مصاحبه با محقق تاریخ مکه و مدینه

مصاحبه شونده: عاتق بن غیث بلادی

نسخه متنی
نمايش فراداده

مصاحبه با محقق تاريخ مكه و مدينه

«عاتق بن غيث بلادى»

قبل از ملاقات و مصاحبه، با آثار او چون: «معجم معالم الحجاز»، «معالم مكّة التاريخية و الأثرية»، «معالم المدينة المنورة»، «معجم قبائل الحجاز»، «الرحلة النجدية» و «على طريق الهجرة» آشنا بوديم سراغ خانه اش را گرفتيم و به ديدارش رفتيم.

در كتابخانه شخصى اش با او ديدار و گفتگو كرديم.

چنانكه حدس مى زديم، او را خوش برخورد و صميمى يافتيم.

درباره زندگى خودش و مسائل علمى، تاريخى، جغرافيايى و فكرى با او به گفتگو نشستيم كه اينك حاصل آن را پيش روى خود داريد: ميقات: استاد! خواهشمنديم در آغاز اين مصاحبه مقدارى درباره زندگى و تلاشهاى علمى و انگيزه شما ازتأليف كتب براى ما صحبت بفرماييد: عاتق: بسم اللَّه الرّحمن الّرحيم، با درود بر پيامبر خدا و خاندان و ياران او.

فكر نمى كردم برادران براى مصاحبه به اينجا مى آيند، ولى خوب، چه فرقى مى كند.

در هرحال، برادران، ميهمان هستند.

خوش آمديد.

اگر مى خواهيد درباره زندگى خودم توضيح بدهم؛ بايد بگويم كه من در صحرا متولد شدم - اميدوارم كه لهجه مرا به خوبى درك كنيد - سپس به مكّه آمدم، و در مدارس شهر مكّه درس خواندم، البته بيشتر تحصيلات من در مسجدالحرام بود.

من تحصيلات رسمى دانشگاهى و مانند آن ندارم، زيرا به نظر من آموزش و پرورش رسمى كمتر انسان را به درجات عالى و علمى مى رساند، و بيشتر براى مدرك، به سوى آن روى مى آورند.

من پس از هشت سال تحصيل، به استخدام ارتش درآمدم.

در خدمت نظامى، ترفيع درجه پيدا كردم و افسر شدم و تا درجه سرگردى پيش رفتم.

در اين مدّت، تحصيلات جنبى هم داشتم.

زبان انگليسى، روزنامه نگارى و مسائل ديگر را نيز فراگرفتم، و به كار تأليف پرداختم.

از جمله كتاب «معجم معالم الحجاز» را در اين دوره نوشتم و در همين دوران بود كه دريافتم خدمت نظامى با كار فكرى و نويسندگى سازگار نيست.

چرا كه هر يك جداگانه، به وقت فراوانى احتياج دارند.

ناگزير شدم از يكى چشم پوشى كنم.

به جهت شدت علاقه اى كه به كار علمى و فكرى داشتم كنار گذاشتن آن برايم ممكن نبود، لذا كار نظامى را رها كردم و استعفا دادم و يك سره به كار فكرى پرداختم.

اين حادثه تا آنجا كه به خاطر دارم، در سال 1398 هجرى روى داد (يعنى 14 سال پيش).

سخن كوتاه، اينكه نخستين كتابى كه بدان پرداختم «معجم معالم الحجاز» بود، كه چند سال، وقت براى آن صرف كردم.

اين كتاب چنانكه مى دانيد، 10 جلد است.

پس از آن دست به كار تأليف «معجم قبائل الحجاز» شدم، و به دنبال آن «معجم المعالم الجغرافية فى السيرة النبوية» و بعد «على طريق الهجرة» و «نسب حرب»1 را نوشتم و سپس چهار يا پنج سفرنامه (الرحلة) را تأليف كردم.

اكنون 22 عنوان كتاب از من چاپ شده است، و اين گذشته از صدها مقاله در مجلات است كه آنها را به حساب نياوردم.

