ولایت فقیه و رد شبهه ها (08)

محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 13/ 4
نمايش فراداده

ولايت فقيه يا ضد ديكتاتوري و استبداد

مجتهد جامع شرايط كه حائز مقام ولايت فقيه شده است، در حقيقت مي‏خواهد بدون هرگونه انحراف و گناه بر اساس معيارهاي استنباط عقلي و شرعي، حكم خدا را از قرآن و سنّت، استخراج كند، او تابع اسلام است، همان آييني كه اكثريت قاطع مردم خواهان اجراي آن هستند. بنابراين او هرگز به سليقه خود عمل نمي‏كند، بلكه تابع احكام خدا بر اساس ضوابط و معيارها است. در اين صورت او رأي شخص خود را تحميل نمي‏كند تا لازمه آن، استبداد و ديكتاتوري باشد، بلكه احكام خدا را براساس ضابطه‏مندي اجتهاد مورد قبول فقهاي اسلام، استنباط كرده و به مردم ابلاغ مي‏نمايد.

محقّق عالي قدر حضرت آية‏الله العظمي ناصر مكارم شيرازي در اين راستا مي‏گويد: «يك شرط وليّ فقيه، مسأله عدالت است، در هيچ جاي دنيا در هيچ قانوني، در زمامدار عدالت شرط نيست، ولي ما مي‏گوييم كه او بايد از گناهان كبيره و اصرار بر صغيره، به يك معنا از همه گناهان پرهيزكند، اگر اين شرط را نداشته باشد، مشروعيّت ندارد، عدالت او ايجاب مي‏كند كه حضور ملّت را در همه صحنه‏ها بپذيرد و ارج نهد، عدالت او اقتضا مي‏كند كه مصلحت امّت را بر هر چيز مقدّم بدارد، عدالت او ايجاب مي‏كند كه در هر امري براي خود مشاوريني آگاه و متعهّد انتخاب كند، و بدون مشورت آن‏ها در مسايل فنّي گام برندارد، عدالت او ايجاب مي‏كند كه امام خميني:

اسلام كه فقيه عادل دلسوز براي ملّت را قرار مي‏دهد كه اين نظارت كند يا فرض كنيد حكومت كند براي اين است كه جلو بگيرد از غير عادل، غير عادل نيايد و مردم را بچاپد.(26/9/58)

پدري دل سوز براي همه ملّت و امّت باشد، وقتي كه اين شرط را در وسط مي‏آوريم، آن گونه از تفكّرات و خيالات كه ولايت فقيه سر از استبداد در مي‏آورد، تمام برچيده مي‏شود، آن‏ها زمامداراني تصوّر مي‏كنند كه به وسيله حزب سركار مي‏آيد، پول انتخابات آن‏ها را حزب داده، پشت آن حزب هم يك مشت ثروتمند و سرمايه دار هست، وقتي هم سركار آمد بايد حافظ منافع آن حزب باشد، مديون آن است، در اين صورت نه عدالتي شرط است و نه تقوايي...»4

ولي در مورد ولايت فقيه، شرط عدالت جزء بافت آن است و بدون آن تحقّق نمي‏يابد، بنابراين او از هر گونه استبداد رأي پرهيز كرده و آن چه را كه مطابق موازين و ضوابط فقهي است ارائه مي‏دهد.

توضيح آن كه: شأن وليّ فقيه، هدايت جامعه به سوي اهداف ديني است، و قوانين اسلام بر دو گونه است :

1ـ قوانين ثابت؛ كه شامل احكام اوّلي و ثانوي مي‏شود و زمان و مكان موجب تغيير آن نيست و تا ابد ثابت و غيرقابل تغيير است، مانند وجوب روزه كه به عنوان اوّلي بر همه واجب است، و به عنوان ثانوي بر بيمار حرام است.

2ـ قوانين متغيّر؛ كه تابع شرايط زمان و مكان است، و با رعايت اصول و مباني ارزش‏هاي اسلامي، و توجّه به نيازها و ضرورت‏هاي جامعه اسلامي همانند احكام حكومتي از سوي وليّ‏فقيه وضع مي‏گردد؛ البته بر اساس توحيد افعالي حق قانون‏گذاري اصالتاً به ذات پاك خداوند اختصاص دارد، ولي همان خدا در بعضي از موارد به ميزاني كه مي‏خواهد به بعضي اجازه تشريع و قانون گذاري مي‏دهد، كه به اين قوانين در اصطلاح، «احكام حكومتي» يا «احكام ولايتي» يا «احكام سلطانيّه» مي‏گويند. به عنوان مثال: خياباني تنگ است و توسعه و عريض كردن آن ضروري است، زيرا ماندن آن با همان وضع موجب تصادفات و خطرهاي جدّي است، تخريب خانه‏هاي مجاور آن بدون اجازه صاحبانش به عنوان اوّلي اسلام، جايز نيست، ولي در موارد ضرورت به عنوان ثانوي به حكم وليّ فقيه جايز است، امّا اگر توسعه آن به حدّ اضطرار نرسد، بلكه راحت بودن مردم و زيبا سازي شهر اقتضاي آن را كند، در اين صورت آنان كه اختيارات وليّ فقيه را اختيارات مطلقه مي‏دانند مي‏گويند براي وليّ فقيه جايز است با توجّه به مصلحت جامعه و تأمين مصالح مردم، حكم به تخريب نمايد، و اين همان احكام حكومتي است.

بايد توجه داشت كه اين كار وليّ فقيه، خارج شدن از احكام الهي نيست، بلكه چون او تسلّط فقهي بر احكام اسلام دارد، مطابق تشخيصي كه مي‏دهد چنين احكامي را صادر مي‏كند با توجّه به اين كه حكم اولي و ثانوي و نيز حكم بر اساس مصالح و ضوابط، همه حكم خدا است. زيرا همه آن‏ها به اذن خداوند انجام شده است، حاكم اصلي خدا است، و فلسفه وجودي وليّ فقيه اجراي احكام است.

به اين ترتيب به اين نتيجه مي‏رسيم كه احكام صادره از جانب وليّ فقيه جامع شرايط، نه ديكتاتوري است، نه انحصارطلبي است و نه ناسازگاري با حاكميّت ملّي است، چرا كه اكثريت قاطع ملّت، مسلمان هستند، و آن‏ها اسلام را با تمام محتوايش پذيرفته‏اند و خواهان اجراي آن هستند و هنگامي كه دولت و دستگاه‏هاي اجرايي تحت نظارت وليّ فقيه به طور هماهنگ به كار خود ادامه دهند هرگز موجب تعدّد مراكز قدرت و تصميم‏گيري نخواهد شد، و همه چيز با هم آهنگي رتق و فتق مي‏شود.