار از حجر دور نشود تا بُعد از اين جهت بيشتر از بُعد ميان مقام و خانه نشود.ع 21 ـ و بايد كه بعد از فارغ شدن، به چيزى ديگر متوجه نشود، تا نماز بجاى آورد.ع 22 ـ چنان كند كه مقام را در پيش انداخته، سر خود را متصل به عمارات او كند.ع 23 ـ اگر ضرورتى داشته باشد، مثل گرمى هوا، تأخير سعى تا هوا سرد شود، جايز است همچنانكه از بعضى اخبار معلوم مىشود وليكن او را به روز ديگر نيندازد.ع 24 ـ لزوم نيّت وجوب همچنانكه مذكور شد، لازم نيست.ع 25 ـ از موى ريش، اگر داشته باشد، بهتر است به هر حال اگر اقتصار به يكى كند اقتصار به گرفتن مو بهتر است و به گرفتن ناخن اكتفا نكند و به دندان بريدن ظاهراً كه مجزى است.ع 26 ـ اين جمله در برخى نسخهها نيست. 27 ـ نعم بل في رواية عمر بن يزيد: «ثمّ صلّ ركعتين خلف المقام ثمّ أهلّ بالحجّ فإن كنت ماشياً فلبّ عندالمقام و إن كنت راكباً فإذا نهض بك بعيرك.»ع ـ تهذيب الأحكام، ج 5، ص 169 28 ـ لزوم نيّت بعد از ظهر بلا فاصله و وقوف به موقف بعد از آن ظاهر نيست و لفظ روايت معاوية بن عمّار موصوفه به صحّت اين است: «إنّما تعجّل الصلاة و تجمع بينهما لتفرغ نفسك للدعاء فانّه يوم دعاء و مسألة ثمّ تأتي الموقف و عليك السّكينة والوقار.» ـ تهذيب الأحكام، ج 5، ص 182. و اين روايت همچنانكه مىبينى دلالت مىكند بر اين كه بعد از آن كه نماز در غير موقف شود و اين مستلزم آن است كه ايستادن بعد از ظهر بلافاصله واجب نباشد.ع 29 ـ به اين كه حمره از جانب مشرق زايل شود و اكتفا به غيبوبت قرص نكند.ع 30 ـ وجوب اين نيّت موقوف است بر وجوب مبيت و اثبات آن خالى از اشكالى نيست، و احتياط ظاهر است، و اختيار «تذكره» عدم وجوب است.ع 31 ـ ظاهراً كه اگر نيت در شب كرده باشد جهت بودن تا بعد از صبح اكتفا به آن توان كرد و بالجمله وجوب دو وقوف در اين مقام يكى از شب تا صباح و ديگرى از صباح تا طلوع آفتاب معلوم نيست و لفظ حسنه معاويه اين است كه: «أصبح على ظهر فتقف إن شئت قريباً من الجبل و إن شئت حيث شئت ـ إلى أن قال: ـ ثمّ افض حيث يشرف لك نبير و ترى الإبل مواضع اخفافها.ع ـ وسائل الشيعة، ج 10، ص 45 32 ـ و اگر مؤخّر دارد از ذبح و حلق باطل نمىشود، لكن تا تواند مراعات ترتيب كند و شيخ در «خلاف» تصريح به استحباب ترتيب كرده استع 33 ـ لفظ روايت ابن ابى نصر اين است كه: «تخذ فهنّ خذفاً و تَضَعَها على الإبهام و تدفعها بظفر السبابة.ع» ـ وسائل الشيعه، ج 10، ص 73 34 ـ اين احوط است و احتمال دارد كه اكتفا به اين كه شش ماه تمام داشته باشد توان كرد، چنانكه از بعضى از كلمات «منتهى» و «تحرير» معلوم مىشود.ع 35 ـ دقت بسيار در اين استحضار لازم نيست.ع 36 ـ تقسيم حقيقى، كه ثلث يقيناً يا ظناً باشد، ظاهر نيست و همچنين در بواقى.ع 37 ـ و بايد كه مهدى اليه نوع احتياجى داشته باشد و به غنى اكتفا نكند.ع 38 ـ دور نباشد كه از مو گرفتن اولى باشد و ظاهراً كه جمع ميان مو گرفتن و ناخن احوط است.ع 39 ـ خصوصاً نسبت به كسى كه هنوز از وى حجّى واقع نشده باشد و اگر... او كرده باشد ظاهراً كه حلق واجب شود، چنانكه از بعضى فقها منقول است.ع 40 ـ و در همين روز كردن بهتر است و متمتع تأخير از فردا نكند و موسّع است مر قارن و مفرد را تأخير تا روز سيم كه آخر ايّام تشريق است.ع 41 ـ نعم يحلّ بعد الطواف والسعي.