ميقات: جناب استاد! كتابهائى را كه تأليف مى كنيد، از روى مشاهدات خودتان است يا مطالب آنها را از كتابهاى ديگر استفاده مى كنيد؟ و يا هر دو؟ عاتق: من قبل از هر چيز به مطالعه ميدانى اعتماد مى كنم و مطالعه ميدانى بايد پيرو مدارك تاريخى باشد؛ مثلاً وقتى كه مى خواهم درباره شهر «رابغ» چيزى بنويسم، ابتدا به بازديد از آن شهر پرداخته، حدود و مرزهاى آن را معين مى كنم و مطالب خود را آماده مى سازم و سپس برمى گردم و تاريخ مدينه و وضع فعلى و مؤسس آن و تاريخ بنيان آن را مى نويسم.

ميقات: شما در شبانه روز چند ساعت مطالعه مى كنيد؟ عاتق: در آغاز كار، من استراحت نمى شناختم و در شبانه روز چهار ساعت مى خوابيدم ولى اكنون، وضعم فرق كرده است.

خداوند متعال مى فرمايد: «و خلقكم أطواراً»، علما درباره اين آيه تفسيرهايى دارند، من با علما مخالفت نمى كنم ولى پيش خودم نيز تفسيرى براى آن دارم.

انسان وقتى به دنيا مى آيد، كوچك است، فقط گريه و فرياد مى كند.

كمى بزرگتر مى شود، در فكر خوردن و خوابيدن است، به سن و سال جوانى كه مى رسد، اگر او را به كار وادار كنى، ناراحت مى شود، وقتى ازدواج مى كند، سخت به كار مى پردازد، بعد دوباره ضعيف و ضعيف تر مى شود.

من نيز چنين هستم.

ميقات: شما از تحقيقات خاورشناسان هم استفاده مى كنيد؟ عاتق: نه، من كاملاً اهداف و روش آنها را مى دانم.

حتّى از خوبان آنها هم استفاده نمى كنم! آنها مى خواهند درباره تاريخ زندگى و شخصيت پيامبر، شك و ترديد ايجاد كنند؛ مثلاً مى گويند: «نمى دانيم پيامبر دقيقاً چهل سال قبل از بعثت متولد شده يا كمتر؟!» يعنى نمى دانيم هنگام بعثت چهل سال تمام داشته يا نه؟ و نمى دانيم در عام الفيل به دنيا آمده يا نه؟ و ... آنها با اين كار مى خواهند بگويند: «سيره چيز يقين آورى نيست!، پس بهتر است قرآن را بخوانيم كه يقيناً از جانب خداست».

مرحله بعدى كار آنها اين است كه نسبت به قرآن در ذهنها ترديد و سؤال ايجاد كنند كه: مگر قرآن، «محكم و متشابه» و «ناسخ و منسوخ» ندارد؟ چه مى دانيد اين آيه يا آن آيه نسخ نشده است؟! و ... خداوند در قرآن مى فرمايد: «لن ترضى عنك اليهود و لا النصارى حتى تتبع ملتهم».

«يهودان و مسيحيان از تو راضى نمى شوند، مگر به دين آنها در آيى».

آنها به ما مى گويند: از تاريخ ميلادى استفاده كنيد، غربيها، تاريخ هجرى را نمى فهمند.

نفت ما را مى خواهند، ثروتهاى ما را مى خواهند، و ليكن تاريخ و فرهنگ ما را نمى خواهند! بنابراين ما هم تاريخ ميلادى را كنار مى گذاريم و از تاريخ هجرى استفاده مى كنيم.

بگذار تا آنها بيايند و ياد بگيرند، همان طور كه ما از آنها ياد گرفتيم.

البته برخى از مسلمانان حاضر نيستند اينگونه عمل كنند، حتى گاه، همين گمراهان غير مسلمان، از آنها منصف ترند! ميقات: جناب استاد! لطفاً بفرمائيد مرزهاى مِنى در زمان پيامبر - ص - تا كجا بوده و در زمان خلفا چگونه بوده، و آيا كشتارگاههاى كنونى، در داخل مِنى است يا خارج از آن؟ عاتق: براى جواب به اين سؤال بايد در دو بخش سخن بگويم:

1 - مرزهاى مِنى : مرزهاى كنونى منى، همان مرزهايى است كه پيامبر - ص - تعيين فرموده و از مشرق، وادى محسّر و همين رودخانه كنونى است و مرز غربى آن جمره عقبه (جمره بزرگتر) است.

