تا تلاقی خطوط موازی

مریم تاجیک

نسخه متنی -صفحه : 8/ 3
نمايش فراداده

بانوي تنهاي من

گاه با خود عهد مي کنم

بديهايت را فراموش کنم

باور کن

ادامه ات را...

من هنوز خسته از کوله بار سختي

پدرت هستم.

و از عقده هاي کودکي ات بيزارم.

فراموشم مي کني

من هم مانند برادرم .

به خانه که مي رسم .

عطش يک چاي گرم دارم .

کاسه سوپي را که هميشه براي من فراموش مي کني

باور کن

-هيچ زن هرزه ايي

در خانه ات پير نمي شود .

گناه را به خانه نياورده ايم

زيستن را از ياد برده ام.

و گمشده ايي اينچنين تنها را رها مي کني