ع 42 ـ آنچه از اخبار معتبره معلوم مىشود كه اگر در مكه بماند تا صباح و مشغول به مناسك خود و به عبادت نباشد و پيش از نصف شب از منا بيرون رفته باشد بر وى كشتن گوسفند لازم آيد و اگر اين كه تمام شب در مكه نباشد و پيش از صبح به منا رسد بر وى چيزى نباشد و همچنين اگر در مكه به مناسك خود و عبادت مشغول باشد يا آن كه بعد از آن كه نصف شب در منا كرده باشد، متوجه مكه شده باشد. و در روايت صحيحه وارد است ـ وسائل الشيعه، ج 10، ص 209، حديث 17 چون از بيوت مكه بيرون آيد و خواب كند تا صباح شود و به منا برسد پيش از طلوع صبح بر او چيزى نيست. و بالجمله تا ميسّر باشد عمل به آنچه در اصل اين رساله مذكور است كند، اگر چه اثبات لزوم آن مطلقاً خالى از اشكال نيست.ع 43 ـ در اين مدّعا، در معتبر نقل اتّفاق كرده و بعضى از متأخرين نسبت اين به شهرت داده و بعد از آن از جمعى از اصحاب نقل كرده كه حائض به آنچه مذكور شد عمل نمىكند، بلكه سعى را بجاى مىآورد و چون فارغ از حج شود با طواف حج، طواف عمره را بجاى مىآورد؛ يعنى همان حجّ تمتّع مىكند غايتش آنكه طواف عمره را قضا مىكند و بعضى از اخبار به اين معنا دلالت دارد. امّا ظاهراً كه عمل به آنچه در اين رساله مذكور است، اولى است و ظاهراً كه زن چون حج افراد بر وجهى كه مذكور است كند برئالذمّه از حجّ تمتع مىشود و اگر چه استطاعت در سال دوّم داشته باشد و ظاهراً كه همچنين است حال كسى كه از ضرورت، نقل تمتع به افراد كند؛ چنانكه از غير اين رساله مفهوم مىشود، اگر چه به آن نصّى از اهلالبيت ـ عليهمالسّلام ـ نمىداند.ع 44 ـ اين جمله در برخى نسخهها نيست. 45 ـ اين جمله در برخى نسخهها نيست. 46 ـ اين جمله در برخى نسخهها نيست. 47 ـ آنچه دليل بر آن دلالت كرده و علاّمه نقل اجماع بر آن كرده حرمت صيد برّى است نه مطلق صيد. و چنانكه اجتناب از صيد كردن لازم است، اجتناب از خوردن و كشتن و دلالت به گرفتن آن كردن لازم است و همچنين اجتناب از تخم آن نيز بكند. و از اين معنا استثنا شده كشتن ضبع و نمر و صغر و شبه آن و كشتن موش و مار و عقرب و چيزى انداختن از بالاى سر بر غراب.ع 48 ـ اين احوط است، اگر چه در اثبات حرمت ماعداى مشك و عنبر و ورس و زعفران اشكالى هست.ع 49 ـ آنچه ظاهر مىشود، عدم منع است اگر حاجتى از ضعف باصره و شبه آن به كشيدن سرمه باشد بلكه اثبات حرمت اگر به قصد زينت نباشد و اگر چه حاجتى به آن نداشته [باشد خالى از اشكال نيست].ع (جمله اخير را براى تكميل مطلب افزوديم). 50 ـ اگر ضرورتى به آن باشد؛ مثل آن كه دستش تركيده باشد منع مشكل است.ع 51 ـ بى ضرورتى، و اگر چه اثبات حرمت خون بيرون آوردن كه از خاريدن بدن بهم رسد، خالى از اشكالى نيست.ع 52 ـ وجه تخصيص به تر، ظاهر نيست و حرمت خصوصيت به مُحرم ندارد.ع 53 ـ در نسخه ديگر: ميوهدار. 54 ـ اذخر يك نوع گياه. و چوب بكره دو چوبى كه در طرف چاه نصب مىكنند براى آب كشيدن از چاه. 55 ـ مستندى كه جهت استثناى آن به اين كمينه رسيده ضعفى دارد.ع 56 ـ آنچه ظاهر مىشود آن است كه حرمت مخصوص همين عبارت است اگر چه احوط اجتناب از مطلق عبارتى است كه به آن سوگند خورند.ع 57 ـ اين احوط است و اگر چه اثبات حرمت مشكل است.ع 58 ـ منع مطلق احوط است.ع 59 ـ اين احوط است و امّا اثبات حرمت مشكل است.ع 60 ـ آنچه از اطلاق بعضى روايات معلوم مىشود آن است كه از سايه كردن بر خود ممنوع است نه آن كه اين معنا مخصوص به سر است، چنانكه اين كلام مفهم آن است.ع 61 ـ عمل به اين احوط است و اگر چه اثبات حرمت لبس ماعداى خف و جورب و آنچه مثل اينها باشد، خالى از اشكال نيست و دغدغه در پوشيدن نعلين نيست.ع 62 ـ وجه تخصيص به شوهر ظاهر نيست و ظاهراً كه حرمت اظهار آن به اجانب به طريق اولى لازم آيد امّا حرمت اظهار آن به محارم اگر چه از اين وجه لازم نمىآيد بلى (ولى ظ) عموم بعضى از اخبار مقتضى آن است و عمل به آن احوط است.ع