البته برخى از مردم مى گويند كه بعد از جمره است، ولى اين ديگر واضح است.

و از چپ و راست آن، دو كوه (قلّه دو كوه) مرز آن است.

اكنون قله هاى اين دو كوه را صاف كرده و روى آنها ساختمانهايى ساخته اند.

كشتارگاه را من قبلاً نديده ام كه كجا بوده، ولى اكنون در جايى به نام «مُعتصم» قرار دارد كه نمى توان آن را داخل منى دانست، و بيرون از مِنى است ولى در مذهب ما (مذهب اهل سنت) اينجا نيز ذبح و قربانى جايز است، همانگونه كه در تمام درّه هاى مكه، قربانى جايز است، و ما در اين باره حديثى داريم كه: «شعاب مكّة كلّها مذبح»، يعنى حتى اگر در اجابة يا دور العمرة قربانى كنى مجزى است.

ولى برخى از مذاهب آن را جايز نمى دانند.

ميقات: جناب استاد! محسّر در لغت به چه معنا است؟ آيا به معناى خسته كردن است؟ و محسِّر يعنى خسته كننده؟ عاتق: نمى دانم، آنجا درّهايى واقع است كه «دره آتش» مى نامند.

و اين از زمانى بوده است كه ابرهه سپاه خود را به اينجا فرستاد و آنان با خود فيل آورده بودند كه پرندگان ابابيل اين لشكريان خدا در محسّر - پشت منى - آنان را نابود كردند، و ممكن است محسّر به اين معنا باشد كه خداوند نيروى مهاجم را نابود كرد و از پا درآورد.

ميقات: خداوند در قرآن مى فرمايد: «ينقلب اليك البصر خاسئاً و هو حسير».

2 در اينجا «حسير» به معناى «خسته»مى باشد، شايد اين معنى در عربى باستان وجود داشته است؟ عاتق: بلى در عربى هم تغييراتى حاصل شده است.

ميقات: مرزها و حدود وادى محسّر معلوم است؟ عاتق: بله، روشن است، تابلو هم دارد.

پايان آن، آغاز مزدلفه است، و براى آن در آنجا يك تابلو گذاشته اند كه نوشته «بداية منى» «آغاز منى» و اين وادى (مُحَسّر) ميان منى و مزدلفه جاى دارد، و در آن يك كشتارگاه است به نام «وادى الصيغر» (آبراه سيل).

قرآن به زبان عرب نازل شده است و عرب، به آبراه، «وادى» نمى گويند، مگر اينكه پيج و تاب داشته باشد، و وادى محسّر اينگونه است؛ يعنى به راست و چپ و به سمت عزيزيه مى پيچد.

وادى محسّر از مزدلفه آغاز و تانزديكيهاى صحراى عرفه امتداد مى يابد.

ميقات: به عرفه نمى رسد؟ عاتق: نه، نمى رسد، بلكه به جايى مى رسد كه عرفه نيست ولى داخل «حرم» است.

ميان منطقه و وادى عرفه، حلّ است، و حلّ عرفه نيست.

اوّل مى آييم به منى، سپس به وادى محسّر و آنگاه به مزدلفه مى رسيم كه دو كوه كوچك دارد ولى جزء عرفه نيست و بعد منطقه اى است كه نه عرفه است و نه حرم، بلكه «وادى عرفه» نام دارد و اين وادى، مرز ميان حرم و عرفه است و عرفه - كه نمى توان گياه آن را كند - جزئى از حرم است.

ميقات: آيا «عربِ پيش از جُرهُم» به زيارت مكه و خانه خدا مى آمدند، و اگر مى آمدند و زيارت آنها به چه معنى بود؟ مى گويند كه شعار آنان چنين بوده است: «لَبَّيكَ لا شريكَ لَكَ، اِلا شَريكاً هَوَ لَكَ، تَملِكُهُ وَ ما مَلَكَ» عاتق: جرهم، پيش از اسماعيل نيز در كنار «خانه» زندگى مى كرده است.

ميقات: بلى، ولى آيا پيش از ابراهيم نيز حج مى گزاردند؟ عاتق: روايتى هست كه وقتى آنان دچار خشكسالى شدند، شخصى را فرستادند تا در حرم براى آنان دعاى باران بخواند.

من در باره قبايل حجاز كتابى نوشته ام و در همه منابع ديدم كه جرهم پيش از ابراهيم هم به حج كعبه مى آمدند، در هنگام خشكسالى نماينده خود را فرستادند تا در كنار كعبه براى آمدن باران دعا كند، ولى او وقتى به مكّه آمد، آنها را فراموش كرد و به ميگسارى پرداخت.

در اين هنگام «غَرَنَة» يكى از خوانندگان مكّه نزد او آمد و اشعارى مى خواند كه اين مصرع از آن است: ألا يا قَيْلُ وَيْلَكَ قُم فَهَيْنِمْ».

3 سپس او برخاست و دعا كرد و خدا براى آنها ابر سياهى فرستاد، كه در آن باران بود.

4 البته ما نمى دانيم كه آيا آنان نيز اعمال حج را همانند ما انجام مى دادند يا نه.

حج به معناى قصدكردن و آمدن به سوى خانه و دعا كردن در خانه، از شواهد تاريخى، ثابت شده است.

ميقات: «شعب على» كه در زمان ما موجود است، در زمان پيامبر هم بوده است؟ عاتق: بلى، همين شعب بوده است و بايد بگويم كه محل تولد على بن ابى طالب در اين درّه نيست.

ميقات: پس اين شعب اَبى طالب كه مقبره هايى در آنجا هست، همان شعبى است كه پيامبر و بنى هاشم در آن محاصره شدند؟ عاتق: نه، اين دو موضوع با هم اشتباه شده است، دره اى كه بنى هاشم را در آن محاصره كردند، در كنار مسجدالحرام است.

در دوره بنى اميه مردى به نام ابو يوسف اين دره را خريد و به نام او درّه ابو يوسف (شعب ابويوسف) ناميده شد.

سپس در دوره فاطميان، آن را «شِعْب على» ناميدند، برخى عقيده دارند كه زادگاه على ابن ابى طالب، در اين دره است، ليكن اين درست نيست.

5 و دره اى كه در آن قبرستان قرار دارد؛ به نام «شعب أبى دُبّ» معروف است كه رو به قبله است.

درّه اى كه بنى هاشم در آن محاصره شدند، همين «شعب على» است كه در كنار صفا و در كنا «قصر» فعلى قرار دارد.

پايان قصر، ابتداى شعب على است.

و شعب اَبى طالب در كنار محله جعفريه «حىّ الجعفريّة» قرار دارد.

و محلّه جعفريه سراسر قبرستان بوده است، و قبر ابوجعفر منصور جدوانيقى ج هم در آن است.

ميقات: قبر حضرت خديجه هم آنجاست؟ عاتق: در باره آن اختلاف است.

يكى از دانشمندان نوشته كه قبر او اينجاست، ولى محلّ واقعى آن معلوم نيست.

ميقات: آيا «حَجُون» درست است يا «حُجُون»؟ عاتق: مهم نيست، من در «معجم المعالم الحجاز» نوشته ام كه به نظر من حُجُون صحيح است كه بر وزن صيغه جمع است و اگر حَجُون بخوانيم صيغه صفت است.

ميقات: مرز حجون تا كجاست؟ عاتق: وقتى از جدّه به سوى مكه مى آييد دست راست شما مقبره سليمانيه است كه در قرن يازدهم ساخته شده و سمت چپ قبرستان قديمى مكه است كه در زمان قريش، تا مسجد جنّ امتداد داشته است.

ميقات: اگر «شعب» در وسط مكّه بوده، پس محاصره چه معنايى داشته است؟ عاتق: خانه هاى بنى هاشم همه در اين درّه بود.

بنو مخزم هم در درّه ديگرى بودند، مكّه همه اش درّه است.

شعب بنى عامر، شعب ملاق و ... كافران قريش با هم پيمان بستند كه با بنى هاشم معامله نكنند و به آنها كمك نكنند.

ميقات: اين مطلب در ذهن ما بود كه قريش، بنى هاشم را به محل فعلى مقبره آوردند و در اينجا محاصره كردند.

عاتق: نه، اين درست نيست، آنها را در خانه هاى خودشان محاصره كردند.

آنها (بنى هاشم) نيرومند بودند و از اشراف قريش به حساب مى آمدند.

اين كار فقط يك تحريم سياسى - اقتصادى بود.

مثل همين امروز يك كشور را كه داراى ارتش و معادن و كارخانه ها و هواپيماهاست محاصره اقتصادى مى كنند.

اين محاصره به قدرى سخت شد كه بنى هاشم برگ درختان را مى خوردند و اين مطلب در روايت هم از پيامبر - ص - آمده است.

من در معجم معالم الحجاز چهار قول را آورده ام و قول صحيح را همين دانسته ام كه آنها در اين دره كه در يكصد قدمى مسجدالحرام است؛ محاصره شدند.

ميقات: زادگاه پيامبر كجاست؟ در شعب على؟! عاتق: بله.

در خانه عبدالمطلب كه الان هم معلوم است.

او رهبر و شيخ بنى هاشم بود.

ميقات: در «معجم معالم الحجاز» شما گفته ايد كه «اهل مكّه اَعلم بشعابها» (مردم مكُّه درّهاى آن را بهتر مى شناسند).

عاتق: بله اين يك ضرب المثل قديمى در ميان عرب است، كه «أهل مكّة أدرى بشعابها».

درّهاى مكه فراوان است، من هم گاهى مى شود كه برخى از آنها را نمى دانم.

ميقات: كتاب مناسك حربى، تحقيق شيخ حمد الجاسر، آيا صحيح النسب است، يعنى واقعاً نوشته حربى است؟ عاتق: جاى شك هم دارد؟! ميقات: ولى اصلاً درباره مناسك چيزى در آن نوشته نشده است! عاتق: مناسك در اينجا به معناى راههاى عبور براى حج و مكانهاى عبادت است.

كتاب ديگرى نيز وجود دارد كه نوشته «بَكرى» است.

به نظرم نامش «المسالك و المناسك» باشد، كه در كويت چاپ شده است.

بايد گفت كه شيخ حمد الجاسر واقعاً محقق است، و امّا حربى منسوب به «حربيّة» است كه يكى از روستاهاى اطراف بغداد بوده و از آنجا فرماندهان و علماى بسيارى برخاسته اند.

ميقات: جواد اصفهانى خدمات بسيارى در آبادانى حرمين انجام داد.

آيا كتاب درباره او نوشته شده است؟ عاتق: نديده ام كه كسى از علما، جداگانه درباره او تأليفى داشته باشد.

ميقات: مسجد جن كجا بوده است؟ عاتق: بيرون از مكّه بوده، روايتى هست كه مى گويد: پيامبر از شهر مكّه بيرون رفت، و خانه ها را پشت سرگذاشت تا به شكايت جنيان رسيدگى كند، و در آنجا به آنها رهنمودهاى گوناگونى داد.

شكايت مربوط به شهرى از جنيان بوده كه در آن زندگى مى كردند.

در اين سفر، عبداللَّه بن مسعود، همراه پيامبر بوده است، او مى گويد: پيامبر خطى بر روى زمين كشيد و فرمود از اينجا بيرون نرو! خودش رفت و با آنها سخن گفت و بازگشت.

از من سؤال فرمود: از آنجا كه گفتم، بيرون نرفتى؟ گفتم: نه يا رسول اللَّه، آنگاه به كنار درختى رفت، باز با آنها سخن گفت.

ميان «مسجد شجره» و «مسجد جنّ» چند قدم بيشتر فاصله نيست، شايد هم بيست - سى قدم، الآن مسجد بيعت (مسجد البيعه) آنجاست.

ميقات: مسجد «كبشه» كجاست؟ عاتق: اين مسجد را من قبلاً ديده ام، ولى الآن از ميان رفته، پل بزرگى از جاى آن عبور كرده است.

الآن به يادم نمى آيد.

ميقات: آيا مسجد اجابة براى خود، حادثه تاريخى دارد؟ عاتق: بلى، پيامبر - ص - در روز فتح مكّه، از «ثنية الأذاخر»6 وارد مكّه شد (از سمت غرب) و در اينجا نماز خواند.

البته اين روايات اسناد صحيح يا متواتر ندارد و مانند روايات فقهى و «سنن» نيست، بلكه سند تاريخى دارد.

و نمى توان آنها را صددرصد تضمين كرد.

پيامبر فرمانده كل قوا بود.

سپاه او به دو بخش تقسيم شدند يكى از سوى عقبه وارد شهر شد و خالدبن وليد از اين مسير به درون مكّه راه يافت.

پرچم به دست مردى بود، كه اكنون نامش به خاطرم نيست.

او اين اشعار را سرداد: اليوم يوم الملحة

اليوم تستباحُ فيه الحُرَمَة

«امروز روز حماسه و نبرد است، و امروز پرده ها دريده مى شود».

ميقات: او سعد بن عباده نبود؟ عاتق: چرا، درست است، سعد بن عباده بود.

پيامبر كسى را فرستاد (شايد) على بن ابى طالب بود، كه پرچم را گرفت و اين شعار را سر داد: «اليوم يوم المرحمة ...»7

پيامبر على را فرستاد، زيرا خود از اهالى مكه و از قريش بود و به آنها مهربانتر مى نمود، به خلاف سعد كه از انصار بود.

ميقات: «وادى فخ» كه قتلگاه شهيدان فخ مى باشد، كجا واقع شده است؟ عاتق: شهداى فخ 150 سال پس از هجرت پيامبر شهيد شدند و من جاى شهادت آنها را در «معجم معالم الحجاز» نوشته ام.

مردى از اولاد ابوطالب به نام حسين بن على بن حسن، در زمان بنى عباس قيام كرد، و در اين نقطه، در جنگى نابرابر، با همه همرزمانش به شهادت رسيد.

محل شهادت آنان اكنون هم معلوم است ولى اندكى از مكّه دور است.

ميقات: «غار ثور» كجاست؟ عاتق: اين غار در جنوب يا به عبارتى ديگر پايين مكه قرار دارد، و داخل منطقه حرم است (نه داخل شهر).

از مسجدالحرام تا آنجا سه كيلومتر فاصله است.

مكه از سمت جنوب خيلى گسترش زيادى نكرده است.

طول شهر مكه از محور شرق به غرب، 20 كيلومتر و از محور شمال به جنوب 10 كيلومتر مى باشد.

حتّى منطقه حرم نيز به همين كيفيت است.

از شرق به غرب 40 كيلومتر و از شمال به جنوب گاهى 18 كيلومتر و گاه 14 كيلومتر است.

و در حقيقت به شكل مستطيل است كه طول آن از «شرق به غرب» و عرض آن از «شمال به جنوب» است.

ميقات: اگر ميان علما، نشستها و گفتگوهايى برگزار مى شد، بسيارى از مسائل اختلافى ميان مسلمانان حلّ مى شد.

عاتق: من فكر مى كنم اين به فعاليت مؤسسات مذهبى، باز مى گردد.

دولتها چندان در پى اين مسائل نيستند.

ما در عربستان، مثلاً سازمان «رابطة العالم الاسلامى» را داريم.

در اردن «جمعية أهل البيت» هست.

در سوريه به نظرم «جماعة العلماء» باشد.

در ايران «مجمع التقريب» و در مصر «جماعة مشيخة الازهر» را داريم.

اينان بايد وظيفه خود را انجام دهند.

برخى از دولتهاى اسلامى و عربى، اصلاً نمى خواهند اسلام، موفقيّتى پيدا كند، و اصلاً نمى دانند اسلام چيست و از كجا آمده است.

البته در ميان علما هم كسانى پيدا شده اند.

بله، همه ما از يك سنگر پاسدارى مى كنيم.

خداى متعال مى خواهد مسلمانها همه يك دست و يك قدرت و يك پيكر باشند و پيامبر - ص - مى فرمايد: «المسلمون يدٌ واحد على من سواهم».

اختلافاتى هست، ولى بايد آنها را به خدا واگذاريم «ربّهم يحكم بينهم يوم القيامة فيما كانوا يختلفون» اين اختلافات كفرآور نيستند.

كفر آن است كه يكى از قسمتهاى اصلى و ضرورى اسلام را كسى انكار كند.

اختلاف در مسائل فرعى، چيز مهمى نيست.

كتاب آسمانى ما يكى است.

آيا شما مثلاً در ايران يك نسخه بزرگتر از قرآن داريد؟! جخنده ملاقات كنندگان با استادج.

ميقات: چه خوب است كه شما ديدارى از ايران، دانشمندان و كتابخانه هاى آن داشته باشيد تا بدانيد كه قرآن ما ... عاتق: من برخى از تفاسير شيعه را ديده ام با سوره فاتحه شروع كرده و به سوره ناس ختم مى كند و همه جا مى گويد: قال ابن عباس، قالت قتادة، و گاهى هم از تفسير آقاى طباطبائى جالميزان ج نقل مى كند، و گاه هم به اختلافات مذاهب مى پردازد، ديده ام، چيز خوبى است.

همه اختلافات شديد، نتيجه اختلاف دو دولت عثمانى و صفوى بود كه اولى متهم به «خائن» و دومى متهم به «كافر» بوده است.

اختلافات ميان عباسيان و فاطميان نيز همين حكم را دارد.

عباسيان، مدّعى بودند كه «فاطميان» كافرند!.

چگونه كافرانى بودند كه قاهره را بنا كردند و الازهر را ساختند؟!.

دولت عباسى، با نفوذى كه داشت مى كوشيد «فاطميان» را با اين تهمتها در نظر مردم زشت جلوه دهد.

حتى نَسَب آنها را انكار كرد و مدّعى شد از فرزندان حضرت فاطمه نيستند.

در مقابل شاعران آنان، به هنگام فتح قاهره، خطاب به بنى عباس مى گويد: تقول بنى العباس هل فتحت مصر

فقل لبنى العباس قد قضى الأمر

مى گويد: بنى عباس مى پرسند كه آيا مصر، فتح شده؟ به آنها بگو كار تمام شده و اين قضاى حتمى خدا بوده است كه فاطميان به قدرت برسند.

خلافت عباسى در بغداد به همه رقيبان خود تهمت مى زد، حتى صلاح الدين - رحمةاللَّه عليه - كه قدرت را به دست گرفت و كارى بس بزرگ و مهم انجام داد.

و اى كاش ما امروز كسى مثل صلاح الدين داشتيم.

درباره او در بغداد مى گفتند: «به اصطلاح صلاح الدين»، مثل اينكه شما بگوييد: همين كه اسمش عبداللَّه، يا صالح است، يعنى ما او را نمى شناسيم.

آيا درباره صلاح الدين كه سنگر به سنگر با صليبيها جنگيد و آنها را عقب راند، بايد اينگونه سخن بگويند؟ نظر شخصى من اين است كه همه مذاهب و كشورها اگر اسلام را قبول داشته باشند؛ در حقيقت يك دولت هستند.

اكنون جهان اسلام به كشورهاى بسيار كوچكى تقسيم شده كه برخى از آنها را با اتومبيل مى توان ظرف دو ساعت يا يك ساعت پيمود.

اگر همه اينها يك دولت بزرگ مى شد، چه قدرتى مى شد؟ اينك در قلب اروپا بوسنى و هرزگوين در خطر قرار گرفته است.

پنجاه دولت اسلامى جمع شده اند و اعتراض كرده اند، ولى سخن آنها به جايى نمى رسد.

اگر يك قدرت بزرگ بوديم؛ دنيا سخن ما را مى شنيد.

الآن كشورهاى اسلامى مشكل دارند.

آن يكى خسته است و اين يكى مشكل ديگرى دارد.

آمريكا هم كه ابرقدرت شده؛ به خاطر اتحاد ايالتهاى پنجاه و چندگانه اش.

جمعيت ما، دست كم يك ميليارد است، در حالى كه آمريكا فقط 240 ميليون جميعت دارد.

ولى اكنون برخى از كشورهاى اسلامى، حتى يك بشكه نفت هم ندارند.

اگر ما صفوف خود را متشكل كنيم و مسائل تاريخى و اعتقادى را بررسى كنيم، و مسائل اختلافى را مشخص كنيم، و به همه مذاهب آزادى بدهيم؛ مى توانيم اقتدار گذشته خود را زنده كنيم.

همين دولت عثمانى كه نيمى از اروپا را گرفت و دل آنها را مالامال از ترس ساخت، همه هفت مذهب موجود در آن حضور داشتند.

در عراق، لبنان و شرق عربستان، شيعه بود.

در يمن زنديه و شافعيه و در حجاز شافعيه و حنفيه و در نجد حنابله و در مصر شافعيه حضور داشتند.

ميقات: استاد! نظر حضرتعالى راجع به اختلافات مذهبى چيست؟ عاتق: پيامبر فرمود: هر كس «لا إله إلا اللَّه» مى گويد و به سوى قبله ما نماز مى گذارد، مسلمان است، پس من هم پشت سر مسلمان نماز مى خوانم.

درست است كه اختلافاتى وجود دارد، من در مجلسى كه عدّه اى از برادران به ديدار من آمده بودند پيشنهادى را مطرح كردم.

من درست است كه از علما نيستم ولى از شاگردان آنها هستم.

پيشنهاد من اين بود، همه مذاهب اسلامى را در يك كنفرانس جهانى جمع كنيم، هر چند اين مذاهب غير مشهور باشند، و بنشينيم علل اختلافات و درجات اختلافات را روشن كنيم.

اختلافات را به سه دسته تقسيم كنيم:

1 - اختلاف مهم و اساسى، 2 - اختلاف متوسط، 3 - اختلاف غير مهمّ.

الآن با شافعيها اختلاف داريم.

تمام مصر و بخشى از يمن شافعى هستند، برخى زيدى هستند.

بنشينيم و بگوييم مثلاً شما زيديها با حنفيها چه اختلافاتى داريد؟ و همچنين جعفريها با زيديها چه فرقى دارند و... پيامبر فرمود «يسّروا و لا تعسّروا ...» «آسان بگيريد و سخت نگيريد».

بايد روش برخورد با مردم را به مبلّغان آموخت.

من مى دانم كه شما «مجمع التقريب» داريد.

خوب است بنشينند و علّت اختلافات را بررسى، و بعد راه درمان را پيدا كنند و در اين باره تحليل بدهند.

اين كار مهمّى است.

مجتهد اگر به حق رسيد دو برابر پاداش دارد.

و اگر نرسيد، يك برابر، فقط پاداش اجتهاد خود را مى گيرد.

ميقات: ما در پى حلّ اين مشكلات هستيم.

إن شاءاللَّه در سال هاى آينده اين مشكلات را حلّ مى كنيم.

در قرن گذشته اختلافات بيشتر بوده، و اميدواريم كه همچنان به سوى وحدت و تقريب پيش برويم.

1 . «حرب» نام يكى از قبايل حجاز است.

2 . ملك/4.

3 . «هيمنه» به معناى «پرهيزگارى» است.

4 . عرب ابر سياه را دوست مى دارد.

5 . مى دانيم كه على - ع - وليد الكعبه است، يعنى به گونه اى معجزه آسا در خانه كعبه به دنيا آمد.

6 . ثنية الأذاخر، همان ريع ذاخر، مكان فعلى بعثه مقام معظم رهبرى، نزديك ميدان معابده است.

7 . ابن هشام، السيرة النبوية، 4/49، دار احياء التراث العربى، بيروت، بى تا.